گنجور

شمارهٔ ۲۹ - میزبانی

به میزبانی نزدیک آن جگر بندم
نوید دادم و آوازه ای درافکندم
حرام خواهد بودن کنون نوید مرا
هنوز ساختنی مانده کارکی چندم
خدو . . . وایه و . . . ایر چو سنگ و جامه خواب
شداست ساخته باقی بر او چه پیوندم
بتنگدستی به زین کجا توانم ساخت
مگر بسازد تدبیر این خداوندم
چه مایه ابله و دیوانه غرزنم که چنین
بتنگدستی دل در فضول می بندم
چو من بدیوی و دیوانگی یگانه بوم
خرد بنزد من آید ازو نه بپسندم
ز حال من چو خداوندگار میداند
که نیک مفلس و قلاش پیشه و رندم
ز میزبانی من ساخته کند پنجی
وگر نه چاره خود را زخود فرو بندم
بپنج چیز بر او صلح کردم و نخوهم
تکلف ششمین گر دهد بسوگندم
ز نان و گوشت و سیکی و هم ز مطرب و ثقل
زیادتی نخوهم ور خوهم خردمندم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به میزبانی نزدیک آن جگر بندم
نوید دادم و آوازه ای درافکندم
هوش مصنوعی: در مهمانی نزدیک، دل را به شوق آوردم و نوید خوشی دادم و صدایی به راه انداختم.
حرام خواهد بودن کنون نوید مرا
هنوز ساختنی مانده کارکی چندم
هوش مصنوعی: اکنون که نوید به من داده شده، کارهای دیگری هنوز باقی مانده است و نمی‌توانم این وعده را حلال بدانم.
خدو . . . وایه و . . . ایر چو سنگ و جامه خواب
شداست ساخته باقی بر او چه پیوندم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی پرداخته است که در آن، کسی به شکل بسیار زیبایی توصیف می‌شود، اما آن زیبایی و حالت خیال‌انگیز به شکل سنگی و بی‌احساس درآمده است. در این حالت، این زیبایی برای او چیزی بیشتر از یک خواب نیست و ارتباطی که با آن زیبایی دارد، کم‌ارزش و دائمی نشده است. افکار و پیوندها در این وضعیت، به نوعی بی‌فرجام و بی‌فایده به نظر می‌رسد.
بتنگدستی به زین کجا توانم ساخت
مگر بسازد تدبیر این خداوندم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم با هنر و مهارت خود چیزی بسازم، مگر اینکه تدبیر و حکمت پروردگار کمکم کند.
چه مایه ابله و دیوانه غرزنم که چنین
بتنگدستی دل در فضول می بندم
هوش مصنوعی: چقدر احمق و دیوانه‌ام که دل بستم به کسی که این‌قدر بی‌ارزش و بی‌خیال است.
چو من بدیوی و دیوانگی یگانه بوم
خرد بنزد من آید ازو نه بپسندم
هوش مصنوعی: اگر کسی همچون من دیوانه و بی‌خود وجود داشته باشد، حتی اگر خرد و دانایی نزد من بیاید، آن را نمی‌پسندم.
ز حال من چو خداوندگار میداند
که نیک مفلس و قلاش پیشه و رندم
هوش مصنوعی: چون خداوند می‌داند که من در چه وضعی هستم، او می‌داند که من آدمی فقیر و ناقص هستم و شیوه زندگی‌ام هم متفاوت است.
ز میزبانی من ساخته کند پنجی
وگر نه چاره خود را زخود فرو بندم
هوش مصنوعی: اگر کسی از مهمانی من بهره‌ای ببرد، پنج انگشت را برایش می‌سازم، وگرنه خودم را از مشکلات دور می‌کنم و به تنهایی زندگی می‌کنم.
بپنج چیز بر او صلح کردم و نخوهم
تکلف ششمین گر دهد بسوگندم
هوش مصنوعی: من با پنج چیز با او به صلح رسیدم و نخواهم ششمین را به خاطر سوگندم به عهده بگیرم.
ز نان و گوشت و سیکی و هم ز مطرب و ثقل
زیادتی نخوهم ور خوهم خردمندم
هوش مصنوعی: من از نان و گوشت و نوشیدنی و همچنین از نوازنده و چیزهای اضافی و سنگین چیزی نمی‌خواهم، اگر هم بخواهم، خردمند هستم.