شمارهٔ ۶۶
ترسم که چو جانم زتن زار برآید
از خلوت اندیشه من یار برآید
از سینه پاکان مطلب جز سخن عشق
از جیب صدف گوهر شهوار برآید
از باغ بهشتی دل غمگین نگشاید
آن مرغ که از بیضه گرفتار برآید
مشاطه رخسار گهر گرد یتیمی است
حیفست که دل از غم دلدار برآید
با سینه عاشق چکند جوش خلایق
با دامن این دشت چه از خار برآید
تا خضر رهش جذبه خورشید نگردد
شبنم چه خیالست ز گلزار برآید
از اشگ نرفت از دل ما گرد کدورت
پیداست ز طفلی چقدر کار برآید
دلتنگ شدم بسکه طبیب از غم ایام
از سینه من آه بزنهار برآید
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترسم که چو جانم زتن زار برآید
از خلوت اندیشه من یار برآید
هوش مصنوعی: میترسم که وقتی جانم از جسم نالان و رنجور جدا شود، یار و محبوب من از تنهایی افکارم بیرون بیاید.
از سینه پاکان مطلب جز سخن عشق
از جیب صدف گوهر شهوار برآید
هوش مصنوعی: از دل انسانهای پاک فقط سخن عشق بیرون میآید و مانند جواهر ارزشمندی از صدف وجود آنها نمایان میشود.
از باغ بهشتی دل غمگین نگشاید
آن مرغ که از بیضه گرفتار برآید
هوش مصنوعی: پرندهای که از تخم شکسته به دنیا میآید، هرگز نمیتواند از باغ بهشتی شاد و خوشحال شود.
مشاطه رخسار گهر گرد یتیمی است
حیفست که دل از غم دلدار برآید
هوش مصنوعی: زیبایی چهره مانند زینتی است که بر دلی خسته از غم عشق، بر قلب انسان قرار دارد. سزاوار نیست که این دل برآشفتگی را احساس کند.
با سینه عاشق چکند جوش خلایق
با دامن این دشت چه از خار برآید
هوش مصنوعی: احساسات عاشقانه در دل افراد همچون جوشش آب در دریاچهای است و با توجه به زیبایی و وسعت این دشت، هر چه که از کف آن برمیخیزد، ممکن است پر از خار و ناامیدی باشد.
تا خضر رهش جذبه خورشید نگردد
شبنم چه خیالست ز گلزار برآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که خضر به نور خورشید دست نیابد، شبنم نمیتواند او را در آغوش گیرد. چه خیال خامی است که بخواهد از باغ گل خارج شود.
از اشگ نرفت از دل ما گرد کدورت
پیداست ز طفلی چقدر کار برآید
هوش مصنوعی: از اشک ما، غم و کدر بودن دلمان از بین نرفته است. از کودکیام نشان میدهد که چقدر بر ما سختیها و مشکلات فرود آمده است.
دلتنگ شدم بسکه طبیب از غم ایام
از سینه من آه بزنهار برآید
هوش مصنوعی: احساس نگرانی و ناراحتی کردم، چون پزشک به خاطر غم و اندوه روزها، از دل من آهی بلند و عمیق میکشد.