شمارهٔ ۳۵ - در هجو خمخانه
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
این ظن برد بمن که بدو این گمان برم
هم خر سراست و هم سر خر هم خر دو سر
یعنی از این دو سر دو جهانست در سرم
زین سر خراست در سه وزان خر همین بود
جز خر سرش نخوانم و جز خرش نشمرم
آن خر سر ار بجای نماند سر خری
پرمغز خر شود همه دیوان و دفترم
یعنی دبوس هجو زنم بر سرش درست
تا کله بشکنم ز خر و مغز گسترم
افسار هجو بر سر خر سر کنم بجبر
تا از مدیح بخت بود بر سر افسرم
عار است خرسواری من بر چنان خری
لیکن عنان همی بکشد سرخ اعورم
تا بر فرود عالم پر شاعر است و من
از چند کس فرودم و از چند کس سرم
با هیچکس نرفت مرا اینسخن که گفت
با سوزنی بشاعری اندر برابرم
گوید مرا که شعر تو در ریش تو بلی
کاندر خور عبیر خوش و مشک اذفرم
گوید که هیچ شعر تو بی . . . ن و . . . ر نیست
از صد هزار گفت وی اینست باورم
بی . . . ن و . . . ر اگر نبود شعر من رواست
زیرا که شعر من نر و من شاعر نرم
. . . نی و باز . . . نی و . . . ری و باز . . . ر
این گفت و این نوشت و درانداخت از درم
زان . . . ن و باز . . . ن همه بر ریش اوریم
زان . . . ر و باز . . . ر همه . . . ن او درم
تا . . . س لب و سلندز زبانست و رومه ریش
جز راه . . . ن او بسم پای نسپرم
ای خر پرست خر نسب خر سر این نگر
تا از چه گوهری تو و من از چه گوهرم
اندر پلید زادگی و پاکزادگی
تو چغر حوض گلخن و من شیم کوثرم
تو از نژاد و تخمه سگبان قیصری
من از نژاد سلمان یار پیمبرم
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا بسی پدر همه دیندار و دینورم
بر من کنی تکبر و گوئی ز ابلهی
من حامل کتاب خداوند اکبرم
خر حامل کتاب بود همچنین که تو
من از خران کتاب تکبر چرا خرم
تو زیر خسب میره باسهل دیلمی
من گرچه دیلمی نیم او را برادرم
ترکانه بیلکی بتو در دیلمی سپوخت
گوئی مگر که میره باسهل دیگرم
در شاعری هزار یک آن نه ای که گفت
زلف نگار گفت من از قیر چنبرم
وندر نسب کم از سگ آنی هزار بار
کو گفت میوه دل زهرا و حیدرم
هم زیر دست آنی در هر فنی که گفت
تا زیر دست نه فلک و هفت اخترم
از هر خری تو خرتری و من اگر ترا
چون خر ببار درنکشم از تو خر ترم
از لعن برسم تو زنم نعل جعفری
گر ظن بری بمن که من از دست جعفرم
. . . ری به . . . ن آنکه نگوید چو این شنید
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
شمارهٔ ۳۴ - در هجاء نظامی: نظامی ارچه نمرد است مرده انگارمشمارهٔ ۳۶ - در هجو خمخانه: خر خمخانه را آزار کردم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
هوش مصنوعی: به تماشای زندگی و مسیرهایی که در پیش دارم میپردازم و منتظرم ببینم این راهی که انتخاب کردهام، در نهایت به کجا خواهد انجامید.
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
هوش مصنوعی: شخصی که شعر میسراید اما تنها به صورت ابتدایی و بیمحتوا عمل میکند، در واقع نتوانسته است به عمق و زیبایی شعر دست یابد. او فقط در ظاهر به شاعری میپردازد و در نهایت، شعرش چیزی جز زحمت و نغمهای بیفایده نیست.
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
این ظن برد بمن که بدو این گمان برم
هوش مصنوعی: هر شاعری که وجود دارد از من الهام میگیرد و این فکر به من خطور میکند که شاید این احساس و گمان نیز به او منتقل شده باشد.
هم خر سراست و هم سر خر هم خر دو سر
یعنی از این دو سر دو جهانست در سرم
هوش مصنوعی: هر دو طرف خر به یک اندازه اهمیت دارند و در حقیقت، هر دو سوی این موضوع به دو جنبه مختلف از زندگی اشاره دارند که در ذهن من وجود دارد.
