گنجور

شمارهٔ ۱۶

چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا
هزار حرف به دل مانده چون کتاب مرا
چنین که چرخ، سحرخیز سردمهری شد
عجب که گرم شود تن به آفتاب مرا
به جوی باغ فتادم، ولی ز بی قدری
چو عکس شاخ درختان نبرد آب مرا
به یاد او چو کنم گریه در سرمستی
چکد به جامه بی طاقتی گلاب مرا
چو شمع، بود ز بیداری ام صبا گلچین
نسیم نرگس او کرد مست خواب مرا
به آبروی که خاکم قبول خواهد کرد؟
اگر کسی ندهد غسل در شراب مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا
هزار حرف به دل مانده چون کتاب مرا
هوش مصنوعی: وقتی که در کلامم را نمی‌گشایم، هزاران حرفی که در دل دارم مانند کتابی باقی می‌ماند.
چنین که چرخ، سحرخیز سردمهری شد
عجب که گرم شود تن به آفتاب مرا
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمانی که روز و شب به تغییرات خود ادامه می‌دهند و سردی و گرمی در طبیعت وجود دارد، جالب است که چگونه می‌تواند بدن من به گرمای آفتاب پاسخ دهد و گرم شود.
به جوی باغ فتادم، ولی ز بی قدری
چو عکس شاخ درختان نبرد آب مرا
هوش مصنوعی: به حوض باغ افتادم، اما به دلیل بی‌ارزشی و عدم عمق آب، نتوانستم تصویری از شاخسار درختان را در آن ببینم.
به یاد او چو کنم گریه در سرمستی
چکد به جامه بی طاقتی گلاب مرا
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد او اشک می‌ریزم، در حال سرمستی، قطره‌های گلاب از تنم به خاطر بی‌تابی‌ام می‌چکد.
چو شمع، بود ز بیداری ام صبا گلچین
نسیم نرگس او کرد مست خواب مرا
هوش مصنوعی: مثل شمع، در حالت بیداری من، نسیم صبحگاهی گل نرگس را چیده و مرا در خواب مست کرده است.
به آبروی که خاکم قبول خواهد کرد؟
اگر کسی ندهد غسل در شراب مرا
هوش مصنوعی: به چه دلیلی به من احترام می‌گذارند؟ اگر کسی مرا در شراب نشوید و پاک نکند، آیا خاک من ارزشمند خواهد بود؟