شمارهٔ ۴۶ - در هجو شاعری
بس ریش گاوی ای خر زنار منطقه
ای قلیه و کباب تو خوک محنقه
خر . . . ل و خربفائی نه عقل و نه خرد
اندر سرت بخر دله ای و بخر بقه
یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری
کرد آخرت پر از علف کفر و زندقه
سالار بار مطران مهمرد جاثلیق
قِسّیس بار بر نه و ابلیس بدرقه
قوت و غذای باب تو و عم و خال تو
زاجال و از تکسک و جرایات و معسقه
آن احمقی که میرک سینا و جا حظ اند
اندر مقابل تو حجی و هنبقه
با عارف کواره و قاضی ز احمقی
اندر قمارخانه به تفضیل و تفرقه
کردی گرو دو بالش . . . ن را بر حقه سیم
با ریش همچو به سر نهالین و مرفقه
کر گشت گوش یا بر زان گاه کودکیست
ز آورد و برد میره دیلم به شقشقه
آوردت از رزان و به حمام برد و باز
وندر کفت نهاد حمام مُطَوَّقه
با آنچنان حماقت گویی که شاعرم
سوگند خور که نیست مرا قول تو نقه
سوگند چون خوری به طلاق سهگانه خور
تا من شوم حلالگرِ آن مُطَلَّقه
کان قحبه را ز غبغبهٔ بوق کام کس
اندر فتد چو حلق کبوتر به بقبقه
این هجو را جواب گو ار مرد شاعری
ای تو و شعرت از در محراق و محرقه
ورنه برو به . . . ن زن خویش پای پای
ای خر مادرت به سر خر مخرقه
تا بود هست نزد حکیمان روزگار
احکام شاعری و قوافی مغلقه
در هیچ وزن و قافیه بر طبع سوزنی
ابواب هجو تو نخوهد شد مغلقه
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بود
آخر همی به مثقبه اول به مطرقه
بادا ترا به مطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه فرق به مثقب مشقشقه
خر را چو بت گرفت بمیرد به اتفاق
ای هجو من ترا چو تب تیره محرقه
هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه
شمارهٔ ۴۵ - لکلک بچه: تا برون زد ناگهان از . . . یه سر لکلک بچهشمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید: مؤید ای فلکت دایهوار پرورده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس ریش گاوی ای خر زنار منطقه
ای قلیه و کباب تو خوک محنقه
هوش مصنوعی: بسیاری از گاوهایی که در منطقهای خاص وجود دارند، به همسران خود نگهداری میشوند و طعم خوشمزهای از کباب و غذاهای دیگر را به همراه دارند، اما در برخی مکانها، این غذاها ممکن است ناشی از شیوههای نامناسب تهیه شوند.
خر . . . ل و خربفائی نه عقل و نه خرد
اندر سرت بخر دله ای و بخر بقه
هوش مصنوعی: در این متن، به نوعی به بیخبری و سادگی اشاره شده است. به فردی که خرد و عقل ندارد، توصیه میشود که به دنبال تجربیات جدید و لذتهای زندگی باشد و از قید و بندهای فکری رها شود. در واقع، نوعی دعوت به پذیرش زندگی به شیوهای بیدغدغه و شاداب است.
یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری
کرد آخرت پر از علف کفر و زندقه
هوش مصنوعی: تو را خر ننامم زیرا که یک کاروان خر در گور تو جمع شده است و آخرتت پر از علفهای کفر و نفاق است.
سالار بار مطران مهمرد جاثلیق
قِسّیس بار بر نه و ابلیس بدرقه
هوش مصنوعی: سالار بار، مقام بلند و مهمی را در میان ملتها و اقوام در مهمرد دارد؛ جاثلیق و قسیس نیز از شخصیتهای دینی و مذهبی مهم هستند و ابلیس به عنوان نماد شر به دنبال آنهاست. این جمله به نوعی تناقض و تضاد بین شخصیتهای بزرگ و نیرویی شیطانی را به تصویر میکشد.
قوت و غذای باب تو و عم و خال تو
زاجال و از تکسک و جرایات و معسقه
هوش مصنوعی: غذای شما و خانوادهتان از انواع مختلف خوراکیها و خوراکهای محلی تهیه میشود.
آن احمقی که میرک سینا و جا حظ اند
اندر مقابل تو حجی و هنبقه
هوش مصنوعی: آن آدم نادانی که از بزرگان مانند میرک سینا و دیگران که در مقابل تو قرار دارند، به حماقت و نادانی خود ادامه میدهد.
