گنجور

شمارهٔ ۶۳

جدا از روی تو چشمم چو خون‌فشان گردد
ز خون دل مژه‌ام شاخ ارغوان گردد
گرفته‌ام به غمش الفتی و می‌ترسم
خدا نکرده به من یار مهربان گردد
ز شادمانی وصل تواش نصیب مباد
دل فگار اگر بی‌تو شادمان گردد
قفس شکسته و از هم گسسته دام کسی
ز آشیان به چه امید سرگران گردد
مباش غافل از افتادگی جاده طبیب
ز خاکساری خود خضر کاروان گردد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جدا از روی تو چشمم چو خون‌فشان گردد
ز خون دل مژه‌ام شاخ ارغوان گردد
هوش مصنوعی: وقتی از چهره تو فاصله بگیرم، چشمانم مانند چشمه‌ای از خون دل خواهد شد و مژگانم به شکل درختان ارغوان در خواهند آمد.
گرفته‌ام به غمش الفتی و می‌ترسم
خدا نکرده به من یار مهربان گردد
هوش مصنوعی: من به خاطر غم او دلبسته شده‌ام و نگرانم که مبادا روزی او به من محبت کند و این احساس را در من به وجود آورد.
ز شادمانی وصل تواش نصیب مباد
دل فگار اگر بی‌تو شادمان گردد
هوش مصنوعی: از خوشحالی دیدار تو، نصیبی برای دل غمگینم نخواهد بود، اگر بی‌تو دلشاد شود.
قفس شکسته و از هم گسسته دام کسی
ز آشیان به چه امید سرگران گردد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که قفسش شکسته و دیگر نتوانسته به آشیانه‌اش برگردد، حالا در جستجوی چه امیدی می‌تواند به سمت سفر کردن برود؟
مباش غافل از افتادگی جاده طبیب
ز خاکساری خود خضر کاروان گردد
هوش مصنوعی: هرگز از حال و روز خود غافل نباش، زیرا ممکن است به دلیل تواضع و فروتنی‌ات، در زندگی‌ات مانند خضر، راهنمای افراد دیگر شوی.