گنجور

شمارهٔ ۱۸

ما را دگر زیار؛ تمنا نمانده است
چون طاقت تغافل بیجا نمانده است
دوران نگر که ساغر عیشم دهد کنون
کافتاده است شیشه وصهبا نمانده است
در راه عشق بسکه بپای دلم شکست
خاری دگر بدامن صحرا نمانده است
گریم اگر بطرف چمن جای گریه است
کان گل که بود بهر تماشا نمانده است
دست از شکستِ شیشه‌یِ ما گو بدار چرخ
سنگی دگر بدامن صحرا نمانده است
زان در به عیش بسته که غم بسکه در دلم
پهلوی هم نشسته دگر جا نمانده است
تا کی طبیب رنج کشد در علاج من
چون دیگرم امید مداوا نمانده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را دگر زیار؛ تمنا نمانده است
چون طاقت تغافل بیجا نمانده است
هوش مصنوعی: دیگر برای ما شوق و خواسته‌ای باقی نمانده است، زیرا تحمل بی‌توجهی‌های بی‌دلیل نیز برای ما ممکن نیست.
دوران نگر که ساغر عیشم دهد کنون
کافتاده است شیشه وصهبا نمانده است
هوش مصنوعی: به اطراف نگاه کن و ببین که حالا زمان خوشی‌ام است، اما دیگر شیشه و شراب باقی نمانده است.
در راه عشق بسکه بپای دلم شکست
خاری دگر بدامن صحرا نمانده است
هوش مصنوعی: در مسیر عشق چنان دل مرا آزرده‌اند که دیگر هیچ خاری در دامن صحرا باقی نمانده است.
گریم اگر بطرف چمن جای گریه است
کان گل که بود بهر تماشا نمانده است
هوش مصنوعی: اگر بخواهم گریه کنم، بهتر است به سمت چمن بروم؛ زیرا دیگر گلی برای تماشا باقی نمانده است.
دست از شکستِ شیشه‌یِ ما گو بدار چرخ
سنگی دگر بدامن صحرا نمانده است
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به اینکه دیگر فرصتی برای تمسخر و آزار یکدیگر وجود ندارد. در اینجا به معنای کاهش درگیری و جنگ و جدال نیز اشاره شده، و یادآوری می‌کند که دیگر چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است. به عبارتی، بهتر است به خاطر مسائل کوچک از همدیگر دلخور نشویم و در صلح و آرامش زندگی کنیم.
زان در به عیش بسته که غم بسکه در دلم
پهلوی هم نشسته دگر جا نمانده است
هوش مصنوعی: از آن در به روی خوشی بسته شده است، زیرا غم‌ها در دلم به حد زیادی جمع شده‌اند و دیگر جایی برای احساسات مثبت باقی نمانده است.
تا کی طبیب رنج کشد در علاج من
چون دیگرم امید مداوا نمانده است
هوش مصنوعی: تا کی باید پزشک در درمان من تلاش کند؟ چون دیگر امیدی به بهبودی من باقی نمانده است.