گنجور

شمارهٔ ۲ - در هجو دلداری

نرخ جماع ار شبی رسید بدینار
کار فروشنده راست وای خریدار
خوش بهل ای جان و کاهلی مکن ای دوست
پشت به دیوار بامشان مکن ای یار
به ز تو بسیار هشته است و هلد نیز
تو نه تو آری همی خیار ببازار
دست بدیوار نه که روی نکو را
گنج روانست زیر هر که دیوار
سیم بدست آر زانکسی که نهادت
بهر جماع تو سیم بر سر دستار
دست بدستار دار و سیم چو دادت
پشت بدو دار تا گشاید شلوار
گوئی عار است هشتن آری عار است
هیچ کسی کو که سر بر آرد ازین عار
یک سروده شاخ چون گوزن برآرند
هر چه درین شهر شهره بینی و عیار
آسان کار است هشتن ار تو ندانی
منت بیاموزم ار بداری شلوار
. . . ر به . . . ن چون نفس رود بگلوبر
همچو نفس میکند بشرط برو آر
هیچ برون در نمیرسی بطبیعت
تو رو و بیرون شو اندرون کن برآر
نزد خرد پیشگان اهل صناعت
دار بود سودمند و . . . اد زیان کار
من نه بر آنم که تو زیان زده باشی
جمله زیان بر منست و سود تو بسیار
ایکه ز یک تیز تو به نیم شب اندر
چشم گروگان خفته گردد بیدار
خفته چه باشی بخواب غفلت برخیز
پیش که ریش آوری درم نه و دینار
پند مرا کار بند و برره . . . ادن
راست تر از تیر باش و نرمتر از تار
قلب مپندار مرمرا که نه قلبم
آنچه بگویم ترا زاندک و بسیار
من خر پیرم بکاروان لواطه
گر نبرم بار ره برم بعلفزار
. . . ن یکی کودک ار درست بمانم
از مشرف خاک بو نو اسم بیزار
گر بگروگان خود نیابم توفیق
راه نمونی کنم به کیسه سرکار
خسرو سادات میر شرق و خراسان
صدر و سر اهل بیت حیدر کرار
آنکه ز حمدان خوشگوار لطیفش
گنده و شلف آرزو کند خر انبار
کنج دهان معای شیب کند آب
از صفت . . . ر او چو سازم گفتار
هست چو آن گرد گژم و بر سر آن گرد
عرصه نیرم شکن تبر زده یکبار
سرش چو ناریست کفته در پی خفتن
دانککی چند نارسیده در آن نار
هر که از آن نار دانه خورد خنک دل
گشت و چو گلنار کرد گونه و رخسار
کیسه زر چون زنار دانه بیاکند
کسوت دیبا گرفت و مرکب رهوار
. . . ر مخوان نعمت زمین و زمانرا
رأفت بی مال خوان و صحت بیمار
. . . ن عدو را دریغ باشد از آن . . . ر
باد بنیمور من عدوش گرفتار
دست بدارم ز هزل و مدح سرایم
زانکه خداوند من بمدح سزاوار
ای شه اولاد مصطفی که زایزد
تاج شرف داری و کرامت بر تار
در برت از حضرت رسول دو منشور
وز دل امت ولایتی خوش و هموار
ملک سیادت ترا و پیش و پس تو
غیرت کرار رزم و لشکر جرار
از پس نهمار تا چه گفت معزی
هر که کند قصد تخت و بخت تو نهمار
جد تو مختار ایزد است و تو در فضل
از همه اولاد جد خویشی مختار
منکر فضل تو نیست هیچکس الا
آنکه ندارد بدین جد تو اقرار
امت جد تو از سخای تو بی بهر
نیست بعالم و راز عبید و زاحرار
گردن کس زیر بار منت تو نیست
زانکه نه منت نهی بکس نه نهی بار
ابر سخائی و آفتاب فتوت
بر سر عالم همی نباب و همی بار
رایت اقبال تو چو گشت سرافراز
گشت نگون بخت حاسد تو زاد بار
آنکه نگونسار شد مباد سرافراز
وانکه سرافراز شد مباد نگونسار
باز در هزل برگشایم از آن تا
هجو کنم بر عدوی جاه تو ایثار
باد دل حاسد تو تنگ و . . . س زنش
همچو فراخی ره فراخی عمار
این بدو صد بار از آن بهست که گفتم
گنبد سیمینش را چو نیمه دینار

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نرخ جماع ار شبی رسید بدینار
کار فروشنده راست وای خریدار
هوش مصنوعی: اگر نرخ برقراری رابطه جنسی یک شب به دیندار رسید، کار فروشنده درست است و خریدار هم باید به آن توجه کند.
