شمارهٔ ۴۱ - در هجو عمید کاسنی
عمید کاسنی آن کاسه سرش پنگان
که عاشق کله . . . ن بدی چو پابنگان
بمرد و کاسنی او مرده ریگ وار بماند
چنانکه ماند از جغد گوشه ویران
چنانکه مغ بستوران برند بردندش
بگندگی ستوران بجای آن غمدان
نهاده پای چپ اندر ستانه دوزخ
عمید کولته در زیر خانه هامان
گهی بهامان آرد رموده از فرعون
گهی سکاچه بافراسیاب زی هومان
گهی بمسخرگی لعنت از در ابلیس
همی برد سوابلیسک لعین علان
بحکم مسخرگی پیش زانوی فرعون
نشست و خاست که جا سازد از کنار مهان
از آن تکبر فرعون وزان تهور او
به پیش مجلس نمرود شد چوبه غلطان
نوای باربدی زد بمجلس نمرود
ببر بط کدوین بر بجوش خوش الحان
بگوش قارون آمد نوای بربط او
بدو سپرد کلید خزانه خذلان
بحرص خواسته ورزی قرین قارون شد
جز این خسیس نزیبد قرین آن کشخان
ز پشت مار شکنج شکنجه قارون
همی پشیزه برندش بناخن و دندان
بشاعری و ببربط زنی و مسخرگی
ملوک بادیه را شاد کردنی پژمان
بقعر نار فرو میرود درک بدرک
چنانکه اینجا صرافگان دکان بدکان
نظامی ار که نمرده است مرده انگارم
همی بقعر درک برگشاده است زبان
بنظم مرثیتش حق طبع بگذارم
زمن بخود نبرد جز چنین قصیده گمان
بزندگی نه بدانگونه بود گرسنه چشم
که شرح کردن آن تا بروز حشر توان
ببویه . . . ن سگ آسیا بلیسیدی
ببوی آرد که در آرد است شبهت نان
بوقت نزع همی گفت بر جنازه من
جنازه پوش مپوشید جز که سفره نان
بنان گدای بدار چه بنام دهقان بود
هزار تیز گدا بر بروت آن دهقان
گدا زنست و گدا مرد و هم گدا خیزد
بمحشر آید وام کفن بر او تاوان
بدستخط اجل فخر دین چنان دیدم
که کاسبی ز جهان رفت جایع و عطشان
اگر بمرد نکو کرد ور نمرد بمن
ز زندگیش چه سود و زمردنش چه زیان
بقای عمر اجل فخر دین خوهم جاوید
که در بقاش بود مدت بقای جهان
اگر برون کند از هر فصول فصلی امید
همین که بشنود این مرثیت برآرد جان
شمارهٔ ۴۰ - در وصف دلدار: ای پشت دل خسرو ای کام دل شیرینشمارهٔ ۴۲ - در هجو شاعری: لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمید کاسنی آن کاسه سرش پنگان
که عاشق کله . . . ن بدی چو پابنگان
هوش مصنوعی: عمید کاسنی با چهرهای جذاب و خاص، عاشقانه و با شور و شوق به سراغ معشوق خود میرود. او به زیبایی و لطافت یک گل کاسنی مانند است و نشاندهندهی عشق و دلبستگی عمیق خود به معشوق است. این احساسات او به قدری قوی است که انگار هیچ مانع یا محدودیتی نمیتواند او را بازدارد.
بمرد و کاسنی او مرده ریگ وار بماند
چنانکه ماند از جغد گوشه ویران
هوش مصنوعی: مردی به دیار باقی رفته و تنها یادگاری از او باقی مانده است، مانند اینکه یک کاسنی در گوشهای از ویرانی، مانند جغدی که در آنجا مانده، باقی مانده است.
چنانکه مغ بستوران برند بردندش
بگندگی ستوران بجای آن غمدان
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح نشان داده شده است که مانند اینکه مغهای یزدانی، آن فرد را از میان بستر و گرفتاریهایش بیرون آوردهاند و به جای آن، او را به سختی و زحمت واگذار کردهاند، اشاره میشود. این بیان بر негатив و دشواریهای موجود در زندگی تأکید میکند.
نهاده پای چپ اندر ستانه دوزخ
عمید کولته در زیر خانه هامان
هوش مصنوعی: پای چپ خود را در سینه جهنم گذاشته و در زیر خانهام، کولهاش را گذاشته است.
گهی بهامان آرد رموده از فرعون
گهی سکاچه بافراسیاب زی هومان
هوش مصنوعی: گاهی رنج و زحمت انسان را به یاد فرعون میاندازد، و گاهی هم به یاد سکات و دلاوریهای یک قهرمان از دیار هومان میبرد.
گهی بمسخرگی لعنت از در ابلیس
همی برد سوابلیسک لعین علان
هوش مصنوعی: گاهی به طعنه و شوخی، نفرین از درگاه ابلیس میرسد و از آن جادوگر خبیث به طور علنی بر سر دیگران نازل میشود.
بحکم مسخرگی پیش زانوی فرعون
نشست و خاست که جا سازد از کنار مهان
هوش مصنوعی: با توجه به قدرت و اقتداری که فرعون داشت، برخی از افراد به او نزدیک میشدند و به نوعی خود را به او میچسباندند تا بتوانند در کنار بزرگان و مهمانان دیگر جا بگیرند.
