شمارهٔ ۱۷۸
بوسه در آغوش ازان خودکام نتوانم گرفت
صید خود را درمیان دام نتوانم گرفت
بس که بی آرام گشتم از رمیدنهای او
رام چون گردد به من، آرام نتوانم گرفت
گر چنین خواهم به دام برگ ریز هجر ماند
از کف قاصد، گل پیغام نتوانم گرفت
چند بر ساقی کند شوقم گرفت بیش و کم؟
مستیی خواهم که دیگر جام نتوانم گرفت
بس که دورم همچو مغرب زان بت مشرق جبین
صبح اگر ساغر دهد، تا شام نتوانم گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوسه در آغوش ازان خودکام نتوانم گرفت
صید خود را درمیان دام نتوانم گرفت
هوش مصنوعی: نمیتوانم در آغوش او بوسهای بزنم، زیرا او یک خودرأی و مستبد است. همچنین نمیتوانم صیدم را در دام خود بگیرم.
بس که بی آرام گشتم از رمیدنهای او
رام چون گردد به من، آرام نتوانم گرفت
هوش مصنوعی: از بس که بیقرار و مضطرب شدم به خاطر دوری و فرار او، وقتی به من نزدیک میشود، دیگر نمیتوانم آرامش پیدا کنم.
گر چنین خواهم به دام برگ ریز هجر ماند
از کف قاصد، گل پیغام نتوانم گرفت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم همچنان در دام جدایی بمانم، نمیتوانم پیام گل را از دست قاصد بگیرم.
چند بر ساقی کند شوقم گرفت بیش و کم؟
مستیی خواهم که دیگر جام نتوانم گرفت
هوش مصنوعی: چند بار دیگر میتوانم از ساقی خواست کنم؟ آنقدر باید بنوشم که دیگر نتوانم جام را در دست بگیرم.
بس که دورم همچو مغرب زان بت مشرق جبین
صبح اگر ساغر دهد، تا شام نتوانم گرفت
هوش مصنوعی: من به اندازهای از آن معشوق صبحگاهی دورم که حتی اگر جامی به من بدهد، تا غروب نمیتوانم آن را بگیرم.

طغرای مشهدی