خوش بهل ای جان و کاهلی مکن ای دوست
پشت به دیوار بامشان مکن ای یار
هوش مصنوعی: ای جانم، خوشحال باش و بی‌حوصله نباش، ای دوست، پشت دیوار بام آنها نایست، ای دوست عزیز.
به ز تو بسیار هشته است و هلد نیز
تو نه تو آری همی خیار ببازار
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها برای تو وجود دارد و تو در حال حاضر نمی‌دانی که چه چیزهایی در بازار وجود دارد.
دست بدیوار نه که روی نکو را
گنج روانست زیر هر که دیوار
هوش مصنوعی: به دیوار دست نزن، زیرا صورت زیبا در زیر هر دیواری گنجی از احساسات و زیبایی نهفته است.
سیم بدست آر زانکسی که نهادت
بهر جماع تو سیم بر سر دستار
هوش مصنوعی: از شخصی که برای تو محبت کرده و تو را در مسیر زندگی هدایت کرده است، به خوبی استقبال کن و از او قدردانی کن.
دست بدستار دار و سیم چو دادت
پشت بدو دار تا گشاید شلوار
هوش مصنوعی: در این شعر گفته شده که اگر به کسی که به تو کمک می‌کند، دست یاری بدهی و در مواقع نیاز به او پشتگرمی کنی، او هم در برابر تو مهربان خواهد بود و به مشکلات تو رسیدگی می‌کند. بنابراین، همکاری و حمایت متقابل در روابط اهمیت زیادی دارد.
گوئی عار است هشتن آری عار است
هیچ کسی کو که سر بر آرد ازین عار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسانی که از این حقارت و ننگ سر بلند می‌کنند، به خود ایراد می‌زنند و هیچ‌کس نباید به این کار اقدام کند.
یک سروده شاخ چون گوزن برآرند
هر چه درین شهر شهره بینی و عیار
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و شکوه یک شعر پرداخته می‌شود که مانند شاخی بلند و شکوهمند است. هر کس که در این شهر شناخته شده و برجسته باشد، به نوعی به این شعر مرتبط است و تأثیر آن را احساس می‌کند.
آسان کار است هشتن ار تو ندانی
منت بیاموزم ار بداری شلوار
هوش مصنوعی: اگر تو ندانسته باشی که چگونه باید اقدام کنی، من به تو یاد می‌دهم، حتی اگر فقط در حدی باشد که شلوار پوشیدن را یاد بگیری.
. . . ر به . . . ن چون نفس رود بگلوبر
همچو نفس میکند بشرط برو آر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی شبیه به نفس کشیدن می‌پردازد و می‌گوید که وقتی به چیزی نزدیک می‌شویم، مانند نفس کشیدن، باید به آن توجه ویژه‌ای داشته باشیم. به عبارتی، ارتباطی عمیق و تأثیرگذار با آن برقرار کنیم که تاثیرش در ما محسوس و محسوس باشد.
هیچ برون در نمیرسی بطبیعت
تو رو و بیرون شو اندرون کن برآر
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت و خود واقعی‌ات دست یابی، باید از دنیای بیرونی فاصله بگیری و به درون خود سفر کنی. بیرون نرو، بلکه به عمق وجودت توجه کن و آن را کشف کن.
نزد خرد پیشگان اهل صناعت
دار بود سودمند و . . . اد زیان کار
هوش مصنوعی: نگه‌داشتن افراد باهوش و با تجربه در صنعت، مفید و سودمند است، اما دوری از افراد ناکارآمد و زیان‌بار اهمیت دارد.
من نه بر آنم که تو زیان زده باشی
جمله زیان بر منست و سود تو بسیار
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم بگویم که تو ضرر کرده‌ای، بلکه تمام ضررها به من برمی‌گردد و سود تو بسیار است.
ایکه ز یک تیز تو به نیم شب اندر
چشم گروگان خفته گردد بیدار
هوش مصنوعی: وقتی که یک فرد تیزهوش و زیرک با نگاهی نافذ به نیمه شب، در چشم کسی که خواب است، می‌نگرد، آن فرد خواب‌آور و تحت تاثیر قرار می‌گیرد و بیدار می‌شود.
خفته چه باشی بخواب غفلت برخیز
پیش که ریش آوری درم نه و دینار
هوش مصنوعی: از خواب غفلت بیدار شو، زیرا اگر همچنان در خواب بمانی، نه پولی به دست می‌آوری و نه به هدف‌های معنوی خود نزدیک می‌شوی.
