گنجور

شمارهٔ ۲ - در استمهال از پرداخت وام فرماید

ایا ستوده خصالی که چرخ گاه عطا
هزار چشم به دست تو دوخت از اختر
رواست کز پی بزم تو بی طلب ریزی
زنافه مشگ وز نی شکر از صدف گوهر
شود چو عارضت افروخته ز آتش خشم
زتاب چهره تو آب می شود آذر
برآید از دل خورشید خاوری تکبیر
شوی سوار چو بر رخش آسمان پیکر
همیشه تا که گهر راست رشته شیرازه
مدام تا زگهر هست زینت افسر
بود چو رشته عدوی تو در نظر بی قدر
محب جاه تو باشد عزیز چون گوهر
سپهر منزلتا صاحبا بود هر چند
دلم فگار زبیداد چرخ دون پرور
چرا شکایت خود پیش روزگار برم
که آشنا نبود رحم با دل کافر
چو در پناه تو باشم ز حادثات چه غم
چو شمع پرده نشین شد چه باکش از صرصر
زمان پیش که دست طلب بوام گرفت
به رنگ غنچه زباغ سخات مشتی زر
اگر طلب ننمائی زمن چه بهتر از آن
وگرنه صبر کنی تا مواجب دیگر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا ستوده خصالی که چرخ گاه عطا
هزار چشم به دست تو دوخت از اختر
هوش مصنوعی: آیا تو ویژگی‌هایی را ستایش می‌کنی که آسمان با هزاران چشم، نعمت‌ها و بخت‌های خوب را به تو داده است؟
رواست کز پی بزم تو بی طلب ریزی
زنافه مشگ وز نی شکر از صدف گوهر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شایسته است که در جشن و سرور تو، بدون اینکه چیزی از کسی بخواهیم، زیبایی‌ها و لذت‌ها را به طور طبیعی و خودجوش به وجود بیاوریم. این زیبایی‌ها می‌توانند همانند عطر گل‌ها و شیرینی‌های طبیعی باشند که از دل دریا و صدف به دست آمده‌اند.
شود چو عارضت افروخته ز آتش خشم
زتاب چهره تو آب می شود آذر
هوش مصنوعی: وقتی که خشم تو داغ و سوزان می‌شود، چهره‌ی زیبای تو به قدری می‌درخشد که مثل آتش می‌ماند و در برابر آن، دیگران ممکن است به اندازه‌ای تحت تاثیر قرار بگیرند که به مانند آبی بشوند و خاموش گردند.
برآید از دل خورشید خاوری تکبیر
شوی سوار چو بر رخش آسمان پیکر
هوش مصنوعی: از دل خورشید صبحگاهی ندا و تکبیری برمی‌خیزد، و تو سوار بر اسب آسمان، مانند پیکری درخشان و تابان ظاهر می‌شوی.
همیشه تا که گهر راست رشته شیرازه
مدام تا زگهر هست زینت افسر
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که اصل و بنیاد درست و محکم باشد، نظم و زیبایی نیز برقرار خواهد بود. زمانی که اساس درست است، زینت و زیبایی نیز به راحتی به دست می‌آید.
بود چو رشته عدوی تو در نظر بی قدر
محب جاه تو باشد عزیز چون گوهر
هوش مصنوعی: چنانچه دشمنی تو در نظر بیفتد، محبت و مقام تو بی‌اهمیت به نظر می‌رسد؛ اما همچون جواهر، ارزش و عزت تو همیشه باقی است.
سپهر منزلتا صاحبا بود هر چند
دلم فگار زبیداد چرخ دون پرور
هوش مصنوعی: آسمان که منزلگاه توست، همیشه در کنار توست، هرچند که دل من از ظلم و ستم دورانی که در آن زندگی می‌کنم، رنج می‌برد.
چرا شکایت خود پیش روزگار برم
که آشنا نبود رحم با دل کافر
هوش مصنوعی: چرا باید از روزگار گلایه کنم، در حالی که دلی که به عشق آشنا نیست، هیچ رحم و شفقتی ندارد؟
چو در پناه تو باشم ز حادثات چه غم
چو شمع پرده نشین شد چه باکش از صرصر
هوش مصنوعی: وقتی که در سایه تو قرار دارم، نگران هیچ حادثه‌ای نیستم. مانند شمعی که در پناه پرده است، از وزش تند باد هم نمی‌ترسد.
زمان پیش که دست طلب بوام گرفت
به رنگ غنچه زباغ سخات مشتی زر
هوش مصنوعی: روزی بود که وقتی دلم خواست چیزی از تو بخواهم، به زیبایی و شکوهی که گل‌ها دارند، با دلی پر از امید، خواسته‌ام را مطرح کردم.
اگر طلب ننمائی زمن چه بهتر از آن
وگرنه صبر کنی تا مواجب دیگر
هوش مصنوعی: اگر از من چیزی نخواهی، بهتر است؛ و اگر خواستی، صبر کن تا زمانی که پاداش دیگری برسد.