شمارهٔ ۷ - در مدح امام المتقین امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرماید
درگهت را که هست غیر طور
اینک اینک رسیدم از ره دور
روزگاری گذشت کز حسرت
خورده ام خون چو عاشقان صبور
من مهجور و بس جفای فراق
من رنجور و بس شب دیجور
هان ز قربم کنون مکن محروم
هان ز وصلم کنون مکن مهجور
این منم من که می زنم بوسه
سدره ای را که هست غیرت حور
این منم من که می کنم سجده
درگهی را که هست غیرت طور
شکر ایزد که گشت چشم و دلم
خود ازین فیض رشگ چشمه نور
عاقبت یافت زین شرف مرهم
داغهای دلم که بدناسور
من درین خرمی که گفت سپهر
بخرد کای ز تو نظام امور
روضه کیست دانی این منظر
مرقد کیست دانی این منظور
کاین همه خوشدلی کنید ونشاط
وین همه خرمی کنید و سرور
در جوابش چه گفت گفت خموش
ای ترا دیده بصیرت کور
شده خسرویست این که بود
فخر ایام و افتخار دهور
مرقد شاه دین علی که بود
درگهش قبله اناث و ذکور
آنکه آمد طفیل او هستی
از نهانخانه عدم به ظهور
آنکه بودی اگر نبود سپهر
در پس پرده خفا مستور
در خوی خجلت است ابر مطیر
تا بدستش سخا شدی مفطور
در غم عزلتست چرخ اثیر
تا بامرش قضا شدی مجبور
رفعتش در مدارج اقبال
بفلک گفت هان مشو مغرور
که رسیدست پای اوجائی
که بر آنجا نکرده و هم عبور
قدرتت ای قضا ترا مانع
ممتنع نیست گرچه از مقدور
می تواند که در بگنجاند
آسمان را درون دیده مور
حلمش ار پشت بر زمانه دهد
بگسلد رشته سنین و شهور
نور رایت چو عارض افروزد
خواجه اختران شود مستور
صیت عدل تو آن کند با خلق
که بعظم رمیم نفخه صور
بر زمین بوس تو صباح و مسا
بر درت معتکف صبا و دبور
می زند خنده بر متانت کوه
حکم تو چون دهد قرار دهور
پاس عدلت چنان که دانه دهد
چرخ و شاهین بصعوه و عصفور
نهی آن دیده بان کشور شرع
بر مناهی اگر شود مأمور
نکشد لاله در چمن ساغر
نزند زهره در فلک طنبور
روز هیجا که در نبرد عدو
بر فرازی تو رایت منصور
از سهام تهمتنان دلیر
از حسام دلاوران غیور
اندر آن پهن دشت پروحشت
ره شود بسته بر وحوش و طیور
آسمان بر دلاوران خواند
آیت کان سعیکم مشکور
سرگرانی گر از زمانه چه باک
الکریم من اللئیم نفور
ور گریزانی از جهان چه عجب
الجواد من البخیل حذور
نسگالم اگر مدیحت را
اندرین مطلبم شهامعذور
که مقامات تو بود معروف
که کرامات تو بود مشهور
داورا دادگسترا هر چند
دل نبستم باین سرای غرور
اندرین منزل غرور و فریب
شد دلم خون چو ماتمی در سور
گرچه این همگنان زباده جهل
جمله هستند سربسر مخمور
ارچه افراختیم نحل هنر
ورچه افروختیم شمع شهور
تا بتقدیر کردگار جهان
شد قضا آمرو فلک مأمور
نیکخواهت مباد جز قاهر
بدسگالت مباد جز مقهور
شمارهٔ ۶ - در وصف بهار ومدح حیدر کرار گوید: مژده بلبل راکه آمد گل بباغ شاخسارشمارهٔ ۸ - ابیات ذیل در «تذکره عذری » از همین طبیب نقل گردیده و چنانکه پیداست از قصیده ای بوده، ولی این قصیده در هیچیک از دو نسخه دیوان که در دسترس ماست مسطور نگردیده است: تویی آن خسرو عادل بجهان کآوردی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درگهت را که هست غیر طور
اینک اینک رسیدم از ره دور
هوش مصنوعی: به درگاه تو که جز طور (کوه) دیگری نیست، اکنون از راه دور به تو رسیدم.
روزگاری گذشت کز حسرت
خورده ام خون چو عاشقان صبور
هوش مصنوعی: زمانی گذشته که از حسرت به حال خود افسوس میخورم، همانند عاشقان صبوری که در دل گاهی غم وجود دارد.
من مهجور و بس جفای فراق
من رنجور و بس شب دیجور
هوش مصنوعی: من به شدت از تنهایی و دوری رنج میبرم و شبهای سیاه و تاریکی را تجربه میکنم.
هان ز قربم کنون مکن محروم
هان ز وصلم کنون مکن مهجور
هوش مصنوعی: ای کسی که از نزدیکی من دوری میکنی، اکنون مرا از محبت خود محروم مکن. ای کسی که در کنار من نیستی، اکنون مرا ترک مکن.