پند مرا کار بند و برره . . . ادن
راست تر از تیر باش و نرمتر از تار
هوش مصنوعی: به سخنان من گوش کن و آن‌ها را جدی بگیر. برای رسیدن به هدف‌هایت، باید سریع و مطمئن عمل کنی، همچنین باید در برخوردها و روابط خود مهربان و انعطاف‌پذیر باشی.
قلب مپندار مرمرا که نه قلبم
آنچه بگویم ترا زاندک و بسیار
هوش مصنوعی: قلب من را کوچک نشمار، زیرا احساسات من فراتر از آن است که به راحتی بیان کنم، چه کم و چه زیاد.
من خر پیرم بکاروان لواطه
گر نبرم بار ره برم بعلفزار
هوش مصنوعی: من یک شتر پیر هستم و اگر نتوانم بار را به کاروان برسانم، به علفزاری می‌روم.
. . . ن یکی کودک ار درست بمانم
از مشرف خاک بو نو اسم بیزار
هوش مصنوعی: اگر درست باقی بمانم، از خاک و نام ناپسند بیزارم، مانند کودکی که در پی عشق و حقیقت است.
گر بگروگان خود نیابم توفیق
راه نمونی کنم به کیسه سرکار
هوش مصنوعی: اگر نتوانم موفقیت خود را در یافتن کسی که به او وابسته‌ام به دست آورم، سعی می‌کنم روشی پیدا کنم که به سود خودم باشد و از آن بهره‌برداری کنم.
خسرو سادات میر شرق و خراسان
صدر و سر اهل بیت حیدر کرار
هوش مصنوعی: این متن به ویژگی‌های برجسته و مقام بالای شخصیتی اشاره دارد که در میان خانواده‌ی اهل بیت و در منطقه‌ی شرق و خراسان شناخته شده است. او به عنوان فردی با پیشینه‌ی نیکو و والایی توصیف می‌شود.
آنکه ز حمدان خوشگوار لطیفش
گنده و شلف آرزو کند خر انبار
هوش مصنوعی: کسی که از صفای روح و شخصیت خوشش می‌آید و به دنبال چیزهای پست و بی‌اهمیت می‌رود، مانند کسی است که به جمع‌آوری خرت و پرت‌ها می‌پردازد.
کنج دهان معای شیب کند آب
از صفت . . . ر او چو سازم گفتار
هوش مصنوعی: در گوشه دهان، نشانه‌ای از نرمی و لطافت وجود دارد. اگر بخواهم درباره‌ی او صحبت کنم، به این ویژگی اشاره خواهم کرد.
هست چو آن گرد گژم و بر سر آن گرد
عرصه نیرم شکن تبر زده یکبار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف چیزی شبیه به گردی کج و معوج می‌پردازد که بر روی آن گرد، نیرویی وجود دارد که با تبر یک بار بر آن زده شده است. به نوعی، تصویرسازی از یک وضعیت یا تغییر در حال انجام است که نشان دهنده‌ی تأثیر قوی و عمیق یک عمل بر یک شکل یا موقعیت است.
سرش چو ناریست کفته در پی خفتن
دانککی چند نارسیده در آن نار
هوش مصنوعی: سر او مانند میوه‌ای است که هنوز نرسیده و مانند درختی است که در حال خواب است. او در وضعیت و حالتی قرار دارد که نشان‌دهندهٔ نارس بودن و نیاز به زمان بیشتری است تا به بلوغ و پختگی برسد.
هر که از آن نار دانه خورد خنک دل
گشت و چو گلنار کرد گونه و رخسار
هوش مصنوعی: هر کس از آن میوه لذیذ بخورد، دلش شاد و خوشحال می‌شود و چهره‌اش مانند گل شگفت‌انگیز می‌شود.
کیسه زر چون زنار دانه بیاکند
کسوت دیبا گرفت و مرکب رهوار
هوش مصنوعی: کیسه زر مانند کمربند دانه‌ای که آن را می‌بندد، وقتی پر می‌شود، لباس زیبا و مجلل به تن می‌کند و مرکب روان و چابکی می‌سازد.
. . . ر مخوان نعمت زمین و زمانرا
رأفت بی مال خوان و صحت بیمار
هوش مصنوعی: بهتر است نعمت‌های زمین و زمان را تنها بر اساس ثروت و سلامتی بسنجد، چرا که این موارد مهم‌تر از دارایی‌های مادی هستند.
