گنجور

شمارهٔ ۲۰۵

زلف با قامت او، تا به کمر همراه است
هر کجا روز بلند است، شبش کوتاه است
بی وصیت دلم از خود نرود شام فراق
این چراغی ست که از رفتن خود آگاه است
من دیوانه چه سان بگذرم از وادی عشق
جاده چون کوچه زنجیر، سراسر چاه است
گل زخمی که ز پیکان غمت در دل ماند
همچو نقش قدم خضر، زیارتگاه است
گر به گوشت نرسد ناله طغرا چه عجب
بس که از عشق زبون گشته، فغانش آه است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف با قامت او، تا به کمر همراه است
هر کجا روز بلند است، شبش کوتاه است
هوش مصنوعی: موهای او که به زیبایی با قامتش همراه است، هر جا که روز طولانی باشد، شبش هم کوتاه خواهد بود.
بی وصیت دلم از خود نرود شام فراق
این چراغی ست که از رفتن خود آگاه است
هوش مصنوعی: دل من بدون وصیت هیچ‌گاه از خودم نمی‌رود، زیرا شب فراق مانند چراغی است که از رفتن خود آگاه است و غم جدایی را حس می‌کند.
من دیوانه چه سان بگذرم از وادی عشق
جاده چون کوچه زنجیر، سراسر چاه است
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم از مسیر عشق عبور کنم، وقتی که راهی که پیش رو دارم پر از چاه‌ها و موانع است و مثل کوچه‌ای زنجیر شده می‌باشد؟
گل زخمی که ز پیکان غمت در دل ماند
همچو نقش قدم خضر، زیارتگاه است
هوش مصنوعی: گل زخمی که به خاطر غمت در دل ماند، مانند نشانه‌ای از قدم‌های خضر، مکانی برای زیارت و یادآوری است.
گر به گوشت نرسد ناله طغرا چه عجب
بس که از عشق زبون گشته، فغانش آه است
هوش مصنوعی: اگر صدای ناله و زاری طغرا به تو نرسد، جای تعجب دارد؛ زیرا از عشق آنقدر ناتوان و ضعیف شده که تنها فریادش به صورت آه درمی‌آید.