گنجور

شمارهٔ ۲۷

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست
گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست
بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم
بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست
شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست
روشنائی، محفل ما را ز جای دیگرست
زندگی بی آه و اشگم نیست ممکن همچو شمع
در دیار عاشقان آب و هوای دیگرست
صید لاغر را کنند آزاد، حیرانم چرا
هر قدم در راه من دام بلای دیگرست
هر چه میکاهد زتن، بر روح افزاید طبیب
در جهان نیستی نشو و نمای دیگرست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست
گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست
هوش مصنوعی: در کاروان عشق صداهایی دیگر شنیده می‌شود، اما ما بیشتر به ناله‌ها و دردهای آشنایی که داریم توجه می‌کنیم.
بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم
بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست
هوش مصنوعی: دل تنگ و ناراحتم از آرامش پر است، اما هر زخم و رنجی که بر جسمم وارد می‌شود، باز هم دردی دیگر است که به قلبم آرامش می‌بخشد.
شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست
روشنائی، محفل ما را ز جای دیگرست
هوش مصنوعی: شمع ما تحت تاثیر نسیم صبحگاهی نیست و روشنایی که داریم، از جایی دیگر فراهم شده است.
زندگی بی آه و اشگم نیست ممکن همچو شمع
در دیار عاشقان آب و هوای دیگرست
هوش مصنوعی: زندگی بدون حسرت و غم برایم ممکن نیست. مانند شمعی که در دنیای عاشقان وجود دارد، برای او شرایط و حال و هوای متفاوتی وجود دارد.
صید لاغر را کنند آزاد، حیرانم چرا
هر قدم در راه من دام بلای دیگرست
هوش مصنوعی: شکوه و نارضایتی‌ام از این است که چرا در هر مرحله از زندگی‌ام با مشکلات و مصیبت‌های جدیدی مواجه می‌شوم، در حالی که بقیه می‌توانند آزاد و بی‌دغدغه حرکت کنند.
هر چه میکاهد زتن، بر روح افزاید طبیب
در جهان نیستی نشو و نمای دیگرست
هوش مصنوعی: هرچه از جسم کم می‌شود، بر روح اضافه می‌شود. در این جهان مادی، رشد و تحول متفاوتی وجود دارد.