گنجور

شمارهٔ ۵۳

از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد
گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد
کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم
ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد
در قتل ما که حسریتان شهادتیم
تأخیری می کنید مبادا امان رسد
کامی ندیده ایم از آن کو، روامباد
با دامن تهی کسی از گلستان رسد
لطفی، که هیچ کم ز تو ای چشمه حیات
ناید ز قطره ای که بلب تشنگان رسد
منشین زره طبیب که باید بکوی عشق
ما را سر نیاز بر آن آستان رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد
گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد
هوش مصنوعی: نگاه خشمگین و کینه‌توز تو مرا به مرز نابودی می‌کشاند، وگرنه در سکوت و پنهانی چیزی از کینه تو نیست که به من آسیب برساند.
کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم
ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد
هوش مصنوعی: بهتر است با من بد رفتاری نکنید، زیرا اگر زیاد ناراحتم کنید، ممکن است از دلم شکایت‌هایم به زبان بیاید و سخنانم برعلیه شما بیان شود.
در قتل ما که حسریتان شهادتیم
تأخیری می کنید مبادا امان رسد
هوش مصنوعی: در کشتن ما که احساس می‌کنید ما شهادت خواهیم داد، تأخیر می‌اندازید تا مبادا به ما رحم کنید.
کامی ندیده ایم از آن کو، روامباد
با دامن تهی کسی از گلستان رسد
هوش مصنوعی: ما از آن کسی که در زندگی‌اش کامی ندیده‌ایم، نمی‌خواهیم که با دامن خالی‌اش کسی از گلستان به ما برسد.
لطفی، که هیچ کم ز تو ای چشمه حیات
ناید ز قطره ای که بلب تشنگان رسد
هوش مصنوعی: ای چشمه حیات، لطف و نیکی تو هیچ کم نمی‌شود؛ حتی یک قطره‌ای که به تشنگان می‌رسد، عطش آنان را برطرف می‌کند.
منشین زره طبیب که باید بکوی عشق
ما را سر نیاز بر آن آستان رسد
هوش مصنوعی: زره طبیب را کنار بگذار و دل را به عشق بسپار، زیرا ما باید با نیاز خود در برابر درگاه عشق حاضر شویم.