شمارهٔ ۶۲
کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
باین خوشم که تو را شرمسار من سازد
تحملی که دل برد بار من دارد
سزای دوستیم بین که هر کجا ستمی است
ذخیره از پی جان فگار من دارد
گذشت یار زمن سرگران و دانستم
که کار با من و با روزگار من دارد
چرا خموش نباشم چو بشنوی از من
شکایتی که دل بیقرار من دارد
مبادا از تو خیالم بجز خیالت اگر
گذار در دل امیدوار من دارد
زدود آه دل من طبیب معلومست
که آتشی بکمین خار خار من دارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
هوش مصنوعی: کجا کسی را میتوان یافت که به جز وفاداری، در شبهای تار من همدردی کند و همراهی داشته باشد؟
باین خوشم که تو را شرمسار من سازد
تحملی که دل برد بار من دارد
هوش مصنوعی: من از این که تو به خاطر من خجالت بکشی خوشحال هستم، تحملی که دل مرا میبرد، باری سنگین را به دوش دارد.
سزای دوستیم بین که هر کجا ستمی است
ذخیره از پی جان فگار من دارد
هوش مصنوعی: به خاطر دوستیام با تو، همیشه مراقب هستم که در هر جا که ظلمی وجود دارد، به یاد من و درد و رنجی که از آن میکشم، اقدام کنند.
گذشت یار زمن سرگران و دانستم
که کار با من و با روزگار من دارد
هوش مصنوعی: دوست از کنار من گذشت و فهمیدم که او به نوعی با من و شرایط زندگیام ارتباط دارد.
چرا خموش نباشم چو بشنوی از من
شکایتی که دل بیقرار من دارد
هوش مصنوعی: چرا باید ساکت باشم وقتی که میشنوی از من شکایتی که دل بیقرارم دارد؟
مبادا از تو خیالم بجز خیالت اگر
گذار در دل امیدوار من دارد
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر جز تو به کسی فکر کنم، دل امیدوارم از دست برود.
زدود آه دل من طبیب معلومست
که آتشی بکمین خار خار من دارد
هوش مصنوعی: دل من دردمند است و طبیب آن مشخص است؛ او آتشی در وجود خود دارد که به شکل خارهایی در من کمین کرده است.