زین سر خراست در سه وزان خر همین بود
جز خر سرش نخوانم و جز خرش نشمرم
هوش مصنوعی: از این سر تا آن سر، در همه حال و اوضاع، همین یک خر است که من به جز او چیزی نمیگویم و به غیر از او کسی را نمیشمارم.
آن خر سر ار بجای نماند سر خری
پرمغز خر شود همه دیوان و دفترم
هوش مصنوعی: آن اسب بارکش (خر) که به درستی بار نمیبرد، سرانجام به جای سر خری پرمغز (عاقل) میشود و در نتیجه تمام تلاشها و نوشتههایم بیارزش و بیفایده خواهند شد.
یعنی دبوس هجو زنم بر سرش درست
تا کله بشکنم ز خر و مغز گسترم
هوش مصنوعی: من با تیزبینی و استهزا بر او میتازم تا به شدت به او آسیب بزنم و عقلش را از سرش بیرون بیآورم.
افسار هجو بر سر خر سر کنم بجبر
تا از مدیح بخت بود بر سر افسرم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر میگوید که ناچار است بر سر اسبش افساری از نوع هجو ببندد، زیرا این کار به او کمک میکند تا بر قدرت و زیبایی خود ببالد و در عین حال از مدح و ستایش بخت و سرنوشتش بهرهمند شود. در واقع، او میخواهد با پذیرش این وضعیت، به نوعی به خودبزرگبینی و مباهات به وضعیتی که دارد، ادامه دهد.
عار است خرسواری من بر چنان خری
لیکن عنان همی بکشد سرخ اعورم
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیان کننده این است که احساسات و ویژگیهای شخصیتی فرد ممکن است در ظاهر ناپسند به نظر برسند، اما در عمق وجودش نکات مثبتی وجود دارد. فردی به ظاهر ناپسند (خرسواری) در واقع دارای ویژگیهای مثبتی (عنان همی بکشد) است که نشاندهنده قدرت و مدیریت اوست. به طور کلی، این اثر به تضاد میان ظاهر و باطن اشاره دارد و بیانگر این است که ممکن است درونیات فرد به مراتب بهتر و ارزشمندتر از آنچه به چشم میآید باشد.
تا بر فرود عالم پر شاعر است و من
از چند کس فرودم و از چند کس سرم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در دنیای پر از شاعران و هنرمندان، من از چند نفر پایینتر و از چند نفر بالاتر هستم. به عبارت دیگر، صحبت از موقعیت و جایگاه خود در میان دیگران است.
با هیچکس نرفت مرا اینسخن که گفت
با سوزنی بشاعری اندر برابرم
هوش مصنوعی: هیچکس نبود که به من بگوید این داستان را، جز کسی که با سوزنی به شاعری من اشاره کرد.
گوید مرا که شعر تو در ریش تو بلی
کاندر خور عبیر خوش و مشک اذفرم
هوش مصنوعی: او به من میگوید که شعر تو مانند عطر خوش و مشک در ریش تو وجود دارد.
گوید که هیچ شعر تو بی . . . ن و . . . ر نیست
از صد هزار گفت وی اینست باورم
هوش مصنوعی: او میگوید که هیچ شعری نیست که بدون زیبایی و شادی باشد، و از صد هزار بار که این را میگوید، من به این باور رسیدهام.
بی . . . ن و . . . ر اگر نبود شعر من رواست
زیرا که شعر من نر و من شاعر نرم
هوش مصنوعی: اگر خون و درد و غم و اندوهی در کار نبود، باز هم شعر من قابل قبول است؛ زیرا شعر من لطیف و من نیز شاعری لطیف هستم.
. . . نی و باز . . . نی و . . . ری و باز . . . ر
این گفت و این نوشت و درانداخت از درم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به تفاوت و تنوع وجود دارد. شخصی با گفتار و نگارش خود، سوالاتی را مطرح میکند و در این زمینه با دیگران گفتگو میکند. او از دروازهای به صحنهای جدید وارد میشود که نشاندهندهی جستجوی جدید و تجربههای تازه است.
زان . . . ن و باز . . . ن همه بر ریش اوریم
زان . . . ر و باز . . . ر همه . . . ن او درم
هوش مصنوعی: همه چیز به من برمیگردد و در این میان، من از او سراغ میگیرم و در نهایت به او میپردازم.
تا . . . س لب و سلندز زبانست و رومه ریش
جز راه . . . ن او بسم پای نسپرم
هوش مصنوعی: این بیت به معنی این است که تا زمانی که انسان لب و زبان دارد و در عواطف خود به کلام و بیان میپردازد، برای او هیچ مسیری جز عشق و محبت وجود ندارد و نمیتواند بدون احساس قدم بردارد.