این منم من که می زنم بوسه
سدره ای را که هست غیرت حور
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که بر پیشانی سدرهای میبوسم که نماد غیرت و پاکی حوراست.
این منم من که می کنم سجده
درگهی را که هست غیرت طور
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که در برابر درگاه خدایی سجده میکنم که دارای غیرتی همچون کوه طور است.
شکر ایزد که گشت چشم و دلم
خود ازین فیض رشگ چشمه نور
هوش مصنوعی: خدا را شکر میکنم که چشمانم و دلم از این نعمت نورانی شدهاند و به خاطر این فیض، حسرت چشمه نور را ندارم.
عاقبت یافت زین شرف مرهم
داغهای دلم که بدناسور
هوش مصنوعی: در پایان، از این مقام و اعتبار، درمانی برای زخمهای دلم پیدا کردم که نتوانسته بودم به آنها برسیم.
من درین خرمی که گفت سپهر
بخرد کای ز تو نظام امور
هوش مصنوعی: در این خوشی و شادمانی که تو به من الهام کردهای، آنچنان که خردمند جهان میگوید، نظام زندگی من به تو وابسته است.
روضه کیست دانی این منظر
مرقد کیست دانی این منظور
هوش مصنوعی: میپرسی که این گنبد و بارگاه از کیست و چه کسی در این مکان آرامیده است؟
کاین همه خوشدلی کنید ونشاط
وین همه خرمی کنید و سرور
هوش مصنوعی: شما اینقدر شاد و خوشدل هستید و این همه نشاط و سرخوشی را دارید.
در جوابش چه گفت گفت خموش
ای ترا دیده بصیرت کور
هوش مصنوعی: در پاسخ به او گفت: سکوت کن، چشمی که بینش ندارد، نابیناست.
شده خسرویست این که بود
فخر ایام و افتخار دهور
هوش مصنوعی: این شخص به درجهای از عظمت و بزرگی رسیده است که مایهی افتخار زمانه و نشانهی زیبایی و شکوه در میان مردم است.
مرقد شاه دین علی که بود
درگهش قبله اناث و ذکور
هوش مصنوعی: محل دفن حضرت علی (ع) که پناهگاه زنان و مردان است.
آنکه آمد طفیل او هستی
از نهانخانه عدم به ظهور
هوش مصنوعی: آن که به واسطه او وجود پیدا کرده و از عدم به هستی آمده است.
آنکه بودی اگر نبود سپهر
در پس پرده خفا مستور
هوش مصنوعی: اگر سپهر و آسمان پشت پردهای پنهان نبود، تو همانی که اکنون هستی، باقی نمیماندی.
در خوی خجلت است ابر مطیر
تا بدستش سخا شدی مفطور
هوش مصنوعی: ابر بارانزا در حالتی شرمنده و خجالتزده است، مانند کسی که وقتی به او سخاوت میدهند، حس میکند که درونش پر از ناراحتی و ناتوانی است.
در غم عزلتست چرخ اثیر
تا بامرش قضا شدی مجبور
هوش مصنوعی: چرخ سرنوشت به خاطر دوری و تنهایی، دچار غم و اندوه شده و تا زمانی که قضا و قدر او را مجبور نکرده است، در این وضعیت باقی خواهد ماند.
رفعتش در مدارج اقبال
بفلک گفت هان مشو مغرور
هوش مصنوعی: ارتفاع و موفقیت او در کنار اوج و فخرش باعث شد تا به آسمان بگوید: "مغرور نشو!"
که رسیدست پای اوجائی
که بر آنجا نکرده و هم عبور
هوش مصنوعی: به جایی رسیدهایم که در آن نه تنها قدم نگذاشتهایم، بلکه حتی از آن عبور کردهایم.
قدرتت ای قضا ترا مانع
ممتنع نیست گرچه از مقدور
هوش مصنوعی: ای قضا و قدر، توانایی تو هیچ چیز را نمیتواند مانع شود، هرچند که همه چیز تحت تدبیر توست.
می تواند که در بگنجاند
آسمان را درون دیده مور
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که موجودی کوچک و ناچیز مانند مور میتواند دنیایی بزرگ و وسیع مانند آسمان را در خود جای دهد. این موضوع به توانایی و پتانسیل نهفته در چیزهای کوچک اشاره دارد و بیان میکند که حتی موجودات کوچک میتوانند چیزهای بزرگ و بیپایانی را در درون خود داشته باشند.
حلمش ار پشت بر زمانه دهد
بگسلد رشته سنین و شهور
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند بردباری و صبوریاش را حتی در سختترین زمانها حفظ کند، میتواند هر چیزی را که به عمر و سالهای زندگیاش وابسته است، از هم بگسلد و از آن گذشته، فراتر برود.
نور رایت چو عارض افروزد
خواجه اختران شود مستور
هوش مصنوعی: زمانی که نور چهرهی مهربان کسی روشن میشود، ستارهها از درخشش آن محو میشوند و نمایان نخواهند بود.
صیت عدل تو آن کند با خلق
که بعظم رمیم نفخه صور
هوش مصنوعی: نام و آوازهی عدالت تو به قدری در میان مردم گسترش یافته است که همچون صدای پرطنین آلات الهی به گوش میرسد.
