گنجور

شمارهٔ ۳۴ - تا سر من همی بود بر دوش

. . . ن ترک من، آن بت سیمین
هست سرخ و سپید و گرد و سمین
. . . ایر از آن . . . ن به عافیت هر شب
سیم بستر کند، سمن بالین
تنگ حلقه است . . . ن چو خاتم و ایر
در نشیند به خاتمش چو نگین
نه همه . . . ن چو یکدیگر باشد
نه همه میوه‌ای بود شیرین
فرق چندان بُوَد ز . . . ن تا . . . ن
کز زمین، تا به آسمان برین
طبع کش سرد باشد و ناخوش
رخ کند زرد و دل کند غمگین
نرود همچو من به جز ره . . . ن
هرکه با خویشتن ندارد کین
از سرین نیست در جهان خوش‌تر
سال‌ها من بیازمودم این
تا سر من همی بود بر دوش
در دل من بود امید سرین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.