شمارهٔ ۲۸
دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست
می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم ومانند جرس دادرسم نیست
در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست
گرم است ز بس صحبت دستم بگریبان
مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست
بر هم زدم از ذوق اسیری پروبالی
ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست
چیند همه کس دامن گل زین چمن و من
چون غنچه بجز چیدن دامان هوسم نیست
از قطره شبنم ز گلستان چه درآید
از بهر تماشای تو این دیده بسم نیست
دل،بسکه طبیب، از غم عشقش شده روشن
بر خاطر آئینه غبار از نفسم نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست
هوش مصنوعی: دلم تنگ است و به سفر به گلستان علاقهای ندارم، زیرا آزادی و آرامش حتی در گوشهی زندانم را نیز حس نمیکنم.
می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم ومانند جرس دادرسم نیست
هوش مصنوعی: من به شدت گریه میکنم و مانند شمعی که امیدی از من برنخاسته، در حال نالهام. مثل جرس که صدایش به هیچکس نمیرسد، صدای من نیز به کسی نمیرسد.
در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست
هوش مصنوعی: در دل دوری تو، باید سالها گریه کنم. افسوس که به خاطر ناتوانی، تنها یک نفر هستم که میتوانم بر دلم بگرید.
گرم است ز بس صحبت دستم بگریبان
مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد صحبت کردن، دستم به گلویم رسیده است و به خاطر شرابخواری، دستم به پیاله نمیرسد.
بر هم زدم از ذوق اسیری پروبالی
ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست
هوش مصنوعی: از شوق و ذوقی که دارم، آزادی را با شور و هیجان میخواهم، اما واقعاً پرواز از گوشهی قفس من ممکن نیست.
چیند همه کس دامن گل زین چمن و من
چون غنچه بجز چیدن دامان هوسم نیست
هوش مصنوعی: همه افراد از زیباییهای این باغ بهرهبرداری میکنند و گلها را میچینند، اما من مانند یک غنچه فقط به آرزوها و خواستههای خودم فکر میکنم و چیزی جز آن برایم مهم نیست.
از قطره شبنم ز گلستان چه درآید
از بهر تماشای تو این دیده بسم نیست
هوش مصنوعی: از قطره شبنم که از گلستان نشأت میگیرد، چیزی برای تماشا کردن تو نمیآید. این چشم من از دیدن تو سیر نشده است.
دل،بسکه طبیب، از غم عشقش شده روشن
بر خاطر آئینه غبار از نفسم نیست
هوش مصنوعی: دل من، به خاطر غم عشق، مانند آینهای روشن و بدون غبار شده است.