گنجور

شمارهٔ ۴۲ - در هجو شاعری

لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
آمنوا برزنخت شد بنوشتن کفروا
زنخت تازه تر از . . . ن کدو بود و کنون
دم غژغا و بجای زنخت . . . ن کدو
بز گرفتی تو مرا چند گهی تا که بزان
دیدمت غرق بیشم از سر سم تا بررو
. . . ن پر موی ندارد و گرش بودی موی
. . . ن بز بودی و نر بودی و بز بودی تو
تا چو خر در تو سپوزم خر نر . . . ای شوم
چون شوی گاده خر از یکسو و بز از یکسو
موی . . . ن برکن چون بر بلب چشمه آب
از پی خرزه من خر بزمین زن زانو
کدخدایانه عتابی است که با تو کردم
نیستم با تو چو با خر سر خمخانه عدو
بوده ای پیش بده سال تناسخ زن من
کدخدای جلب خویش و مرا کدبانو
نفقات تو اگر چند نه در حکم منی
نکنم زانکه بر اینست مرا عادت و خو
دو گلوی داری و از بهر غذای تو مرا
یک نواله است رسنده ز گلو تا بگلو
. . . ایه آویخته و انگیخته میری از وی
در گلوی تو خوش آیند تبنگو و خدو
بچنین لقمه ترا شاعر نیکو کردم
کارها زاید از لقمه نیکو نیکو
شاعر از من شده ای به شدی از من شاعر
ای به از شعر تو شعر شتران عللو
. . . ن مردم بفنا رفت و تو باقی ماندی
بنکو شعری باو می نبدی هم پهلو
همت عالی من شعر ترا عالی کرد
زانکه در دادن تعلیم بمن داشت علو
ریختم در تو بیکبار همه مایه شعر
که همه شعر برآید چو بسرفی یاخو
یاد داری و چرا یاد نداری داری
آنکه در پیش خیارم بنهادی پیزو
رگ شرم تو بدریدم و پیزو کردم
زد به پیزوی من از پای تو پران پازو
آنچه من با تو بیک چوب میان ران کردم
بدو صد چوب سر سینه نیابی زخسو
هست چونین که بگفتم مشو اینرا منکر
که بمنکر شدن ایندرد نیابد دارو
بحق گیسوی مشکین شه آل علی
راست خواهم که بگوئی و نخواهی آلو
سند و سید سادات جلال الساده
پسر حیدر حیدر دل حیدر بازو
شاه سادات علاء الدین عالی نسبی
که سپهر از نسب عالی او یافت علو
صاحب ملک شرف کز نسب صاحب شرع
یک جهان خیل و حشم دارد صاحب گیسو
هنر و آهوی ارباب هنر بر دل او
شد پدیدار از آنگونه که شیر از آهو
از ره دانش تا ز اهل سخن بشناسد
که کدامست هنرمند و که دارد آهو
سوزنی راهوری کرد و بیکبار بگفت
آهوی فاضلی سست رگ سست رکو
چو شود عیش خداوند باین طینت خوش
شود آن پرده دریهابیکی رشته رفو
جنگ من کور بران لنگ نباشد اصلی
که زدستیم بیکجای بقریق بقو
روز و شب عیش خداوند مطیب بادا
تا فلک را شب و روز است و عشی است و غدو

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
هوش مصنوعی: من با پای لنگ لنگانم، ای کسی که در آغوش من جا داری، همیشه برو و بر کسی که در توهین به من از احمق‌ها برآمده، لعنت بفرست.
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که با وجود اینکه ظاهری زیبا و شیک دارد، اما از نظر عقل و فهم تهی است. این فرد به نوعی نشان‌دهنده این است که ظاهر مهم نیست و بی‌مغزی و نداشتن درک و شعور اصلی‌تر است.
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
آمنوا برزنخت شد بنوشتن کفروا
هوش مصنوعی: در مسیر ایمان، زمانی که کافران به اعتقادات خود ادامه می‌دهند، این نشان‌دهنده‌ی آن است که آن‌ها همچنان بر عقاید کفرآمیز خود پافشاری می‌کنند.
زنخت تازه تر از . . . ن کدو بود و کنون
دم غژغا و بجای زنخت . . . ن کدو
هوش مصنوعی: زنخد (نوعی سبزی) تازه تر از آن چیزی است که قبلاً دیده شده و اکنون در حال تغییر شکل و ظاهری جدید است. به عبارت دیگر، تغییراتی در وضعیت زنخد ایجاد شده که باعث شده جذابیت و ظاهر آن متفاوت از قبل باشد.
بز گرفتی تو مرا چند گهی تا که بزان
دیدمت غرق بیشم از سر سم تا بررو
هوش مصنوعی: تو مرا بارها تحت تأثیر قرار دادی، طوری که وقتی برای اولین بار تو را دیدم، احساس غرق شدگی عجیبی در درونم داشتم.
