گنجور

شمارهٔ ۶۷

گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد
کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود
سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد
باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب
هر که از پیمانه دل لذت خوناب برد
می توان برد از ریاضت در حریم وصل راه
رشته در آغوش گوهر ره زپیچ و تاب برد
بی تو در گلشن فغانم بسکه با غم آشناست
شبنم بیدار را در بستر گل خواب برد
دشمنان را دل مگر سوزد بحال من طبیب
روزگار آخر مرا از خاطر احباب برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد
کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
هوش مصنوعی: نمی‌شود با گریه از دل پرغصه رهایی یافت، چون چه کسی می‌تواند یک کوه را از جای خود حرکت دهد؟
از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود
سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد
هوش مصنوعی: از غم تو، ای جواهر بی‌همتا، در عمق وجود هر کسی غوطه‌ور می‌شود و هر فردی بار غمش را در دل خود جمع می‌کند مانند گردابی که همه چیز را در خود می‌بلعد.
باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب
هر که از پیمانه دل لذت خوناب برد
هوش مصنوعی: هر کسی که از درد و رنج دلش بهره‌ای نبرد، هرگز از خوشی و شادمانی زندگی لذت نخواهد برد.
می توان برد از ریاضت در حریم وصل راه
رشته در آغوش گوهر ره زپیچ و تاب برد
هوش مصنوعی: با تلاش و سختکوشی، می‌توان به رابطه‌ای عمیق دست یافت و در آغوش ارزش‌ها و زیبایی‌ها قرار گرفت، حتی اگر مسیر پر از چالش و پیچ و خم باشد.
بی تو در گلشن فغانم بسکه با غم آشناست
شبنم بیدار را در بستر گل خواب برد
هوش مصنوعی: بدون تو در باغ و گلستان، دلم پر از ناله و زاری است، زیرا شبنم صبحگاهی که بیدار است، در آغوش گل خوابش می‌برد و با غم من آشناست.
دشمنان را دل مگر سوزد بحال من طبیب
روزگار آخر مرا از خاطر احباب برد
هوش مصنوعی: آیا دشمنان برای حال من ناراحت هستند؟ شاید آن‌ها هم دلی بسوزانند. اما این روزها که حال من خراب است، دیگر دوستانم نیز مرا فراموش کرده‌اند.