گنجور

شمارهٔ ۸ - ابیات ذیل در «تذکره عذری» از همین طبیب نقل گردیده و چنان که پیداست از قصیده‌ای بوده، ولی این قصیده در هیچ‌یک از دو نسخه دیوان که در دسترس ماست مسطور نگردیده است

تویی آن خسرو عادل به جهان کآوردی
آن چنان کار جهان را به نظام و تدبیر
که اگر گم شود از بیشه غزالی به مثل
می‌کند عدل قوی‌پنجهٔ تو ناخن شیر
هر کجا ابر سخای تو شود قطره‌فشان
موج گردد کف دریوزهٔ دریا ز غدیر
مگر از رشح کف جود تو مجنون شده بحر
که صبا هر دمش از موج کشد در زنجیر
روز هیجا که در آیی به مصاف از پی رزم
برق تابان به کف و شعلهٔ رقصان در زیر
گاه تنها به صف رزم زنی همچو خدنگ
گاه عریان به سر خصم رسی چون شمشیر
آنکه از دست تو شاید نرهد باشد جان
وآن که از شصت تو شاید بجهد باشد تیر
سپر اندر بر تیغت چو بر برق گیاه
زره اندر بر زخمت چو، بر شعله صریر
آفرین باد بر آن توسن آهو‌تک تو
که ندیده است به گیتی چو خودش شبه و نظیر
چو خرد نیک جبین و چو امل سینه فراخ
چو هوس بادیه گرد و چو طمع تند مسیر
نتواند که به گردش برسد روز مصاف
روح خصم تو که پرواز کند تا پر تیر
نشود تشنهٔ پیکار تو در عرصهٔ رزم
مگر آن دم که عدوی تو شود از جان سیر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تویی آن خسرو عادل به جهان کآوردی
آن چنان کار جهان را به نظام و تدبیر
هوش مصنوعی: تو همان پادشاه عادل هستی که توانسته‌ای امور جهان را با نظم و تدبیر خاصی سامان‌دهی کنی.
که اگر گم شود از بیشه غزالی به مثل
می‌کند عدل قوی‌پنجهٔ تو ناخن شیر
هوش مصنوعی: اگر در جنگل غزالی گم شود، عدالت تو مانند چنگ و ناخن یک شیر قوی عمل می‌کند.
هر کجا ابر سخای تو شود قطره‌فشان
موج گردد کف دریوزهٔ دریا ز غدیر
هوش مصنوعی: هر جا که ابر بخشش تو باران ببارد و موجب شود که دریا طوفانی شود، در حقیقت، دریا به خاطر نعمت و برکت تو به خروش درمی‌آید.
مگر از رشح کف جود تو مجنون شده بحر
که صبا هر دمش از موج کشد در زنجیر
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دریای دیوانگی به خاطر بخشش‌های تو مجنون شده باشد، که نسیم هر لحظه او را از روی امواج در زنجیر می‌کشد؟
روز هیجا که در آیی به مصاف از پی رزم
برق تابان به کف و شعلهٔ رقصان در زیر
هوش مصنوعی: روز نبرد که وارد می‌شوی، با شمشیری در دست و شعله‌ای که زیر پاهایت می‌رقصد، برای رویارویی آماده شو.
گاه تنها به صف رزم زنی همچو خدنگ
گاه عریان به سر خصم رسی چون شمشیر
هوش مصنوعی: گاهی همچون یک تیر، به جنگ می‌روی و گاهی با جسارت و بدون ترس، به دشمن می‌رسی مانند یک شمشیر.
آنکه از دست تو شاید نرهد باشد جان
وآن که از شصت تو شاید بجهد باشد تیر
هوش مصنوعی: کسی که بتواند از چنگال تو فرار کند، شاید جانش را نجات دهد و آن کسی که از قدرت تو بگریزد، مانند تیر از کمان پرتاب می‌شود.
سپر اندر بر تیغت چو بر برق گیاه
زره اندر بر زخمت چو، بر شعله صریر
هوش مصنوعی: سپر به مانند تیغی به تو می‌زند و زره به مانند شعله‌ای از زخم تو محافظت می‌کند.
آفرین باد بر آن توسن آهو‌تک تو
که ندیده است به گیتی چو خودش شبه و نظیر
هوش مصنوعی: باد به توسن زیبای تو درود می‌فرستد که در جهان هیچ چیز مانند خودت وجود ندارد.
چو خرد نیک جبین و چو امل سینه فراخ
چو هوس بادیه گرد و چو طمع تند مسیر
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و فهم خوب و نیکو باشد، سینه‌ای وسیع و گشاده برای آرزوها و خواسته‌ها وجود دارد. شوق و اشتیاق مانند باد در بیابان در حال حرکت است و طمع نیز مانند مسیری سریع و تند پیش می‌رود.
نتواند که به گردش برسد روز مصاف
روح خصم تو که پرواز کند تا پر تیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند در روز نبرد به تو برسد، چون روح دشمن تو قادر است تا تیر پرواز کند.
نشود تشنهٔ پیکار تو در عرصهٔ رزم
مگر آن دم که عدوی تو شود از جان سیر
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، فقط زمانی تشنه جنگ می‌شوی که دشمنی که با او می‌جنگی، از جانت سیر شده باشد.