از آن تکبر فرعون وزان تهور او
به پیش مجلس نمرود شد چوبه غلطان
هوش مصنوعی: به خاطر خودبزرگی فرعون و جسارت او، چوبی در مجلس نمرود به طور افراطی حرکت کرد.
نوای باربدی زد بمجلس نمرود
ببر بط کدوین بر بجوش خوش الحان
هوش مصنوعی: صدای باربد در مجلس نمرود طنینانداز میشود و موسیقی زیبایی مینوازد که دلها را شاد میکند.
بگوش قارون آمد نوای بربط او
بدو سپرد کلید خزانه خذلان
هوش مصنوعی: صدا و نغمهی موسیقی به گوش قارون رسید و او کلید گنجینهی ناامیدی را به دست گرفت.
بحرص خواسته ورزی قرین قارون شد
جز این خسیس نزیبد قرین آن کشخان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در دنیا به دنبال مال و ثروت باشی و هر چه را که میخواهی بخواهی، مثل قارون میشوی. اما چنین خساست و حرص و آز فقط به فردی مثل او میماند و به کسی که دارای خصلتهای نیکو باشد نمیچسبد.
ز پشت مار شکنج شکنجه قارون
همی پشیزه برندش بناخن و دندان
هوش مصنوعی: از پشت مار که شکنجهگر است، حتی درد و رنج قارون را هم به سادگی با ناخن و دندانش میبرد.
بشاعری و ببربط زنی و مسخرگی
ملوک بادیه را شاد کردنی پژمان
هوش مصنوعی: شعر گفتن و نواختن عود و شوخی کردن با پادشاهان بیابانی، موجب خوشحالی پژمان میشود.
بقعر نار فرو میرود درک بدرک
چنانکه اینجا صرافگان دکان بدکان
هوش مصنوعی: در آتش عمیق فرو میرود، به طوری که مانند صرافانی که از دکان به دکان میروند، درک و فهمش از بین میرود.
نظامی ار که نمرده است مرده انگارم
همی بقعر درک برگشاده است زبان
هوش مصنوعی: نظامی، اگرچه به ظاهری زنده است، اما من او را همچون مردهای میدانم که در اعماق جهنم زبانش را به بیرون آورده است.
بنظم مرثیتش حق طبع بگذارم
زمن بخود نبرد جز چنین قصیده گمان
هوش مصنوعی: من در نظم مرثیهاش تلاش میکنم و حق طبیعی او را در نظر میگیرم و جز این شعر به چیزی دیگر نمیاندیشم.
بزندگی نه بدانگونه بود گرسنه چشم
که شرح کردن آن تا بروز حشر توان
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای نیست که گرسنگی چشم را بتوان به راحتی توضیح داد؛ این موضوع آنقدر پیچیده است که تنها در روز قیامت مشخص خواهد شد.
ببویه . . . ن سگ آسیا بلیسیدی
ببوی آرد که در آرد است شبهت نان
هوش مصنوعی: در اینجا به بوهایی از آرد و نان اشاره شده است. بویی که سگ آسیا به آن عادت کرده، به خاطر وجود آردی است که در آنجا وجود دارد. این بو شبیه بوی نان است و نشاندهنده ارتباط عمیق بین مواد اولیه و فرآیند نانوایی است.
بوقت نزع همی گفت بر جنازه من
جنازه پوش مپوشید جز که سفره نان
هوش مصنوعی: در لحظهی مرگ، خواستهام این است که بر روی جنازهام چیزی نپوشانید جز سفرهای پر از نان.
بنان گدای بدار چه بنام دهقان بود
هزار تیز گدا بر بروت آن دهقان
هوش مصنوعی: یک گدا به درگاه مردم با ثروت میگوید که چه ارزشی دارد، در حالی که هزاران گدا به پاهای او افتادهاند و در تلاشند تا چیزی از دهقان بگیرند.
گدا زنست و گدا مرد و هم گدا خیزد
بمحشر آید وام کفن بر او تاوان
هوش مصنوعی: فقیر زن و مرد هر دو، و همچنین فقیر به قیامت میآید و بر او غسل و کفن واجب است.
بدستخط اجل فخر دین چنان دیدم
که کاسبی ز جهان رفت جایع و عطشان
هوش مصنوعی: از دست تقدیر، فخر دین را دیدم که همچون بازرگانی از دنیا رفت و در حالی که خسته و تشنه بود.
اگر بمرد نکو کرد ور نمرد بمن
ز زندگیش چه سود و زمردنش چه زیان
هوش مصنوعی: اگر فرد نیکنفس بمیرد، کار نیک او در زندگیاش ارزشمند است و اگر هم زنده بماند، به من چه فایدهای دارد. زندگی و مرگ او برای من هیچ سود و زیانی ندارد.
بقای عمر اجل فخر دین خوهم جاوید
که در بقاش بود مدت بقای جهان
هوش مصنوعی: عمر من در سایهی مرگ و فخر دینم جاودانه است، زیرا در این زندگی مدت زمان بقای جهان نیز وجود دارد.
اگر برون کند از هر فصول فصلی امید
همین که بشنود این مرثیت برآرد جان
هوش مصنوعی: اگر از هر فصل، فصلی که امید به آن داریم، خارج شود، تنها چیزی که میتواند جان را به حرکت درآورد، شنیدن این مرثیه است.