شمارهٔ ۴۱ - پرسند از او که چند هجا گفتی
ای سید کتب خانه برآشفتی
تا ابلهی و بیخودی و خفتی
گفتم هجای (تو) چو گل غنچه
آنرا بیاد سبلت و بشکفتی
گشت آن شکوفه دست بدست از تو
کز خلق رنگ و بویشین ننهفتی
شطرنجی از هجای من آگه شد
تا خاک ره بکوی برون رفتی
آرام کی پذیرد تا محشر
آن کتب خانه را که برآشفتی
سهل است کتب خانه برآشفتن
کتبی بخانه بردی و خوش خفتی
بپذیر زخم مور هجای من
چون زخم مار را تو پذیرفتی
من باوی ار بهجو فتم، خیزم
تو پایدار باش که تا نفتی
گرچه نوردد او بهجای من
من در هجای او نکنم زفتی
باشد که علم هجو بکه افتد
او ما بقول کردن و من مفتی
یک هجو را هزار عوض گویم
پرسند از او که چند هجا گفتی
شمارهٔ ۴۰ - ای راه ترا دلیل مردی: ای مرز ترا دریده مردیشمارهٔ ۴۲ - چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی: چرا ز راه لطافت بدین قضیب نیازی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سید کتب خانه برآشفتی
تا ابلهی و بیخودی و خفتی
هوش مصنوعی: ای آقا، کتابها را به هم ریختی تا این که یک شخص نادان و بیتوجه و بیخیال شدی.
گفتم هجای (تو) چو گل غنچه
آنرا بیاد سبلت و بشکفتی
هوش مصنوعی: به او گفتم که نامت مانند گل است و او به یاد موهایش شکوفا شد.
گشت آن شکوفه دست بدست از تو
کز خلق رنگ و بویشین ننهفتی
هوش مصنوعی: شکوفهای که از تو رشد کرده است، از دست به دست دیگران رفته و رنگ و بویش را از خلقت پنهان نکردهای.
شطرنجی از هجای من آگه شد
تا خاک ره بکوی برون رفتی
هوش مصنوعی: شطرنجی از آرامش من باخبر شد و به سمت کوچهای که من در آن بودم، رفت.
آرام کی پذیرد تا محشر
آن کتب خانه را که برآشفتی
هوش مصنوعی: آیا تا زمانی که روز قیامت بیاید، آن کتابخانهای که نا آرامی میکردی، آرام خواهد گرفت؟
سهل است کتب خانه برآشفتن
کتبی بخانه بردی و خوش خفتی
هوش مصنوعی: راحت است که کتابهای خانه به هم ریخته شوند، اما تو کتابها را به خانه آوردهای و بیخبر خوابیدهای.
بپذیر زخم مور هجای من
چون زخم مار را تو پذیرفتی
هوش مصنوعی: زخم کوچک و مختصر من را بپذیر، همانطور که زخم خطرناک و کشنده مار را پذیرفتهای.
من باوی ار بهجو فتم، خیزم
تو پایدار باش که تا نفتی
هوش مصنوعی: اگر در پی من بیفتی، بیدار و هوشیار باش، چرا که من در حرکت و تغییرم و ممکن است ناگهانی تغییر مسیر دهم.
گرچه نوردد او بهجای من
من در هجای او نکنم زفتی
هوش مصنوعی: هرچند که او به جای من در صحنههای زندگی فعال و پرشور است، اما من هرگز به او حسادت نخواهم کرد.
باشد که علم هجو بکه افتد
او ما بقول کردن و من مفتی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که ممکن است علم به زشتیها و ناپسندها باری افتخاری برای او باشد، در حالی که دیگران به کلام و گفتار او توجهی نکنند و او خود را عالم و مجتهد بداند.
یک هجو را هزار عوض گویم
پرسند از او که چند هجا گفتی
هوش مصنوعی: من میتوانم هزار بار شعری را به شکل تمسخرآمیز بگویم، اما اگر از آن شخص بپرسند چند بار این شعر را گفتهام، او نمیتواند به درستی پاسخ دهد.