با عارف کواره و قاضی ز احمقی
اندر قمارخانه به تفضیل و تفرقه
هوش مصنوعی: در قمارخانه، عارف و قاضی به خاطر نادانی خود، با تفاوتها و جزئیات به سراغ بازی میروند.
کردی گرو دو بالش . . . ن را بر حقه سیم
با ریش همچو به سر نهالین و مرفقه
هوش مصنوعی: دو بال خود را به هویتی غیر از آنچه که هست، گره زدی و با وجودی نازک مانند سبُک دستی به سیمی لباس خویش را آراستهای.
کر گشت گوش یا بر زان گاه کودکیست
ز آورد و برد میره دیلم به شقشقه
هوش مصنوعی: زمانی که کودک به دنیا میآید، ممکن است درک و شنیدنش به حدی محدود شود که صدای اطرافش را نشنود و یا توجهی نکند. این حالت مانند کر شدن گوش است و نشاندهنده عدم توجه به جزئیات و تجربیات جدید است.
آوردت از رزان و به حمام برد و باز
وندر کفت نهاد حمام مُطَوَّقه
هوش مصنوعی: شخصی تو را از محل خوب و دلپذیر خود به حمام برد و در آنجا تو را در فضایی محدود و بسته قرار داد.
با آنچنان حماقت گویی که شاعرم
سوگند خور که نیست مرا قول تو نقه
هوش مصنوعی: تو به گونهای احمقانه صحبت میکنی که من، شاعر، قسم میخورم که قول تو هیچ ارزش و اعتباری ندارد.
سوگند چون خوری به طلاق سهگانه خور
تا من شوم حلالگرِ آن مُطَلَّقه
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به طلاق سهباره بگیری، این کار باعث میشود تا من بتوانم تو را از قید این ازدواج رها کنم.
کان قحبه را ز غبغبهٔ بوق کام کس
اندر فتد چو حلق کبوتر به بقبقه
هوش مصنوعی: وقتی کسی با همهمه و سر و صدای بیمعنا صحبت میکند، هیچ چیز از گفتههای او فهمیده نمیشود، مانند اینکه از صدای بوق و سر و صدای دیگر، کسی نتواند صدای کبوتر را بشنود.
این هجو را جواب گو ار مرد شاعری
ای تو و شعرت از در محراق و محرقه
هوش مصنوعی: اگر تو شاعری واقعی هستی و شعرت را با احساس و جدیت بیان میکنی، باید به این هجو پاسخ بدهی.
ورنه برو به . . . ن زن خویش پای پای
ای خر مادرت به سر خر مخرقه
هوش مصنوعی: اگر کسی حواسش به کار خودش نباشد و به امور دیگران دخالت کند، باید بداند که این کار نتیجهای جز مشکلات برای او نخواهد داشت. در نهایت، بهتر است هر کس به فکر خودش باشد و از درگیریهای غیرضروری پرهیز کند.
تا بود هست نزد حکیمان روزگار
احکام شاعری و قوافی مغلقه
هوش مصنوعی: تا زمانی که آثار و نظرهای حکما وجود دارد، قوانین شاعری و پیچیدگیهای قافیهها نیز پابرجا خواهد بود.
در هیچ وزن و قافیه بر طبع سوزنی
ابواب هجو تو نخوهد شد مغلقه
هوش مصنوعی: در هیچ شکل و قالبی نمیتوان به ذوق سوزنی هجویی که تو انجام میدهی پی برد و درک کرد.
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بود
آخر همی به مثقبه اول به مطرقه
هوش مصنوعی: تا زمانی که شغل و کار بر روی سوزن و دقت در آن وجود داشته باشد، در نهایت همه چیز به نقطهی اول و به مرحلهی ابتدایی خود بازمیگردد.
بادا ترا به مطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه فرق به مثقب مشقشقه
هوش مصنوعی: ای کاش تو را به تازیانهای از کنایه و طعنه بزنند تا جایی که سر تو را به خاطر نوشتههایت سوراخ کنند.
خر را چو بت گرفت بمیرد به اتفاق
ای هجو من ترا چو تب تیره محرقه
هوش مصنوعی: وقتی که خر تحت فشار قرار میگیرد، به خاطر همدستی دیگران نسبت به او دچار سختی میشود. من نیز مانند تب شدید و آشفتهای برای تو، تنش و ناراحتی به وجود میآورم.
هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه
هوش مصنوعی: هرگز من به صورت تو بیاحترامی نمیکنم و سخن ناپسند نمیگویم، تا وقتی که تو زنده هستی.