گنجور

شمارهٔ ۱۴۷

هر دل که ازان نگار خالی ست
باغی ست که از بهار خالی ست
از کودک اشک می شود پر
هرجا ز توام کنار خالی ست
با اینهمه ریشه کاری سعی
دستم چو کف چنار خالی ست
چون شیشه ساعتم سبکروح
روزی که دل از غبار خالی ست
طغرا، شده گلشن از بتان پر
افسوس که جای یار خالی ست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دل که ازان نگار خالی ست
باغی ست که از بهار خالی ست
هوش مصنوعی: هر دلی که محبت آن معشوق را نداشته باشد، مانند باغی است که از شکوفه‌ها و زیبایی‌های بهار بی‌بهره باشد.
از کودک اشک می شود پر
هرجا ز توام کنار خالی ست
هوش مصنوعی: از زمانی که کودک بودم، همیشه در هر جا که می‌روم، اشکی از محبت و یاد تو در دلم مانده است. در کنارم، جای تو همیشه خالی است.
با اینهمه ریشه کاری سعی
دستم چو کف چنار خالی ست
هوش مصنوعی: با این حال، هم کوشش من و هم کار من مثل دستی است که هیچ چیزی ندارد، مانند ریشه‌ای که درخت چنار خالی است.
چون شیشه ساعتم سبکروح
روزی که دل از غبار خالی ست
هوش مصنوعی: روزی که دل از مشکلات و نگرانی‌ها پاک است، شیشه ساعت من نیز به آرامی و سبکی می‌چرخد.
طغرا، شده گلشن از بتان پر
افسوس که جای یار خالی ست
هوش مصنوعی: باغ پر از زیبایی و گل است، اما به خاطر نبود محبوب، این زیبایی‌ها حسرت‌انگیز شده‌اند.