. . . ن پر موی ندارد و گرش بودی موی
. . . ن بز بودی و نر بودی و بز بودی تو
هوش مصنوعی: این بیت به تعبیری اشاره دارد به این که اگر موجودی پرمو باشد، نشانگر ویژگی‌های خاصی از آن است. به طور خاص، اگر دارای موی نازک و نرم نباشد، نمی‌تواند ویژگی‌های دیگر را مانند جنسیت یا نوع خاصی از حیوانات در بر داشته باشد. به عبارت دیگر، وجود یا عدم وجود ویژگی‌هایی خاص می‌تواند نشانه‌ای از هویت یا نوع یک موجود باشد.
تا چو خر در تو سپوزم خر نر . . . ای شوم
چون شوی گاده خر از یکسو و بز از یکسو
هوش مصنوعی: من می‌خواهم به اندازه‌ای پست و حقیر شوم که همچون یک خر نر به چلش بیفتم... ای کاش چونزنی که امیال متناقضی دارم، از یک سو شبیه خر و از سوی دیگر شبیه بز باشم.
موی . . . ن برکن چون بر بلب چشمه آب
از پی خرزه من خر بزمین زن زانو
هوش مصنوعی: موهای خود را مانند گیاهانی که در کنار چشمه آب می‌رویند، بیفکن. من در پی این وضعیت، مانند الاغی که در زمین زانو می‌زند، خسته و درمانده‌ام.
کدخدایانه عتابی است که با تو کردم
نیستم با تو چو با خر سر خمخانه عدو
هوش مصنوعی: من با تو به شکل یک سردار و رئیس برخورد کرده‌ام و این نوع سخن گفتن من جدی نیست، مانند تهدیدی که به خر می‌کنم در میخانه، که در واقع جدی نیست.
بوده ای پیش بده سال تناسخ زن من
کدخدای جلب خویش و مرا کدبانو
هوش مصنوعی: در دوران گذشته، تو همواره به عنوان همسر من در زندگی دنیوی حضور داشته‌ای و من به عنوان سرپرست خانواده و خانم‌خانه در کنار تو بوده‌ام.
نفقات تو اگر چند نه در حکم منی
نکنم زانکه بر اینست مرا عادت و خو
هوش مصنوعی: اگرچه مخارج تو به اندازه‌ای نیست که برای من اهمیت داشته باشد، اما من به این وضعیت عادت کرده‌ام و به همین دلیل کاری نمی‌کنم.
دو گلوی داری و از بهر غذای تو مرا
یک نواله است رسنده ز گلو تا بگلو
هوش مصنوعی: تو دو گلوی داری، اما برای تغذیه‌ات تنها یک لقمه به من رسیده که از گلوی من به گلوی تو منتقل می‌شود.
. . . ایه آویخته و انگیخته میری از وی
در گلوی تو خوش آیند تبنگو و خدو
هوش مصنوعی: بیت به نوعی به تشبیه و تصویر سازی اشاره دارد. در اینجا به زیبایی و جذابیت چیزی اشاره شده که به طور خاص در گلوی شخصی نمود پیدا می‌کند. این عناصر ممکن است نمایانگر آسودگی، خوشایندی و لذت در زندگی یا هنر باشند که به شکل خاصی به فرد تعلق دارد. به عبارت دیگر، بیان کننده احساس لذت و زیبایی است که از دیدن یا شنیدن چیزی ایجاد می‌شود.
بچنین لقمه ترا شاعر نیکو کردم
کارها زاید از لقمه نیکو نیکو
هوش مصنوعی: به گونه‌ای تو را شاعر خوبی پرورش دادم که کارهای نیکو از لقمه نیکو به بار می‌آید.
شاعر از من شده ای به شدی از من شاعر
ای به از شعر تو شعر شتران عللو
هوش مصنوعی: شاعر، تو به من شبیه شده‌ای و من به تو شبیه شده‌ام. شعر تو از من برتر است، همانطور که شعر شتران به خوبی می‌درخشد.
. . . ن مردم بفنا رفت و تو باقی ماندی
بنکو شعری باو می نبدی هم پهلو
هوش مصنوعی: مردم به فنا رفتند و تو همچنان باقی ماندی، شاعری که به او نمی‌پرداختی.
همت عالی من شعر ترا عالی کرد
زانکه در دادن تعلیم بمن داشت علو
هوش مصنوعی: کوشش و اراده‌ی بلند من باعث شد که شعر تو نیز با ارزش و با کیفیت شود، زیرا تو در آموزش و یاد دادن به من، مقام و ارزش بالایی داشتی.
ریختم در تو بیکبار همه مایه شعر
که همه شعر برآید چو بسرفی یاخو
هوش مصنوعی: تمامی خلاقیت و عناصر شعری‌ام را در یک آن در تو ریختم، چرا که هرگاه نام تو را بر زبان آورم، تمام شعرها از دل برمی‌آید.
