گنجور

شمارهٔ ۱۴

دربان نکند جرأت و خاصان ملک هست
گوید که به سلطان که مرا کار شد از دست
مگسل ز من ای مهر گسل رشته الفت
کز هم چو گسستی نتوانیش بهم بست
از کرده پیشمان شدی اکنون تو که ما را
برخاست ز دل آهی و تیری ز کمان جست
ترسم که زیان بینی ازین شیوه، بیندیش
تا چند توان سوخت دلی یا جگری خست
نازت بکشم زانکه کسی همچون توام نیست
زارم بکشی زانکه بسی همچو منت هست
عارض بودت ماه نه چون ماه فلک مات
قامت بودت سر و نه چون سرو چمن پست
من بیخودم از ضعف، حریفان برسانید
دستم به گریبان، که بشد دامنم از دست
ای قاصد فرخنده پی، از دوست خدا را
ما را خبری نیست، بگو گر خبری هست
برخیز که در کار رحیلند رفیقان
خواهی اگر ای خفته برین قافله پیوست
ای خواجه ببخشای به درماندگی ما
دادیم ز کف مایه و ماندیم تهیدست
کی بر سر این چشمه زنم خیمه که رفتند
خلقی همه لب تشنه و این چشمه همان هست
افسوس که در دام، طبیب این همه ماندیم
در حسرت صیدی که ز کنج قفسی رست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دربان نکند جرأت و خاصان ملک هست
گوید که به سلطان که مرا کار شد از دست
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که دربان قصر جرأت ندارد که به پادشاه بگوید که کارش خراب شده و از دستش خارج شده است، حتی اگر درباریان خاص هم این موضوع را بدانند. این نشان‌دهنده‌ی موانع و محدودیت‌هایی است که ممکن است در راه برقراری ارتباط با پادشاه وجود داشته باشد.
مگسل ز من ای مهر گسل رشته الفت
کز هم چو گسستی نتوانیش بهم بست
هوش مصنوعی: ای دوست، محبت و پیوند ما را تکه‌تکه مکن، زیرا اگر این رابطه از هم بگسلد، دیگر نمی‌توان آن را دوباره به هم پیوند داد.
از کرده پیشمان شدی اکنون تو که ما را
برخاست ز دل آهی و تیری ز کمان جست
هوش مصنوعی: اکنون که از کارهای گذشته‌ات پشیمان شده‌ای، در حالی که ما به خاطر تو سر برآورده‌ایم و از دل آهی می‌کشیم و تیر آتشین احساسات را به سوی تو پرتاب کرده‌ایم.
ترسم که زیان بینی ازین شیوه، بیندیش
تا چند توان سوخت دلی یا جگری خست
هوش مصنوعی: بترس که از این روش، ضرر ببینی. فکر کن تا چه زمانی می‌توانی دلی یا جگری را بسوزانی و خسته کنی.
نازت بکشم زانکه کسی همچون توام نیست
زارم بکشی زانکه بسی همچو منت هست
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و ناز تو دلم را می‌زنم، زیرا هیچ کس همچون تو وجود ندارد. ولی تو هم می‌دانی که افراد زیادی هستند که محتاج محبت و توجه تو هستند.
عارض بودت ماه نه چون ماه فلک مات
قامت بودت سر و نه چون سرو چمن پست
هوش مصنوعی: تو همچون ماهی هستی که بر اثر چهره‌ات، زیبایی و جاذبه‌ات درخشش دارد، و قامت تو نه تنها بلند و زیباست، بلکه از سروی هم که در باغ‌ها می‌روید، سرتر و برجسته‌تر به نظر می‌رسد.
من بیخودم از ضعف، حریفان برسانید
دستم به گریبان، که بشد دامنم از دست
هوش مصنوعی: من به خاطر ضعف و ناتوانی‌ام در وضعیت بدی قرار دارم، ای حریفان، کمک کنید که دستم به بلندی گریبانم برسد، زیرا دیگر نمی‌توانم دامنم را نگه‌دارم و به زودی از دست می‌رود.
ای قاصد فرخنده پی، از دوست خدا را
ما را خبری نیست، بگو گر خبری هست
هوش مصنوعی: ای پیام‌آور خوش خبر، ما از دوست هیچ خبری نداریم. اگر خبری هست، به ما بگو.
برخیز که در کار رحیلند رفیقان
خواهی اگر ای خفته برین قافله پیوست
هوش مصنوعی: بیدار شو که دوستان در حال حرکت به سمت سفر هستند؛ اگر می‌خواهی همراه آن‌ها باشی، ای خواب‌آلود، به این گروه بپیوند.
ای خواجه ببخشای به درماندگی ما
دادیم ز کف مایه و ماندیم تهیدست
هوش مصنوعی: ای آقا، لطفاً به حالتی که در آن درمانده‌ایم رحم کن. ما تمام دارایی خود را از دست داده‌ایم و اکنون خالی‌دست مانده‌ایم.
کی بر سر این چشمه زنم خیمه که رفتند
خلقی همه لب تشنه و این چشمه همان هست
هوش مصنوعی: دلم نمی‌خواهد برای استراحت یا زندگی در کنار این چشمه خیمه بزنم، زیرا مردم زیادی هستند که با دهان‌های تشنه رفته‌اند و این چشمه هنوز موجود است.
افسوس که در دام، طبیب این همه ماندیم
در حسرت صیدی که ز کنج قفسی رست
هوش مصنوعی: متأسفانه ما در دام ماندیم و هیچ‌گاه نتوانستیم به آنچه که آرزویش را داشتیم دست پیدا کنیم. مانند پرنده‌ای که از قفس رها شده و به آزادی می‌رسد، اما ما هنوز در محدودیت‌ها به سر می‌بریم.