گنجور

شمارهٔ ۴۰

ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ
فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ
صیاد جفا پیشه اسیران قفس را
ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ
در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو
آسوده در ین پرده پریزاد و دگر هیچ
از خاطر مجنون مطلب جز غم لیلی
شیرین بود اندیشه فرهاد و دگر هیچ
غم ماند و دل از جلوه حسن تو ز جا رفت
این سیل برد خانه ز بنیاد و دگر هیچ
ای آنکه ز خونین جگرانت خبری نیست
تا کی کنی از بلهوسان یاد و دگر هیچ
زان گه که طبیب انجمن افروز نشاطست
مائیم و همین خاطر ناشاد و دگر هیچ

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ
فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: من و دام‌هایم گیر افتاده‌ایم و در اینجا هیچ چیزی جز صدای ناله وجود ندارد. از بی‌رحمی صیاد، فریاد می‌زنیم و باز هم هیچ چیز دیگری در اینجا نیست.
صیاد جفا پیشه اسیران قفس را
ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: صیاد خ بی‌رحم، به زندانیان قفس اجازه دهد کمی فریاد بکشند و درخواستی جز این ندارند.
در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو
آسوده در ین پرده پریزاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: در دل من هیچ کس جز تو نیست و این تنها آرامش من است. در این پرده‌ی پنهان، تنها تویی که مانند یک پری در کنارم هستی و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
از خاطر مجنون مطلب جز غم لیلی
شیرین بود اندیشه فرهاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: مجنون فقط به یاد غم لیلی است و هیچ چیز دیگری جز آن، و همچنین فرهاد فقط به فکر معشوقش است و بس.
غم ماند و دل از جلوه حسن تو ز جا رفت
این سیل برد خانه ز بنیاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: غم باقی مانده و دل به خاطر زیبایی تو از حال خود بی‌خبر است. این طوفان خانه را از بنیاد ویران کرده و دیگر هیچ چیز برجا نمانده است.
ای آنکه ز خونین جگرانت خبری نیست
تا کی کنی از بلهوسان یاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ای کسی که از رنج و درد گلویم خبر نداری، تا چه زمانی می‌خواهی به یاد هوسبازان باشی و به چیزهای دیگر توجه نکنی؟
زان گه که طبیب انجمن افروز نشاطست
مائیم و همین خاطر ناشاد و دگر هیچ
هوش مصنوعی: زمانی که پزشک برای شادابی جمع حاضر می‌شود، ما نیز آنجا هستیم و به همین دلیل ناراحتیم و هیچ چیز دیگری نیست.