شمارهٔ ۲
درماندگی خود به که گوییم خدا را
سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را
گویند که هر تیرهشبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را
از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین بیش مکن خون به دلم شرط وفا را
با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سها را
گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درماندگی خود به که گوییم خدا را
سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را
هوش مصنوعی: در دشواریها، بهتر است به خدا شکایت نکنیم؛ چرا که او توجهی به درخواست قشر ضعیف و نیازمند ندارد.
گویند که هر تیرهشبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
هوش مصنوعی: میگویند که هر شب تاریک و دشوار، صبح روشنی دارد. اما در شب تاریک ما، به نظر میرسد که صبحی وجود ندارد.
گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را
هوش مصنوعی: گلها در پیش پای تو به وسیله باد ملایم میریزند و از این میترسم که بر اثر آسیبهای ناشی از آن، پاهایت زخمی شوند.
از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین بیش مکن خون به دلم شرط وفا را
هوش مصنوعی: اگر به عاشق آسیب برسانی، دیگر به عهد و پایبندی وفا نمیکنی. پس بیشتر از این مرا نرنجان، چرا که این کار باعث میشود دلم پر از خون و درد شود.
با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سها را
هوش مصنوعی: با زیبایی تو، نمایش زیباییهای دیگر چه معنایی دارد، وقتی که در برابر خورشید، جلوهی ستارهای دیده نمیشود؟
گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا
هوش مصنوعی: گفتی حال پزشک چطور است به خاطر ظلمی که ما به او کردهایم؟ سالهاست که به خاطر دوری تو بیتابی میکنم، ای عزیز.