گنجور

شمارهٔ ۳ - نور رخ تو قمر ندارد

. . . ری دارم که خر ندارد
خر تا بکلاه بر ندارد
مانند یکی درخت جیلان
سرکنده که برگ و بر ندارد
. . . نی داری که صد چنین . . . ر
تا . . . یه خورد، خبر ندارد
دارد کلهی ز اطلس سرخ
لیکن کمر بزر ندارد
آنکس نکند بدو دلیری
که قوت شیر نر ندارد
اینست جواب آنکه گوید
نور رخ تو قمر ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.