شمارهٔ ۱۵ - جواب شعر شرف
منم کلوخ خر افشار کنگ خشک سپوز
حرامزاده و قلاش و رند و عالمسوز
چو گاو گمشدهام تا به شاخ برنخورم
به هرکجا که رسم در برم یکی بتیوز
به تاز بازی در شهر گشتهام شهره
به گونه گونه لباسات و حیله و در و دوز
نه شعر تازی دانم نه علم و فضل و ادب
درست یاب بدیشان نبودهام یک روز
ازین سپس من و مرد مواجران حرون
مح و فلاخن و گنجشک و کبک و . . . یه و گوز
من و دو یارک من تاز را به حُجره بریم
همی کشیم و سپوز و همی کشیم و سپوز
چنان کشیم و چنان دربریم تا گه روز
که خواب ناید همسایه را ز فوزافوز
چو سر برآرد گنده، سرش فرو گیریم
به زخم سیلی و مور روند بر کافوز
دریغ از آن شرف وحشی و فضائل او
که عاشقست بر آن لالهروی لالک دوز
بنای مذهب تازان به فضل بربودی
بجز شرف نبود کس به ناز بر، فیروز
جواب شعر شرف نیست این معاذالله
من آن کسم که مه دی کنم به دم نوروز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم کلوخ خر افشار کنگ خشک سپوز
حرامزاده و قلاش و رند و عالمسوز
هوش مصنوعی: من یک سنگ کوچک و بیارزش از خر افشار هستم، خشک، بیفایده و غیرتمند، که همواره در حال زندگی بیقید و شرط هستم.
چو گاو گمشدهام تا به شاخ برنخورم
به هرکجا که رسم در برم یکی بتیوز
هوش مصنوعی: من مثل گوسالهای که گم شدهام، تا زمانی که به شاخهای برخورد نکنم، به هر جایی که بروم، با مشکلات و موانع مواجه میشوم.
به تاز بازی در شهر گشتهام شهره
به گونه گونه لباسات و حیله و در و دوز
هوش مصنوعی: مدتی است که در شهر به جوانی و زیباییهای مختلف شناخته شدهام و با لباسها و فریبهایی که به کار میبرم، به این شهرت دست یافتهام.
نه شعر تازی دانم نه علم و فضل و ادب
درست یاب بدیشان نبودهام یک روز
هوش مصنوعی: من نه شعر عربی بلدم و نه علم و هنر و ادب را بهخوبی آموختهام، و هیچگاه در زندگیام با این مسائل آشنا نبودهام.
ازین سپس من و مرد مواجران حرون
مح و فلاخن و گنجشک و کبک و . . . یه و گوز
هوش مصنوعی: از این پس، من و مرد مسافران خواهیم بود، با حمل و نقل و پرندگان مختلفی چون گنجشک و کبک و ... و دیگر چیزها.
من و دو یارک من تاز را به حُجره بریم
همی کشیم و سپوز و همی کشیم و سپوز
هوش مصنوعی: من و دو دوست کوچکترم به اتاقی میرویم و همزمان مشغول تلاش و تلاش مجدد هستیم.
چنان کشیم و چنان دربریم تا گه روز
که خواب ناید همسایه را ز فوزافوز
هوش مصنوعی: ما به قدری تلاش و فعالیت میکنیم که تا زمانی که همسایه خوابش نبرد، هیچ وقفهای در کارمان نداشته باشیم.
چو سر برآرد گنده، سرش فرو گیریم
به زخم سیلی و مور روند بر کافوز
هوش مصنوعی: زمانی که گندم سر از خاک بیرون میآورد، باید با چوب میوهای سرش را به زمین بکوبیم تا به زخم سیلی و آزار مورچگان دچار نشود.
دریغ از آن شرف وحشی و فضائل او
که عاشقست بر آن لالهروی لالک دوز
هوش مصنوعی: حسرت به حال شخصیت و ویژگیهای برجسته آن فرد میخورم که به خاطر عشقش به آن معشوق زیبا، ویژگیهای خود را فراموش کرده است.
بنای مذهب تازان به فضل بربودی
بجز شرف نبود کس به ناز بر، فیروز
هوش مصنوعی: بنای مذهب تازهای که قرار بود بسازند، تنها با لطف و فضل به وجود آمد و جز شرافت و شخصیت کسی در آنجا نداشت. فیروز با ناز و MTکلامش بر این موضوع اشاره کرده است.
جواب شعر شرف نیست این معاذالله
من آن کسم که مه دی کنم به دم نوروز
هوش مصنوعی: این بیت بحثی دربارهٔ ارزش و مقام شعر است. شاعر میگوید که شعرش در این موضوع ارزش پاسخ دادن ندارد و به نوعی از خود میگوید که او همچون کسی نیست که در زمان نوروز، که زمانی برای جشن و شادمانی است، به اظهار ارادت و احترام بپردازد. او نشان میدهد که به تفاوت سطح و کیفیت شعرش و موضوعاتی که در آن میپردازد، آگاه است.
حاشیه ها
1403/09/07 13:12
احمد خرمآبادیزاد
«در و دوز» در بیت سوم یعنی «دوز و کلک»