شمارهٔ ۲۲
عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست
وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست
به خدنگم چو زدی سینهٔ گرمم مشکاف
که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست
شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست
چه کنم آه شبم را سحری پیدا نیست
بخت بدبین که اسیریم به کاخی که در او
رخنهای نیست هویدا و دری پیدا نیست
همه عشاق ز خونینجگرانند و چو من
زآن همه عاشق خونینجگری پیدا نیست
رحمتی کن تو درین بادیه ای ابر عطا
به زلال تو ز من تشنهتری پیدا نیست
زورق افکندم و امید سلامت دارم
در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست
تو چو خورشید جهانتابی و در کشور حسن
جلوه کن جلوه که چون تو دگری پیدا نیست
گشته سرگرم طواف حرم، آتشنفسی
که ز مرغان حرم بال و پری پیدا نیست
بس گهر ریخته در مخزن اندیشه ولی
چون خیال تو گرامی گهری پیدا نیست
هر کسی کشت نهالی و بری داد طبیب
کشتهٔ ماست که او را ثمری پیدا نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست
وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست
هوش مصنوعی: عشق من مانند آتش سوزانده و از آن نشانهای باقی نمانده است، و از این آتش پنهان هم هیچ جرقهای قابل مشاهده نیست.
به خدنگم چو زدی سینهٔ گرمم مشکاف
که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست
هوش مصنوعی: وقتی که با تیرت به سینهٔ گرم من زدی، دلنگرانی و اثری از درد در دل من نمیبینم.
شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست
چه کنم آه شبم را سحری پیدا نیست
هوش مصنوعی: شمع خاموش شد و پروانه از عشق و شوق پرواز کردن بازایستاد. چه کار میتوانم بکنم وقتی شب من همچنان تاریک است و سحر و روشنی در کار نیست.
بخت بدبین که اسیریم به کاخی که در او
رخنهای نیست هویدا و دری پیدا نیست
هوش مصنوعی: ما در یک کاخ زندگی میکنیم که هیچ نشانهای از خوشبختی در آن نیست و هیچ درب و راه مشخصی برای خروج از این وضعیت وجود ندارد.
همه عشاق ز خونینجگرانند و چو من
زآن همه عاشق خونینجگری پیدا نیست
هوش مصنوعی: همه عاشقان از درد و رنج عاشقانه خودشان رنج میکشند، اما مانند من هیچکس اینقدر عمیق و آشکار از این درد و رنج عشق ندارد.
رحمتی کن تو درین بادیه ای ابر عطا
به زلال تو ز من تشنهتری پیدا نیست
هوش مصنوعی: ای ابر رحمت، لطف و بخشش خود را نازل کن. در این بیابان خشک و بیآب، کسی تشنهتر از من نیست.
زورق افکندم و امید سلامت دارم
در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست
هوش مصنوعی: من کشتی کوچکی ساختهام و به آیندهای امیدوارم که در فضایی هستم که هیچ نشانی از ساحل امن نیست.
تو چو خورشید جهانتابی و در کشور حسن
جلوه کن جلوه که چون تو دگری پیدا نیست
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که نورش در جهان میتابد، و در سرزمین زیبایی خود را نمایان کن، چرا که هیچکس دیگری مانند تو وجود ندارد.
گشته سرگرم طواف حرم، آتشنفسی
که ز مرغان حرم بال و پری پیدا نیست
هوش مصنوعی: آتشنفسی که در دل دارد، مانند مرغان حرم که بال و پرشان دیده نمیشود، مشغول طواف حرم است. یعنی کسی که با شور و شوق زیاد به گرد حرم میچرخد، اما احساسات و درونش را نمیتوان به راحتی مشاهده کرد.
بس گهر ریخته در مخزن اندیشه ولی
چون خیال تو گرامی گهری پیدا نیست
هوش مصنوعی: در ذهنم گنجینهای از فکر و اندیشه دارم، اما هیچکدام به اندازه زیبایی و ارزش شما مهم نیستند.
هر کسی کشت نهالی و بری داد طبیب
کشتهٔ ماست که او را ثمری پیدا نیست
هوش مصنوعی: هر کس که درختی میکارد و به دیگران میدهد، از ما هم درختی کاشته شده که ثمر و میوهای از آن نمیبینیم.