شمارهٔ ۳۷
رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست
رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست
از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز
شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست
مردم دیده ام از حسرت رویت بازست
خانه با خاک برابر شد و روزن باقیست
زندگی بار سفر بست و هوس بازبجاست
کاروان رفت ازین منزل و برزن باقیست
رمقی نیست بتن بسمل ما را که همان
در دلش حسرت در خاک تپیدن باقیست
از زبان گرچه فتادم، خبرم بازمگیر
تاب گفتار نه و ذوق شنیدن باقیست
کی شوم از تو تسلی به نگاهی هیهات
حسرت روی توام تا دم مردن باقیست
میوه باغ تو شد قسمت اغیار و مرا
هوس میوه ای از باغ تو چیدن باقیست
میبرد بخت بمیخانه ام امروز طبیب
که نه ساقی نه قدح نه می روشن باقیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست
رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست
هوش مصنوعی: حسن تو و عشقات رفت، اما عشق من هنوز باقی مانده است. زیبایی آن باغ و خانه که راحتم میکرد، از بین رفته است.
از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز
شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست
هوش مصنوعی: از دوری تو شکایت نمیکنم، زیرا هنوز فرصت چشیدن لذت وصالت باقی مانده است.
مردم دیده ام از حسرت رویت بازست
خانه با خاک برابر شد و روزن باقیست
هوش مصنوعی: مردم را دیدم که به خاطر حسرت دیدن روی تو همچنان در انتظار ماندهاند. خانه و کاشانهشان به خاک تبدیل شده، اما هنوز امیدی در دلشان باقیست.
زندگی بار سفر بست و هوس بازبجاست
کاروان رفت ازین منزل و برزن باقیست
هوش مصنوعی: زندگی به سفرش ادامه میدهد و اشتیاق برای کشف دوران تازهای وجود دارد. کاروانی که از این مکان رفته، هنوز فضایی برای تجربیات تازه باقی مانده است.
رمقی نیست بتن بسمل ما را که همان
در دلش حسرت در خاک تپیدن باقیست
هوش مصنوعی: ما دیگر نیرویی برای ادامه زندگی نداریم و تنها حسرتی در دل داریم که ای کاش بتوانیم در دل خاک زنده بمانیم و زندگی کنیم.
از زبان گرچه فتادم، خبرم بازمگیر
تاب گفتار نه و ذوق شنیدن باقیست
هوش مصنوعی: هرچند که از بیان و گفتگو دور ماندهام، اما هنوز هم از شنیدن کلام و لذتی که در آن هست، بیخبر نیستم.
کی شوم از تو تسلی به نگاهی هیهات
حسرت روی توام تا دم مردن باقیست
هوش مصنوعی: هرگز از نگاه تو تسلی نگیرم، زیرا حسرت دیدن روی تو تا آخر عمر با من خواهد بود.
میوه باغ تو شد قسمت اغیار و مرا
هوس میوه ای از باغ تو چیدن باقیست
هوش مصنوعی: میوههای باغ تو به دیگران رسید و من هنوز آرزو دارم که میوهای از باغ تو بچینم.
میبرد بخت بمیخانه ام امروز طبیب
که نه ساقی نه قدح نه می روشن باقیست
هوش مصنوعی: امروز بخت من مرا به میخانه نمیبرد، زیرا نه نوشیدنی وجود دارد و نه کسی که بتواند از آن پذیرایی کند. فقط پزشک در اینجا حضور دارد.