گنجور

شمارهٔ ۳۰ - نجم کلاهدوز

غلام طلعت نجم کلاهدوز منم
حکیمِ ابله و پیرِ جوان‌سپوز منم
جهان جدم و هستم جهان‌فروز به هزل
مرا ببین که جهان جان‌فروز منم
بلند و روشن چو نان به نور خاطر خویش
ز عشق نجم چو خورشید نیمروز منم
به یاد نجم کلهدوز هر شبی تا روز
زننده جلق به صابون نیمکوه منم
عشق ابروی چون قوس و مشکبو مویش
چو زه بخف و خراشید رو چو نور منم
بدین صفت که منم کور رومه سوز همی
گمان برم که مگر کور رومه سوز منم
تو با حیل ز بخارا جوال و ژنده خویش
به من فرست که آن را جوالدوز منم
ز من محمد بافنده را سلام رسان
که دوستیش به فام است و فام دوز منم
کشید قامت و مکروی و مشکبوی وی است
خمیده قامت و جماح و گنده یوز منم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غلام طلعت نجم کلاهدوز منم
حکیمِ ابله و پیرِ جوان‌سپوز منم
هوش مصنوعی: من بندهٔ چهرهٔ زیبای آن کسی هستم که کلاهی را می‌سازد. من حکیمی هستم که احمق و پیر به نظر می‌رسم، اما در حقیقت جوان‌دل هستم.
جهان جدم و هستم جهان‌فروز به هزل
مرا ببین که جهان جان‌فروز منم
هوش مصنوعی: دنیا جایی است که من به آن تعلق دارم و من مانند نور در این جهان می‌درخشم. به من نگاه کن که من روح و زندگی این دنیا هستم.
بلند و روشن چو نان به نور خاطر خویش
ز عشق نجم چو خورشید نیمروز منم
هوش مصنوعی: من مثل نان که بلند و روشن است، با نور تدبیر و فکر خود، از عشق ستاره مانند خورشید در وسط روز هستم.
به یاد نجم کلهدوز هر شبی تا روز
زننده جلق به صابون نیمکوه منم
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به یاد ستاره‌ای به نام کلهدوز می‌گذرد، من هم با صابون نیم‌کوه در حال خودارضایی می‌کنم.
عشق ابروی چون قوس و مشکبو مویش
چو زه بخف و خراشید رو چو نور منم
هوش مصنوعی: عشق همچون ابروهایی زیبا و کمانی است و موی او مانند بوی مشک خوشبوست. من همچنین مانند نوری هستم که به آن زیبایی می‌تابد.
بدین صفت که منم کور رومه سوز همی
گمان برم که مگر کور رومه سوز منم
هوش مصنوعی: من به این ویژگی که دارم، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرم و گاهی فکر می‌کنم شاید من هم مثل آن کسی هستم که این تأثیر را بر دیگران می‌گذارد.
تو با حیل ز بخارا جوال و ژنده خویش
به من فرست که آن را جوالدوز منم
هوش مصنوعی: تو با تدبیرها و نیرنگ‌ها، کیسه و لباس کهنه‌ات را از بخارا برای من بفرست، چون من کسی هستم که می‌توانم آن را تعمیر کنم.
ز من محمد بافنده را سلام رسان
که دوستیش به فام است و فام دوز منم
هوش مصنوعی: سلامی به محمد بافنده برسان و بگو که دوستی او با من مثل رنگ و پارچه‌ای است که من نیز دوزنده آن هستم.
کشید قامت و مکروی و مشکبوی وی است
خمیده قامت و جماح و گنده یوز منم
هوش مصنوعی: او با قامت زیبا و خوش‌بو در حال حرکت است، در حالی که من خودم با قامت خمیده و ظاهری نامناسب، در کنار او قرار دارم.