گنجور

شمارهٔ ۵۲

دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد
بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد
نگاه گرم برویت که می تواند کرد
چنین که روی ترا شرم در میان دارد
گر از بهشت برین دور داردم غم نیست
مباد دورم از آن خاک آستان دارد
بیا بشکور ما ای که عافیت خواهی
دیار ما نه زمین و نه آسمان دارد
بحیرتم که ز وادی گذشت یار و طبیب
هنوز چشم بدنبال کاروان دارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد
بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد
هوش مصنوعی: دو هفته است که معشوق من به خاطر من ناراحت است، و من هیچ کاری نمی‌توانم بکنم جز اینکه امیدوارم او فکر کند که من تلاشی برای بهبود وضعیت نمی‌کنم.
نگاه گرم برویت که می تواند کرد
چنین که روی ترا شرم در میان دارد
هوش مصنوعی: نگاه پرحرارت تو به گونه‌ای است که می‌تواند باعث شود چهره‌ات در عذاب شرم و خجالت فرو برود.
گر از بهشت برین دور داردم غم نیست
مباد دورم از آن خاک آستان دارد
هوش مصنوعی: اگرچه از بهشت دور باشم، برایم مهم نیست؛ مهم این است که از خاک آن آستان دور نباشم.
بیا بشکور ما ای که عافیت خواهی
دیار ما نه زمین و نه آسمان دارد
هوش مصنوعی: بیا و از ما قدردانی کن، ای کسی که به دنبال آسایش هستی؛ زیرا سرزمین ما نه زمین دارد و نه آسمان.
بحیرتم که ز وادی گذشت یار و طبیب
هنوز چشم بدنبال کاروان دارد
هوش مصنوعی: من در حیرتم که یار و درمانگر از این مسیر رفته است، اما هنوز چشمش به راه کاروان دوخته شده است.