شمارهٔ ۵۷
دارم نظری با گل کو روی ترا ماند
با ماه نوم عشقی است کابروی ترا ماند
مهریست به خورشیدم کو همچو رخت باشد
آشفتهام از سنبل کو موی ترا ماند
با لاله از آنم خوش کو رنگ تو یاد آرد
از نکهت گل مستم کو بوی ترا ماند
بر نرگس این گلشن زان رو نگرانم من
کو چشم سیهمست جادوی ترا ماند
با سرو روانم یار پیوسته در این گلزار
کو قامت رعنا و دلجوی ترا ماند
گشتی به طبیب خویش چون گرم عتاب خشم
در آتش از آن سوزد کو خوی ترا ماند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارم نظری با گل کو روی ترا ماند
با ماه نوم عشقی است کابروی ترا ماند
هوش مصنوعی: من به عشق تو مانند گل و ماه میاندیشم، عشقی که مانند چهرهی زیبای تو در دل دارم و همیشه در خاطر من باقی خواهد ماند.
مهریست به خورشیدم کو همچو رخت باشد
آشفتهام از سنبل کو موی ترا ماند
هوش مصنوعی: مهری که به خورشید دارم، مانند چهرهات است که من را در هم میفشارد. من از سنبل آشفتهام و موهای تو مشابه آن است.
با لاله از آنم خوش کو رنگ تو یاد آرد
از نکهت گل مستم کو بوی ترا ماند
هوش مصنوعی: من به رنگ لاله علاقهمندم، زیرا یادآور عطر گل است. حالا من مست و شاداب هستم، چون بوی تو در ذهنم باقیمانده است.
بر نرگس این گلشن زان رو نگرانم من
کو چشم سیهمست جادوی ترا ماند
هوش مصنوعی: به خاطر چشمان سیاه و جادوییات، همواره نگران نرگس این باغ هستم.
با سرو روانم یار پیوسته در این گلزار
کو قامت رعنا و دلجوی ترا ماند
هوش مصنوعی: در دل این گلزار، همواره با زیباییهای زندگی همراه هستم. قامت دلنشین و دلپذیر تو همچون گلی در این باغ باقی مانده است.
گشتی به طبیب خویش چون گرم عتاب خشم
در آتش از آن سوزد کو خوی ترا ماند
هوش مصنوعی: از آنجا که با پزشک خود در حال گفتگو و انتقاد هستی، به یاد داشته باش که آنچه از خشم و ناراحتی به او میگویی، میتواند به خودت آسیب برساند و در درون تو آتش به پا کند.