گنجور

شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید

مؤید ای فلکت دایه‌وار پرورده
به زیر سایهٔ دیوار نابرآورده
ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامهٔ تو
به روز سرخ و سپید و شب سیه‌چرده
رمه رمه بز و بزغالهٔ کبود و سیاه
به مرغزار فرو دین بر تو پرورده
به شاهنامهٔ ناگفته بر ز خامهٔ تو
دو صد هزار سوار است نقش ناکرده
به مطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش
هزار برّهٔ ناپخته هست ناخورده
گمان برم که به زرّاقی و به جلدگری
ز کلک سنگ و گهر را تراش و بشکرده
تراش کرده بُوَد آرزوی زر دو هزار
درست و نیمه برون از قراضه و خرده
شبی بخفتی از غایتِ تَنَعُّم و ناز
به هفت بستر بر پشت گاو گسترده
به درد خاست کمرگاه و پشتت از پیری
که بستر زبرین بوی بود آغرده
به خواب درهم از آن روی بر خیال و امید
زری خریدی بر جای باش ده مرده
به موری زر تو مرغکی برون آمد
سرش به لعلی همچون عروس در پرده
دو . . . ایه کرد و بلغده شد و هم اندر حال
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده
ز خواب جَستی و گفتی زهی مبارک زر
که خمره خمره ازو می‌کشند بر غرده
هجات گفتم کز کاهلی و دون‌کاری
سیه گلیمی چون هندوان نو برده
غلام کنجد کاکی و قبسهای تنگ
رهی به چهرهٔ جانانی و لب کرده
چو چیزکی به کف آری بپوش و بستر کن
کفن سپید کن ای زشت زنده و مرده
ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن
جواب گوی به طیبت مشو دل‌آزرده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مؤید ای فلکت دایه‌وار پرورده
به زیر سایهٔ دیوار نابرآورده
هوش مصنوعی: ای مؤید، تو همچون مادری دلسوز و مهربان پرورش یافته‌ای، در سایه‌ای محافظت‌کننده و فضایی امن، بدون اینکه باری را بر دوش بکشی.
ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامهٔ تو
به روز سرخ و سپید و شب سیه‌چرده
هوش مصنوعی: از نور خورشید و ماه، لباس تو به رنگ‌های سرخ و سفید در روز و سیاه در شب در آمده است.
رمه رمه بز و بزغالهٔ کبود و سیاه
به مرغزار فرو دین بر تو پرورده
هوش مصنوعی: گروهی از بزها و بزغاله‌های کبود و سیاه در دشت و مرتع قرار دارند و تو را به پروراندن و بزرگ کردن می‌خوانند.
به شاهنامهٔ ناگفته بر ز خامهٔ تو
دو صد هزار سوار است نقش ناکرده
هوش مصنوعی: در داستانی که هنوز روایت نشده، قلم تو پر از تصاویری است از صدها هزار سوار که به طور کامل به تصویر کشیده نشده‌اند.
به مطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش
هزار برّهٔ ناپخته هست ناخورده
هوش مصنوعی: در ذهن و دل تو، خواسته‌ها و افکار زیادی وجود دارد که هنوز به عمل نرسیده‌اند، مانند بره‌های خامی که در آشپزخانه منتظر پخته شدن هستند.
گمان برم که به زرّاقی و به جلدگری
ز کلک سنگ و گهر را تراش و بشکرده
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که با مهارت و دقت می‌توان سنگ و مروارید را شکل داد و زیبا ساخت.
تراش کرده بُوَد آرزوی زر دو هزار
درست و نیمه برون از قراضه و خرده
هوش مصنوعی: آرزو دارم که طلا و جواهر از دو هزار درست و نیمه به دست آورم، که از دور و بر چیزهای ناچیز و بی‌ارزش باشد.
شبی بخفتی از غایتِ تَنَعُّم و ناز
به هفت بستر بر پشت گاو گسترده
هوش مصنوعی: یک شب به خاطر آراستگی و ناز و نعمت زیاد، بر روی هفت بستر که روی پشت گاو پهن شده بود، خوابیدی.
به درد خاست کمرگاه و پشتت از پیری
که بستر زبرین بوی بود آغرده
هوش مصنوعی: در پیری، کمر و پشتت به خاطر درد و رنج به شدت تحت فشار است و به همین دلیل، بستر ناپسند و دشواری که بر روی آن استراحت می‌کنی، به مشقت‌های زندگی‌ات افزوده می‌شود.
به خواب درهم از آن روی بر خیال و امید
زری خریدی بر جای باش ده مرده
هوش مصنوعی: در خواب‌های آشفته‌ام، به خاطر آن چهره، به آرزوها و امیدهایم فکر می‌کنم. تو با تمام حضور و قدرتت در کنارم، در حالی که ده گور می‌دانی وقتی از من دور می‌شوی.
به موری زر تو مرغکی برون آمد
سرش به لعلی همچون عروس در پرده
هوش مصنوعی: یک مورچه که با زر درآمده بود، پرنده‌ای از آن بیرون آمد که سرش به درخشندگی لعل بود، مانند عروسی که در پرده نشسته است.
دو . . . ایه کرد و بلغده شد و هم اندر حال
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده
هوش مصنوعی: دو با حالت شگفت‌انگیز خود، رنگ‌ها را در هم شکسته و در همان لحظه، صبح و طلایی را به نمایش گذاشت.
ز خواب جَستی و گفتی زهی مبارک زر
که خمره خمره ازو می‌کشند بر غرده
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدی و گفتی چه خوب که با طلا، عرقی تهیه می‌کنند که به صورت خوش‌طعم و لذیذ تولید می‌شود.
هجات گفتم کز کاهلی و دون‌کاری
سیه گلیمی چون هندوان نو برده
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که به خاطر کاهلی و عدم تلاش، چقدر بدبختی و سیاهی نصیبت شده است، مانند پارچه‌ای که از دست دوزندگان ناچیز و بی‌ارزش به دست آمده است.
غلام کنجد کاکی و قبسهای تنگ
رهی به چهرهٔ جانانی و لب کرده
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت چهره محبوبش اشاره می‌کند. او تشبیهاتی از ویژگی‌های طبیعی مانند کنجد و قبس را به کار می‌برد تا زیبایی و دلربایی چهره معشوقه‌اش را توصیف کند. در واقع، این ابیات احساس عشق و شیدایی را نسبت به محبوب به تصویر می‌کشند.
چو چیزکی به کف آری بپوش و بستر کن
کفن سپید کن ای زشت زنده و مرده
هوش مصنوعی: هرگاه چیزی به دست آوردی، آن را پنهان کن و بر خود بپوشان. در واقع، همچون کفن سفید در بر گیر و ای آن که هم زنده‌ای و هم مرده، حواست باشد.
ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن
جواب گوی به طیبت مشو دل‌آزرده
هوش مصنوعی: از زیبایی‌ات خواستم که بزرگی کنی و به سخنان خوبم پاسخ بدهی و دل مرا با خود آزرده نکن.