شمارهٔ ۳ - در هزل و مدح علاء الدین
ای سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
با سرخیِ طبرخون با سختیِ زرنگ
صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو
چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ
از زیر پنج پرده به شاهد نظر کنی
چون صوفیان به رقص درآئی هم از درنگ
شاهد ز صحبت تو بود تنگ سیم اگر
در خدمت تو آید با تیزگاه تنگ
گردی بسان سرخ بت بامیان ستیخ
باشی بر آنکه خیک بتی را کشی به چنگ
سنگی و بر سر تو شکافی چو چشمهای
وآب حیات قطره چکان از شکاف سنگ
با زور پیل مستی و با سهم شیر نر
با شکل اژدهائی و با هیبت پلنگ
با یک نفس عوض نشود زور تو به ضعف
تا یکزمان بدل نشود نام تو به ننگ
از بهر هوت تو خورد مرد کیسهدار
جوشیده و کباب سقنقور و استرنگ
ماند به تو گهی که کنی . . . ادنی طلب
دیوانهای که خورده بود کوکنار و بنگ
چون چشمت آب گیرد پیشت یکی بود
هندی و زنگباری و آلانی و فرنگ
از روم و زنگ بر تو نشانست روز و شب
از سهم تو به روم نخسبند و نه به زنگ
همچون پشنگ کوژی رگناک و شوخناک
گوئی که گرز توری در قبضه پشنگ
آنرا که از تو خورد و به ناجایگه فتاد
برداشت از زمین نتواند به صد پشنگ
فغفور چین هزیمت گردد به روز حرب
گر سید اجل ز تو سازد سلاح جنگ
والا علاء دین ملک آل مرتضی
کایزد زدود آینه ملک او ز زنگ
نادیده تخت ملک سعادت چنو ملک
فرهنگ دان و زیرک و بازیب و فرّ و هنگ
آن سید اجل که ز سهم مها بتش
بگسست نسل خارجی از ترمد و زرنگ
نام ورا به سینه اطفال شیعه بر
تا نقش برکنند ببندد به آذرنگ
آن نر نر سپور کز آورد بردِ او
غیرت برند فصل بهاران خران غنگ
آنمرد مرد . . . ای که او کنگ کنگ را
در حین فرو برد به کلندان چون مدنگ
کوکنک پیش او چو نهد سینه بر زمین
فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ
زان . . . ر خر که سر به شکم برنهد چو بوق
. . . رش قویتر آید نوخیز نیم لنگ
چون نقش ده به . . . ن کلان منکیاگران
زان . . . ر نقش چارده خواهند گاه منگ
تا کی دهم شراب مدیحش به جام هزل
نیشکر است هزل من و جد من شرنگ
از بحر هزل گوهر مدح ورا به جد
رانم به سوی ساحل برکشم به کنگ
مدح ورا به خامه جد نقش برکشم
دیوان کنم منقش از آن چون بهشت کنگ
کنگ اندر افکنم به در . . . ن شاعران
تا مویهای . . . ن بکنم از نهیب کنگ
زین شعر شاعران را گردد یقین که من
از هزل و جد توانگرم از زر و سیم دنگ
در جد قرینشانم لیکن به باب هزل
من کوس خسروانم و ایشان دف تبنگ
با عیب گیر شعر من اندر قرین شود
بازی همی دهد خلخی را به شالهنگ
دارم امید ازو که ادبشان کند به هم
زان سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
ای خسرو سیادت بر ملکت شرف
ملک تو بی مخافت تاراج رند و شنگ
بی یار در سیاست و در مردی و هنر
بی مثل در کیاست و فرهنگ هوش و هنگ
گر رستم است خصم چو حمله به وی بری
بندی گره به پاردم رخش و پالهنگ
از حربگه غریو برآید چو خصم را
از حلقه کمند به حلق افکنی کمنگ
زیر زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زیر تنگ و زیر تنگ
پیکان تیر تو سزد از تیر آسمان
روز شکار چون به کمان درکشی خدنگ
تا خام خویش غاشیه زین تو کند
از پوست ماروار برون افکند پلنگ
تا شاخهای خود به کمانت کنند وصل
تیر ترا به دیده پذیرند غرم و رنگ
هر مردمی که هست جز آن تو در جهان
مکر است وزرق و لوس و لباسات ریو و رنگ
تا از دینگ دانه انگور برکنند
وز وی شرابوار کند باده چو زنگ
بادی تو باده بر کف و دل پر نشاط و لهو
گوش تو پر ز نغمت و الحان نای و چنگ
جنگ غنا فشارده نای حسود تو
وانگور وار کرده نگونسارش از دبنگ
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
با سرخیِ طبرخون با سختیِ زرنگ
هوش مصنوعی: ای باد سرخ، شبیه سر کرفته و غمگین با رنگ و بویی چون گلهای لطیف و در عین حال با سختی و قاطعیت.
صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو
چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ
هوش مصنوعی: تو به صوفیگری روی آوردهای و لباس تو به رنگ تیرهای شبیه به پشم صوفیان است، و مانند آنها سرت را با کلاهی به رنگ عقیق پوشاندهای.
از زیر پنج پرده به شاهد نظر کنی
چون صوفیان به رقص درآئی هم از درنگ
هوش مصنوعی: اگر از زیر چندین پرده به محبوب نگاه کنی، مانند صوفیان که در حال رقص هستند، به زودی از تردیدها و تعللها رها خواهی شد.
شاهد ز صحبت تو بود تنگ سیم اگر
در خدمت تو آید با تیزگاه تنگ
هوش مصنوعی: اگر زیبایی از صحبتهای تو حسود شود، حتی اگر در خدمت تو باشد، نمیتواند به خوبی و زیبایی خود ادامه دهد.
گردی بسان سرخ بت بامیان ستیخ
باشی بر آنکه خیک بتی را کشی به چنگ
هوش مصنوعی: تو همچون سرخی زیبا و باشکوه بر فراز بامیان هستی و بر کسی که خیک بت را به چنگ میآورد، سلطه و تسلط داری.
سنگی و بر سر تو شکافی چو چشمهای
وآب حیات قطره چکان از شکاف سنگ
هوش مصنوعی: اگر بر سرت سنگی بیفتد و زخم شود، همچون چشمهای که از دل سنگ میجوشد، آب حیات به آرامی از آن زخم جاری خواهد شد.
با زور پیل مستی و با سهم شیر نر
با شکل اژدهائی و با هیبت پلنگ
هوش مصنوعی: با نیروی زیاد و بینظیر مانند فیل، و با قدرتی که از شیر نر میگیرد، به شکلی شگفتانگیز مانند مار و با وقاری شبیه پلنگ ظاهر میشود.
با یک نفس عوض نشود زور تو به ضعف
تا یکزمان بدل نشود نام تو به ننگ
هوش مصنوعی: اگرچه در برابر ضعفها و مشکلات ممکن است در یک لحظه تغییر کنی، اما هیچگاه نباید اجازه بدهی که نام نیک و اعتبار تو بهراحتی تبدیل به ننگ و رسوایی شود.
از بهر هوت تو خورد مرد کیسهدار
جوشیده و کباب سقنقور و استرنگ
هوش مصنوعی: به خاطر تو، مرد ثروتمندی که کیسهاش پر است، به طوری دیوانهوار غذاهای لذیذ و خوشمزهای میخورد.
ماند به تو گهی که کنی . . . ادنی طلب
دیوانهای که خورده بود کوکنار و بنگ
هوش مصنوعی: گاهی به تو میرسد که بخواهی، مثل یک دیوانهای که مواد مخدر مصرف کرده و به دنبال چیزهای ناممکن است.
چون چشمت آب گیرد پیشت یکی بود
هندی و زنگباری و آلانی و فرنگ
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت پر از اشک شود، برایت فرقی نمیکند که چه کسی در مقابلت است، چه هندی باشد، چه زنگباری، چه آلامی و چه فرنگی.
از روم و زنگ بر تو نشانست روز و شب
از سهم تو به روم نخسبند و نه به زنگ
هوش مصنوعی: روز و شب علامتی از تو در روم و زنگ وجود دارد و از سهم تو هیچ جا نمیتوانند استراحت کنند و آرام بگیرند.
همچون پشنگ کوژی رگناک و شوخناک
گوئی که گرز توری در قبضه پشنگ
هوش مصنوعی: شبیه به وزغی نازک و شوخطبع که گویا توری در دست وزغ وجود دارد.
آنرا که از تو خورد و به ناجایگه فتاد
برداشت از زمین نتواند به صد پشنگ
هوش مصنوعی: کسی که از تو نفعی برده و در موقعیتی نامناسب گرفتار شده است، نمیتواند به سادگی از زمین بلند شود یا به راحتی بر مشکلات فائق آید.
فغفور چین هزیمت گردد به روز حرب
گر سید اجل ز تو سازد سلاح جنگ
هوش مصنوعی: اگر روزی جنگی در گیرد و سرپرست و مقتدر شما برای نبرد آماده شود، حتی قدرت چین هم قادر نخواهد بود در برابر او مقاومت کند.