ای خر پرست خر نسب خر سر این نگر
تا از چه گوهری تو و من از چه گوهرم
هوش مصنوعی: ای کسی که به خر وابستهای، به اصل و نسب او توجه کن تا بفهمی از چه ماهیتی هستی و من از چه ماهیتی برخوردارم.
اندر پلید زادگی و پاکزادگی
تو چغر حوض گلخن و من شیم کوثرم
هوش مصنوعی: در مورد زادگاه ناپاک و زادگاه پاک تو، من مانند چشمهای از کوثر هستم و تو مانند گلی که در حوض گندیدهای رشد کردهای.
تو از نژاد و تخمه سگبان قیصری
من از نژاد سلمان یار پیمبرم
هوش مصنوعی: تو از نسل و ریشهی خدمتگزار پادشاهی، اما من از نسل سلمان، یار پیامبر هستم.
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا بسی پدر همه دیندار و دینورم
هوش مصنوعی: تو تنها فرزند یک پدر نیستی، بلکه من از نسل و نژاد افرادی هستم که همگی به دین و ایمان پایبندند.
بر من کنی تکبر و گوئی ز ابلهی
من حامل کتاب خداوند اکبرم
هوش مصنوعی: تو بر من تکبر میکنی و میگویی که من احمقم، اما من حامل کتاب خداوند بزرگ هستم.
خر حامل کتاب بود همچنین که تو
من از خران کتاب تکبر چرا خرم
هوش مصنوعی: کتاب بر دوش خر بود، اما تو چرا به من که از خران هستم، تکبر میکنی؟
تو زیر خسب میره باسهل دیلمی
من گرچه دیلمی نیم او را برادرم
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی و من با آرامش در کنار تو هستم، هرچند که من او را برادر خود میدانم.
ترکانه بیلکی بتو در دیلمی سپوخت
گوئی مگر که میره باسهل دیگرم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به معشوق خود میگوید که مانند دیگران نسبت به من بیتوجهی نکن و عشق و محبتت را به من نشان بده. انگار که در دل او آتش عشق شعلهور است و میخواهد به او بفهماند که انتظار محبت و توجه دارد.
در شاعری هزار یک آن نه ای که گفت
زلف نگار گفت من از قیر چنبرم
هوش مصنوعی: در شعر زیبایی بیان شده که شاعر به زلف معشوق اشاره میکند و میگوید که من از قیر ساخته شدهام و در واقع به نوعی به خود و ماهیتش چون کمربند سیاه زلف اشاره میکند. این بیان نشاندهندهی عشق و جذابیتی است که از زلف محبوب ناشی میشود.
وندر نسب کم از سگ آنی هزار بار
کو گفت میوه دل زهرا و حیدرم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقام و ارزش و اصل و نسب خود اشاره میکند و میگوید که حتی اگر نسب او به اندازهی سگ هم باشد، باز هم او هزاران بار میتواند خود را به خاطر داشتن میوهی دل زهرا و علی (علیهماالسلام) افتخار کند. در واقع، او میخواهد بگوید که اصل و نسب به تنهایی اهمیت ندارد، بلکه ارزش واقعی در داشتن ویژگیها و افتخارات خاص است.
هم زیر دست آنی در هر فنی که گفت
تا زیر دست نه فلک و هفت اخترم
هوش مصنوعی: در هر رشته یا مهارتی که به زیر دست کسی باشی، آن شخص میتواند بر تو تسلط داشته باشد، نه اینکه تنها در عرصه نجوم و افلاک محدود باشی.
از هر خری تو خرتری و من اگر ترا
چون خر ببار درنکشم از تو خر ترم
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان دیگران از او احمقتر باشد، تو هستی و اگر من هم تو را مانند یک احمق نکنم، در واقع از تو احمقتر هستم.
از لعن برسم تو زنم نعل جعفری
گر ظن بری بمن که من از دست جعفرم
هوش مصنوعی: اگر از اهانت کردن به من دست بکشی، من هم به تو بیاحترامی نمیکنم. اما اگر فکر کنی که من به خاطر جعفر، در مشکلاتی که هستم، ضعیف هستم، پس به تو نشان میدهم که اینطور نیست.
. . . ری به . . . ن آنکه نگوید چو این شنید
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
هوش مصنوعی: هر کس که این سخن را بشنود و چیزی نگوید، به او نشان میدهد که در حالت خماری و مستی قرار دارد و در این حال، سرش را برای نوشیدن خمرو مایل کرده است.