گنجور

شمارهٔ ۳۳

ای رسیده شبی بگازه من
تازه بوده بروی تازه من
نرم گشته بلوس و لابه من
گرم گشته بآفر ازه من
لعل کرده رخ مزعفر خویش
بمی همچو آب غازه من
نیم مستک فتاده و خورده
بی خیو این خدنگ یازه من
از دبر کرده تا بجای درای
در تو این گردن جمازه من
شکمت همچو مشک گردان پر
گشت از دوغ پشت مازه من
چوتو، بسیار تا ز تیز فروش
دیده پرواره حوازه من
کس از آنجمله شادمانه نگشت
بتب گرم و خامبازه من
همگنان عمر من خوهند و تو . . . ل
گور من خواهی و جنازه من
بزیم کوری ترا چندان
که دگر ره رهی بگازه من
حلق زیرینت باز چرب کند
قلبه خشک دو پیازه من

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رسیده شبی بگازه من
تازه بوده بروی تازه من
هوش مصنوعی: ای شب زیبایی که به من نزدیک شده‌ای، بروی تو که تازه و نو هستی.
نرم گشته بلوس و لابه من
گرم گشته بآفر ازه من
هوش مصنوعی: بلوز به نرمی درآمده و من در حال ناله و فریاد هستم، در حالی که آتش درونم شعله‌ور شده است.
لعل کرده رخ مزعفر خویش
بمی همچو آب غازه من
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند سنگ قیمتی سرخ است و درخشندگی‌اش شبیه به آب زلال است.
نیم مستک فتاده و خورده
بی خیو این خدنگ یازه من
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که فردی نیمه مست و بی‌حال شده و در این حال نیز نمی‌تواند به درستی از خود دفاع کند یا تصمیم بگیرد. به نوعی حالتی از سردرگمی و ضعف را به تصویر می‌کشد. همچنین وجود خدنگ یا تیر، نمادی از خطر یا تهدید است که ممکن است او را مورد هدف قرار دهد.
از دبر کرده تا بجای درای
در تو این گردن جمازه من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به پیدایش و شکل‌گیری عواطف و احساسات خود اشاره می‌کند. او بیان می‌کند که ابراز عشق و علاقه‌اش به مخاطب، همچون یک گردن بند زیبا، از گذشته‌های دور تا به امروز در دلش شکل گرفته و در او جا گرفته است. این احساسات به قدری عمیق و ریشه‌دار هستند که از زمان‌های دور تاکنون وجود داشته‌اند.
شکمت همچو مشک گردان پر
گشت از دوغ پشت مازه من
هوش مصنوعی: شکمت مانند یک مشک پر از دوغ شده و به خاطر فشار و تنگی آن، به طرف ما متمایل شده است.
چوتو، بسیار تا ز تیز فروش
دیده پرواره حوازه من
هوش مصنوعی: چون تو، بارها و بارها از تیزپروازان دیده‌ام که به سرعت پرواز می‌کنند.
کس از آنجمله شادمانه نگشت
بتب گرم و خامبازه من
هوش مصنوعی: هیچکس از آن ماجرا خوشحال نشد، در حالی که من در تب عشق و هیجان و شوق داشتم.
همگنان عمر من خوهند و تو . . . ل
گور من خواهی و جنازه من
هوش مصنوعی: دوستانم عمر مرا می‌خواهند و تو . . . ل گور من را و جنازه‌ام را طلب می‌کنی.
بزیم کوری ترا چندان
که دگر ره رهی بگازه من
هوش مصنوعی: بگذار من طوری تو را بیندازم که دیگر هیچ وقت نتوانی به راههای خود بازگردی.
حلق زیرینت باز چرب کند
قلبه خشک دو پیازه من
هوش مصنوعی: حلقه زیر گردن تو به قدری زیبا و دلربا است که قلب خشک و بی‌احساس من را نرم و شاداب می‌کند.