والا علاء دین ملک آل مرتضی
کایزد زدود آینه ملک او ز زنگ
هوش مصنوعی: علی، پادشاه خاندان مرتضی، به قدری بلندمرتبه و والا است که خداوند، زنگار و آلودگیها را از چهره پادشاهی او زدوده است.
نادیده تخت ملک سعادت چنو ملک
فرهنگ دان و زیرک و بازیب و فرّ و هنگ
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی را در یک پادشاهی نادیده بگیر. همانطور که پادشاهی که آگاه، باهوش، زیبا و با وقار است، اهمیت دارد.
آن سید اجل که ز سهم مها بتش
بگسست نسل خارجی از ترمد و زرنگ
هوش مصنوعی: آن بزرگوار که به خاطر عشق و محبتش، نسلهای بیگانه و دورافتاده را از ترمد و زرنگ دور کرد.
نام ورا به سینه اطفال شیعه بر
تا نقش برکنند ببندد به آذرنگ
هوش مصنوعی: نام او بر سینهی کودکان شیعه حک میشود تا آنها این نام را با رنگهای زیبا و دلنشین به خاطر بسپارند.
آن نر نر سپور کز آورد بردِ او
غیرت برند فصل بهاران خران غنگ
هوش مصنوعی: آن مرد شجاع که به خاطر غیرتش در فصل بهار نگران است، مانند اوست که مواظب و نگهبان است تا چیزی را از دست ندهد.
آنمرد مرد . . . ای که او کنگ کنگ را
در حین فرو برد به کلندان چون مدنگ
هوش مصنوعی: این مرد، مردی است استثنایی که در حین بلعیدن کنگ، آن را به طور کامل و با قدرت فراوان میبلعد.
کوکنک پیش او چو نهد سینه بر زمین
فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ
هوش مصنوعی: وقتی که مرغ کوکنک سینهاش را بر زمین میگذارد، صدای بلندی از خود در میآورد. این صدا مانند نعرهای است که وقتی کلنگی در هوا به زمین میخورد، ایجاد میشود.
زان . . . ر خر که سر به شکم برنهد چو بوق
. . . رش قویتر آید نوخیز نیم لنگ
هوش مصنوعی: از آنجا که خر به زمین میافتد و سرش را در شکم میبرد، مانند بوقی که به صدا درمیآید، قویتر و تازهتر برمیخیزد، اما به طرز ناتوانی لنگ میزند.
چون نقش ده به . . . ن کلان منکیاگران
زان . . . ر نقش چارده خواهند گاه منگ
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر و نقش ده به وضوح در میآید، بزرگان و صاحبنظران از آن کار و کوشش به وجد میآیند و خواستار آن میشوند که با جست و جو و تلاش بیشتر، شناختی عمیقتر و دقیقتر از آن تصویر به دست آورند.
تا کی دهم شراب مدیحش به جام هزل
نیشکر است هزل من و جد من شرنگ
هوش مصنوعی: تا کی باید شراب ستایش او را در ظرفهای بیمحتوا بریزم؟ شراب مدح او مانند شکر تلخ و بیارزش است، و سخنان بیمعنای من و جد من هم همچون زهر و گزندهاند.
از بحر هزل گوهر مدح ورا به جد
رانم به سوی ساحل برکشم به کنگ
هوش مصنوعی: از جنس شوخی و مزاح میگویم که ستایش او را به طور جدی به ساحل موفقیت میرسانم.
مدح ورا به خامه جد نقش برکشم
دیوان کنم منقش از آن چون بهشت کنگ
هوش مصنوعی: من با قلم خود ستایش او را مینویسم و اثرش را به گونهای زیبا نقش میزنم که مانند بهشت زیبا و دلانگیز باشد.
کنگ اندر افکنم به در . . . ن شاعران
تا مویهای . . . ن بکنم از نهیب کنگ
هوش مصنوعی: من کنگ را به در میافکنم تا شاعران را از شنیدن صدای بلندش به وحشت بیندازم و موهایشان به خاطر ترس از این صدا، راست شود.
زین شعر شاعران را گردد یقین که من
از هزل و جد توانگرم از زر و سیم دنگ
هوش مصنوعی: شاعران از این شعر به وضوح میفهمند که من در زندگیام به اندازه کافی از لذتهای دنیا و مسائل جدی برخوردارم و به خواستههایم دست یافتهام.
