گنجور

شمارهٔ ۵۸

از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود
کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود
ما را شبی بکوی تو ماندن گمان نبود
چندان گمان بحوصله آسمان نبود
کشتی نهانم و بتو ترسم گمان برند
بر دامن تو کاش زخونم نشان نبود
خوابت ربوده بود خیال کسی؟ که دوش
می گفتمت فسانه و گوشت بر آن نبود
کم کن جدا که دوش بمحفل ز خوی تو
بس شکوه ها که بود مرا و زبان نبود
در دم نهفته بود دریغا ببزم وصل
کاین بر زبان هیچکسم ترجمان نبود
اشکم بدیده سوخت دریغا زتاب دل
ای کاش رهزنی پی این کاروان نبود
شد قسمتم طبیب چو وصلش، اجل رسید
صد حیف زندگانی ما جاودان نبود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود
کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود
هوش مصنوعی: تو در زمانی که باید در کنار من می‌بود، با رفتارت دل من را شکستی و مرا تنها کردی، در حالی که هیچ دلیلی برای این جدایی وجود نداشت.
ما را شبی بکوی تو ماندن گمان نبود
چندان گمان بحوصله آسمان نبود
هوش مصنوعی: ما هیچ‌گاه تصور نمی‌کردیم که شبی را در کوی تو بگذرانیم، چرا که این انتظار فراتر از ظرفیت صبر و تحمل ما بود.
کشتی نهانم و بتو ترسم گمان برند
بر دامن تو کاش زخونم نشان نبود
هوش مصنوعی: من یک کشتی پنهان هستم و از این می‌ترسم که مبادا دیگران به تو گمان کنند که من به دامن تو تعلق دارم. ای کاش اثر خونم بر جای نمی‌ماند.
خوابت ربوده بود خیال کسی؟ که دوش
می گفتمت فسانه و گوشت بر آن نبود
هوش مصنوعی: آیا در خواب تو، فکر شخصی تو را به خود مشغول کرده بود؟ که شب گذشته به تو داستانی گفتم و تو به آن توجه نکردی.
کم کن جدا که دوش بمحفل ز خوی تو
بس شکوه ها که بود مرا و زبان نبود
هوش مصنوعی: کمی از دوری‌ات بکاه، زیرا شب گذشته در جمع بودم و از شکوه‌های شخصی‌ات به یاد تو بسیار گفتم، ولی نتوانستم آن‌ها را بیان کنم.
در دم نهفته بود دریغا ببزم وصل
کاین بر زبان هیچکسم ترجمان نبود
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که انتظارش را داشتم، افسوس که در وصال محبوب، آنچه بر دل داشتم را نتوانستم به زبان بیاورم و هیچ‌کس توانایی بیان آن را نداشت.
اشکم بدیده سوخت دریغا زتاب دل
ای کاش رهزنی پی این کاروان نبود
هوش مصنوعی: اشکم به خاطر دلتنگی ام می‌سوزد و افسوس از دردهایی که در دل دارم. ای کاش هیچ دزدی در این سفر نبود تا به ما آسیب برساند.
شد قسمتم طبیب چو وصلش، اجل رسید
صد حیف زندگانی ما جاودان نبود
هوش مصنوعی: به من پزشکی عطا شد که با وصالش درمان شوم، اما زمانی که رسید، عمرم به پایان رسید و افسوس که زندگی‌ام پایدار نبود.