. . . ن عدو را دریغ باشد از آن . . . ر
باد بنیمور من عدوش گرفتار
هوش مصنوعی: دشمن از آنچه به دست آوردیم، حسرت نمی‌خورد. من در این ناتوانی صبح خود را می‌گذرانم و در دام دشمن گرفتار آمده‌ام.
دست بدارم ز هزل و مدح سرایم
زانکه خداوند من بمدح سزاوار
هوش مصنوعی: از موضوعات بیهوده و تعریف و تمجید دست می‌کشم، زیرا خداوند من کسی است که شایسته‌ی ستایش است.
ای شه اولاد مصطفی که زایزد
تاج شرف داری و کرامت بر تار
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که نسل تو از پیامبر بزرگ اسلام است و به خاطر مقام و شرف خود، همچون تاجی درخشان در افتخارات قرار داری. تو دارای ویژگی‌ها و احترام ویژه‌ای هستی که بر نوک سر تو می‌درخشد.
در برت از حضرت رسول دو منشور
وز دل امت ولایتی خوش و هموار
هوش مصنوعی: در حضور تو، از پیامبر دو ویژگی بزرگ وجود دارد و از دل امت، محبتی صاف و بدون مشکل جاری است.
ملک سیادت ترا و پیش و پس تو
غیرت کرار رزم و لشکر جرار
هوش مصنوعی: مقام و ویژگی رهبری و برتری مخصوص توست و هیچ‌کس دیگری به غیرت و شجاعت تو در میدان جنگ و نیروی قدرتمند تو نمی‌رسد.
از پس نهمار تا چه گفت معزی
هر که کند قصد تخت و بخت تو نهمار
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به آرزو و خوشبختی تو دست یابد، باید از مشکلات و موانع زیادی عبور کند.
جد تو مختار ایزد است و تو در فضل
از همه اولاد جد خویشی مختار
هوش مصنوعی: جد تو مختار ایزد است و تو از همه فرزندان او از نظر فضیلت برتری.
منکر فضل تو نیست هیچکس الا
آنکه ندارد بدین جد تو اقرار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خوبی و فضل تو اعتراض ندارد، جز کسی که جرأت نمی‌کند به جد تو اعتراف کند.
امت جد تو از سخای تو بی بهر
نیست بعالم و راز عبید و زاحرار
هوش مصنوعی: تو اراده و بخشش بی‌نظیری داری که امت جد تو از آن بهره‌مندند و این موضوع در عالم و میان عابدان و زاهدان شناخته شده است.
گردن کس زیر بار منت تو نیست
زانکه نه منت نهی بکس نه نهی بار
هوش مصنوعی: هیچ کس زیر بار فشار و منت تو نمی‌رود، زیرا کاری که تو انجام می‌دهی نه به کسی منت می‌گذارد و نه زیر بار سختی می‌آورد.
ابر سخائی و آفتاب فتوت
بر سر عالم همی نباب و همی بار
هوش مصنوعی: ابر به مانند شخصی سخاوتمند است و آفتاب به شکل جوانمردی در آسمان بر دنیا می‌تابد و بر آن نور می‌افشاند و باران می‌ریزد.
رایت اقبال تو چو گشت سرافراز
گشت نگون بخت حاسد تو زاد بار
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و اقبال تو به اوج رسید، بدبختی و حسادت کسانی که به تو چشم دوخته‌اند، بیشتر نمایان شد.
آنکه نگونسار شد مباد سرافراز
وانکه سرافراز شد مباد نگونسار
هوش مصنوعی: هر کسی که به ذلت و شکست دچار شود، نباید در حالتی از افتخار به سر برد. و برعکس، کسی که در جایگاه افتخار قرار دارد، نباید به ذلت و شکست دچار شود.
باز در هزل برگشایم از آن تا
هجو کنم بر عدوی جاه تو ایثار
هوش مصنوعی: من دوباره به شوخی برمی‌گردم تا با تمسخر، بر دشمنی جاه‌طلبی تو انتقاد کنم.
باد دل حاسد تو تنگ و . . . س زنش
همچو فراخی ره فراخی عمار
هوش مصنوعی: بادهای دل حاسد تو تنگ و محدود است، اما روشنایی و وسعت وجود زن تو مانند گستردگی راه و خانه‌ای است که همواره باز و فراخ است.
این بدو صد بار از آن بهست که گفتم
گنبد سیمینش را چو نیمه دینار
هوش مصنوعی: این بهتر است که بارها بگویم، از اینکه گنبد نقره‌ای او را به مانند نیم‌دینار تصور کنم.