یاد داری و چرا یاد نداری داری
آنکه در پیش خیارم بنهادی پیزو
هوش مصنوعی: آیا به یاد داری یا فراموش کرده‌ای آن کسی که در مقابل خیار مرا گذاشت؟
رگ شرم تو بدریدم و پیزو کردم
زد به پیزوی من از پای تو پران پازو
هوش مصنوعی: من حیا و شرم تو را از بین بردم و آنقدر به تو فشار آوردم که تو هم به من ضربه زدی و از پای من پرده‌برداری کردی.
آنچه من با تو بیک چوب میان ران کردم
بدو صد چوب سر سینه نیابی زخسو
هوش مصنوعی: من با تو بر سر یک موضوع به سختی صحبت کردم و به تو گفتم که اگر صد ضربه چوب به سینه‌ات بزنند، نمی‌توانی از آنچه که بر سرم آمده یا احساساتم، چیزی بفهمی.
هست چونین که بگفتم مشو اینرا منکر
که بمنکر شدن ایندرد نیابد دارو
هوش مصنوعی: واقعیت این است که چیزی که گفتم درست است. برای انکار کردن آن تلاش نکنید، زیرا انکار کردن این موضوع هیچ نتیجه‌ای به همراه ندارد.
بحق گیسوی مشکین شه آل علی
راست خواهم که بگوئی و نخواهی آلو
هوش مصنوعی: من به درستی از تو می‌خواهم که بگویی، با وجود اینکه نخواهی گفت، درباره گیسوی مشکی که مربوط به خاندان علی (علیه‌السلام) است.
سند و سید سادات جلال الساده
پسر حیدر حیدر دل حیدر بازو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت و ویژگی‌های فردی اشاره دارد که از نسل سادات و دارای شرافت و مقام بالاست. او به عنوان فرزند حیدر، که به ویژگی‌های شجاعت و قدرت معروف است، توصیف شده و تأکید بر قدرت روحی و جسمی او دارد. در واقع، این شخص به عنوان یک نمونه برتر از خرد و دلیری شناخته می‌شود.
شاه سادات علاء الدین عالی نسبی
که سپهر از نسب عالی او یافت علو
هوش مصنوعی: این بیت درباره‌ی شخصیت برجسته‌ای به نام علاءالدین است که به خاطر نسبت‌های بزرگ و خانوادگی‌اش شناخته شده است. شاعر به او لطف و مقام بلندی نسبت می‌دهد و می‌گوید که آسمان (سپهر) به خاطر نسب عالی او به او ارج می‌نهد و او را برتر می‌دارد.
صاحب ملک شرف کز نسب صاحب شرع
یک جهان خیل و حشم دارد صاحب گیسو
هوش مصنوعی: صاحب مال و مقام کسی است که از نسل یک فرد بزرگ و صاحب قانون باشد و او در دنیا به تعداد زیادی خدمتکار و سرباز دارد، اما در عوض، فردی که موهای بلندی دارد، نیز می‌تواند با قدرت و جذبه خود توجه‌ها را جلب کند.
هنر و آهوی ارباب هنر بر دل او
شد پدیدار از آنگونه که شیر از آهو
هوش مصنوعی: هنر و زیبایی در دل او مانند نگریستن به شیر در حال شکار آهو به وضوح نمایان شد.
از ره دانش تا ز اهل سخن بشناسد
که کدامست هنرمند و که دارد آهو
هوش مصنوعی: برای شناختن هنرمند و کسی که شایستگی دارد، باید از مسیر دانش و آگاهی عبور کرد و به سخن اهل دانش گوش سپرد.
سوزنی راهوری کرد و بیکبار بگفت
آهوی فاضلی سست رگ سست رکو
هوش مصنوعی: یک سوزن خیاطی به سرعت به کار افتاد و ناگهان گفت: آهوی بافر و بی‌حوصله‌ای که رگ‌هایش ضعیف است، ضعیف و ناتوان است.
چو شود عیش خداوند باین طینت خوش
شود آن پرده دریهابیکی رشته رفو
هوش مصنوعی: وقتی که شادی و خوشی به دست خداوند بیاید، در این حال، آن حجاب‌ها و موانع نیز از بین می‌روند و به نوعی ترمیم و اصلاح خواهند شد.
جنگ من کور بران لنگ نباشد اصلی
که زدستیم بیکجای بقریق بقو
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی به جنگ و نبرد اشاره می‌کند و می‌گوید که در این درگیری، صرفاً به دلیل عدم تسلط و درک صحیح نمی‌توان به نتیجه‌ای موفق رسید. او درمی‌یابد که اگر جنگی به درستی انجام نشود، به جایی نخواهد رسید و نمی‌توان در آن به هدف اصلی تحقق بخشید. در حقیقت، او به چالش‌های ناشی از نادانی و بی‌تجربگی در جریان جنگ اشاره می‌کند.
روز و شب عیش خداوند مطیب بادا
تا فلک را شب و روز است و عشی است و غدو
هوش مصنوعی: خوشی و شادی خداوند همیشه پایدار باشد تا زمانی که روز و شب و صبح و عصر وجود دارند.