بر زمین بوس تو صباح و مسا
بر درت معتکف صبا و دبور
هوش مصنوعی: صبح و عصر بر زمین بوسه میزنم و در کنار در تو، نسیم صبحگاهی و باد پاییزی را عبادت میکنم.
می زند خنده بر متانت کوه
حکم تو چون دهد قرار دهور
هوش مصنوعی: خنده بر چهرهی کوه نشسته است، زیرا فرمان تو آرامش زمان را تعیین میکند.
پاس عدلت چنان که دانه دهد
چرخ و شاهین بصعوه و عصفور
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به عدالت و تأثیر آن اشاره دارد. میتوان گفت که عدالت باید به گونهای باشد که مانند دانهای که در زمین کاشته میشود، ثمرهای به بار آورد، همانطور که پرندگان قادر به پرواز و جستجو هستند. در واقع، عدالت میتواند به زندگی و خوشحالی مخلوقات کمک کند و آنها را به سمت کمال هدایت کند.
نهی آن دیده بان کشور شرع
بر مناهی اگر شود مأمور
هوش مصنوعی: اگر آن ناظر مذهبی بر کارهایم نظارت کند و مرا از کارهای نادرست بازدارد، در این صورت ممکن است که وظیفهاش را به درستی انجام دهد.
نکشد لاله در چمن ساغر
نزند زهره در فلک طنبور
هوش مصنوعی: اگر لالهای در میان چمن نباشد، به همان اندازه، زهره نیز در آسمان نخواهد نواخت.
روز هیجا که در نبرد عدو
بر فرازی تو رایت منصور
هوش مصنوعی: در روز سختی و نبرد، وقتی که دشمن به اوج قدرت خود رسیده است، تو پرچم پیروزی را به اهتزاز درآوردهای.
از سهام تهمتنان دلیر
از حسام دلاوران غیور
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ازای درس گرفتن از شجاعت و دلیر بودن افرادی اشاره دارد که برای دفاع از حق و حقیقت با جرات و شهامت میجنگند. به نوعی بیانگر اهمیت وفاداری و شجاعت در رویارویی با چالشها و دشواریهاست.
اندر آن پهن دشت پروحشت
ره شود بسته بر وحوش و طیور
هوش مصنوعی: در آن دشت وسیع و پر از ترس، راهها به خاطر وحوش و پرندگان بسته شده است.
آسمان بر دلاوران خواند
آیت کان سعیکم مشکور
هوش مصنوعی: آسمان به دلیران نوید میدهد که کوششهای شما مورد قدردانی قرار خواهد گرفت.
سرگرانی گر از زمانه چه باک
الکریم من اللئیم نفور
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با مشکلات و سختیها روبرو هستی، نگران نباش؛ زیرا خداوند بخشنده و بزرگ است و بدی و کینهتوزی را دوست ندارد.
ور گریزانی از جهان چه عجب
الجواد من البخیل حذور
هوش مصنوعی: اگر از این دنیا فرار کنی، عجیب نیست، زیرا اسب قوی در برابر بخیل، همیشه حاضر است.
نسگالم اگر مدیحت را
اندرین مطلبم شهامعذور
هوش مصنوعی: اگر نتوانم در این مورد تو را ستایش کنم، معذورم.
که مقامات تو بود معروف
که کرامات تو بود مشهور
هوش مصنوعی: مقام و منزلت تو به خوبی شناخته شده است و ویژگیهای خاص و شگفتانگیز تو به شهرت رسیده است.
داورا دادگسترا هر چند
دل نبستم باین سرای غرور
هوش مصنوعی: ای داور حاکم، هرچند که دل خود را به این دنیای فریبنده و خودستا نبستم، اما باز هم در خطر افتادن هستم.
اندرین منزل غرور و فریب
شد دلم خون چو ماتمی در سور
هوش مصنوعی: در این محیط پر از فخر و فریب، قلب من همچون کسی که در جشن عزا گریه میکند، پر از اندوه و ناامیدی شده است.
گرچه این همگنان زباده جهل
جمله هستند سربسر مخمور
هوش مصنوعی: هرچند این همنشینان همه از جهل سرشارند و به نوعی در خواب و غفلت به سر میبرند.
ارچه افراختیم نحل هنر
ورچه افروختیم شمع شهور
هوش مصنوعی: هرچند که به هنر خود بال و پر دادهایم و نور آفرینش را در خود شعلهور کردهایم، اما همچنان در جستجوی شناخت و روشنی در روزگار هستیم.
تا بتقدیر کردگار جهان
شد قضا آمرو فلک مأمور
هوش مصنوعی: به هنگامیکه خواست خداوند به وقوع پیوست، تقدیر و سرنوشت نیز شکل گرفت و آسمان طبق آنچه مقرر شده بود، به انجام کارهای خود پرداخت.
نیکخواهت مباد جز قاهر
بدسگالت مباد جز مقهور
هوش مصنوعی: اگر کسی خواهان تو باشد، امیدوارم که به بدی و استبداد نیفتد و هیچگاه زیر سلطهی کسی که بدسگال است، نرود.