در جد قرینشانم لیکن به باب هزل
من کوس خسروانم و ایشان دف تبنگ
هوش مصنوعی: من در کنار آنها که جدشان هستند قرار دارم، ولی در دنیای شوخی و طنز، من مثل خسروان با شکوه هستم و آنها مثل نوازندگان سادهای هستند که فقط طبل مینوازند.
با عیب گیر شعر من اندر قرین شود
بازی همی دهد خلخی را به شالهنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی به عیبهای شعر من توجه کند، میتواند به راحتی متوجه شود که شعر من مانند بازی و سرگرمی است که گوشهای از آن، سختی و پیچیدگی را به نمایش میگذارد.
دارم امید ازو که ادبشان کند به هم
زان سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
هوش مصنوعی: امید دارم که آنها با ادب رفتار کنند، مانند میوهای که به رنگ سرخ در میآید وقتی که باد ملایم میوزد.
ای خسرو سیادت بر ملکت شرف
ملک تو بی مخافت تاراج رند و شنگ
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، بر کشورت حکومت کن و به حرمت و عظمت خود ادامه بده، بدون اینکه نگران دزدی و آسیبزدن افراد بدسیرت باشی.
بی یار در سیاست و در مردی و هنر
بی مثل در کیاست و فرهنگ هوش و هنگ
هوش مصنوعی: بدون یار و همراه، در سیاست و مردانگی و هنر، بیهمتا در حکمت و فرهنگ و هوش و درک هستم.
گر رستم است خصم چو حمله به وی بری
بندی گره به پاردم رخش و پالهنگ
هوش مصنوعی: اگر خصم ما رستم باشد، وقتی به او حملهور شوی، باید گرهای به زین اسب من (رخش) و به دمی که میزند (پالهنگ) ببندی.
از حربگه غریو برآید چو خصم را
از حلقه کمند به حلق افکنی کمنگ
هوش مصنوعی: وقتی دشمن را در دام گرفتار کنی، صدا و فریاد از میدان جنگ بلند خواهد شد.
زیر زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زیر تنگ و زیر تنگ
هوش مصنوعی: در جنگ، دشمن تو به شدت دچار سردرگمی و ناآرامی میشود، همانطور که زینت یک اسب وقتی تحت فشار قرار میگیرد، از فرم طبیعی خود خارج میشود.
پیکان تیر تو سزد از تیر آسمان
روز شکار چون به کمان درکشی خدنگ
هوش مصنوعی: زمانی که تو تیر کمان را به سوی شکار میکشی، تیری که با دقت و مهارت رها شده، از تیری که در آسمان به سمت زمین میآید، مناسبتر و مؤثرتر است.
تا خام خویش غاشیه زین تو کند
از پوست ماروار برون افکند پلنگ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای اینکه کسی به مقامی دست یابد یا به چیزی برسد، باید از خودگذشتگی و سختیهایی را تحمل کند. همانطور که پلنگ برای رهایی از پوست خود باید تلاش کند، انسان نیز باید برای تحقق آرزوهایش با چالشها مواجه شود.
تا شاخهای خود به کمانت کنند وصل
تیر ترا به دیده پذیرند غرم و رنگ
هوش مصنوعی: به تصور میآید که تا زمانی که شاخ و برگهای درختان، به شکل کمان درآیند، تیر محبتت به چشم دیگران واضح و قابل مشاهده خواهد بود، و این تیر با رنگ و زیبایی خاص خود توجه آنها را جلب خواهد کرد.
هر مردمی که هست جز آن تو در جهان
مکر است وزرق و لوس و لباسات ریو و رنگ
هوش مصنوعی: هر گروهی از مردم که به جز تو در دنیا وجود دارد، مملو از فریب و تزویر است و در ظاهر خود با لباسها و رنگهای فریبنده و زیبا خود را میآرایند.
تا از دینگ دانه انگور برکنند
وز وی شرابوار کند باده چو زنگ
هوش مصنوعی: برای بدست آوردن شراب، دانههای انگور را جدا میکنند و از عصاره آن نوشیدنیای به وجود میآید که مانند زنگ صدا میدهد.
بادی تو باده بر کف و دل پر نشاط و لهو
گوش تو پر ز نغمت و الحان نای و چنگ
هوش مصنوعی: بادی در حال وزیدن است و جامی پر از شراب در دست دارم. دلم شاد و مسرور است و گوشم پر از آوازها و نغمههای سازهای مختلف است.
جنگ غنا فشارده نای حسود تو
وانگور وار کرده نگونسارش از دبنگ
هوش مصنوعی: جنگ غنا بر نای حسود تو فشاری وارد کرده است و باعث شده که همانند انگور، حال و روزش خراب شود.