شمارهٔ ۱۳ - نان و جامه
عمری بخدمت تو بدادم بطبع دل
از خدمتت نگشتم چون زن زایر سیر
چون ایر گشته ای ای بحق بنده سست رای
ایر سحاب اگر چه شود می بپای دیر
بی نان و جامه ایر کند خدمت ای پسر
فرمان و نان و جامه اگر هست نیست ایر
شمارهٔ ۱۲ - بق بق بققو: دوش آن بت من بر فرستی ابلیقیشمارهٔ ۱۴ - گیتی چو باغ کرد: صمصامک از هجایم در شهر کاغ کرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمری بخدمت تو بدادم بطبع دل
از خدمتت نگشتم چون زن زایر سیر
هوش مصنوعی: مدت طولانی را در خدمت تو بودم و هرگز از این خدمت دست نکشیدم، مانند زنی که بعد از زایمان هرگز سیر نمیشود.
چون ایر گشته ای ای بحق بنده سست رای
ایر سحاب اگر چه شود می بپای دیر
هوش مصنوعی: ای کسی که به حق بندهای ناتوان هستی، مانند ابر، حتی اگر باران هم ببارد، باز هم پایدار نیستی.
بی نان و جامه ایر کند خدمت ای پسر
فرمان و نان و جامه اگر هست نیست ایر
هوش مصنوعی: پسرم، اگر نان و لباس نیست، عیب ندارد که در خدمت هستی. در واقع، اگر فرمان و نان و لباس وجود نداشته باشد، ایرادی ندارد.