شمارهٔ ۳۳ - در هجاء خمخانه گوید
ز بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ
آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ
سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم
خرلنگ شد بمیرد خر مرده چو لنگ
ابیات خر سر است شتر گربه خوشترک
نام و لقب گرفت لقب قلب و نام ننگ
خر بنگ خورد گوئی و دیوانه شد بشعر
خر زهره خورده بودی باری بجای بنگ
گوید که شعر خایم خاید بلی چنانک
خایند علک ماده خران از خران غنگ
در باب شاعری که مبادا نه وی نه شعر
بی سنگ خر سریست بکوبم سرش بسنگ
خر شاعریست پرسم یا شاعریست خر
کس را چگونه گیرم بی جرم پالهنگ
آن خربغا که از شره منکیاگری
کو را بدو مجاهد کردی گرو بمنگ
زین خواهد و زیاری و از حلقه لگام
تا گوشه زیاری زنار پالهنگ
که جیش با کلاله بسر درکشد فسار
وز گور دی کند جل و . . . ن پوش هفت رنگ
بس . . . ن گشادگی که به . . . ن پوش او درست
آنگاه . . . ن گشاد که بستد بآزرنگ
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند . . . نش را ادب از باده زرنگ
گوید خرامیره با سهل دیلمم
او کرد بند پاردم من فراخ و تنگ
بر یاد بوق میره با سهل هر شبی
سازد ز چین سفره . . . ن چنبر پلنگ
با دیلمان پلاس گری اشتلم کند
گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ
گفتم رسید میره بتو گفت بار بار
گفتم که زر و سیم چسان گفت تنگ تنگ
تا اسب تنگ بسته بگیر و بمدح میر
بگشایم از خرک جرس هجو چنگ چنگ
میر عمید معطی اهل هنر عمر
کز یک عطای اوست توانگر هزار رنگ
هم بیدریغ بخشد و هم بی مضایقه
دینار بدره بدره و دیهای تنگ تنگ
فرهنگ دان دبیری در ملک شاه شرق
بیمثل و بی نظیر بتدبیر و هوش و هنگ
مستغرق نعیم ویند اهل هنگ و هوش
از غم نجات یافته چون یونس از نهنگ
ای کلک مشکبار تو از سیر و از صریر
بر روی روم سلسله پیوند زلف زنگ
آئین کلک شدن از زنگ سوی روم
تا بسترد ز آینه علم و عقل زنگ
بی باده چو زنگ بدی مدتی مدید
آمد بهانه قدح باده چو زنگ
از دست چنگ زلفان بستان و نوش کن
چون وعد با رباب ببانگ رباب و چنگ
نبود عجب ز دولت شاه ار بنام تو
گردد رحیق محتوم انگور برد بنگ
ناظر بتست دیده افراسیاب وقت
دارای ملک توران از پور و از پشنگ
انصاف و عدل شاه بتدبیر ورای تو
برداشت از جهان ستم و جور آذرنگ
در دشت و کوه و بیشه بهم شیرگی برند
شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و زنگ
در استنگ هیئت مردم نهاد حق
مردم گیاه اسم علم یافت استرنگ
گر لطف و مردمیت به مردم گیا رسد
مردم گیاه مردم گردد همان درنگ
بدخواه تست مردم و جز مردم از قیاس
از پیل تا بیشه و از صعوه تا کلنگ
پیکان غم بسینه بدخواه تو رسد
گر کرکس آشیانه کند از پر خدنگ
جود تو شد خزانه ارزاق اهل فضل
کردی در خزانه ارزاق بیدرنگ
در بحر مدحت تو چو زورق روان کنم
در نظم شعر من نبود زرق و ریو و رنگ
ملاح خاطرم نکند مرمرا رها
تا برکشم سفینه مدح ترا ز کنگ
تضمین کنم بقافیت کنگ بیتکی
از شعر خویش کان بخوشی چون بهشت کنگ
در مدحت تو لؤلؤ شهوار با شبه
همرشته کردم و شکر آمیخت با شرنگ
شکر بکام حاسد جاهت شرنگ باد
تو در نشاط و شادی و او در غم و غرنگ
هست این جواب شعر من و شعر من کدام
ای سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
شمارهٔ ۳۲ - در هجاء احمد شباک: بجان پاک تو ای خواجه احمد شباکشمارهٔ ۳۴ - در هجاء نظامی: نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ
آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ
هوش مصنوعی: به خاطر هجو و تمسخر من، حالا خر خمخانه دوپا شده است و آن شیر بزرگ دهانش چاق و مانند پلنگ است.
سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم
خرلنگ شد بمیرد خر مرده چو لنگ
هوش مصنوعی: اگر به درد و رنج و اندوه خود ادامه دهم، مانند موجودی بیجان و بیحرکت خواهم شد. در این حالت، حتی اگر خر هم باشم، همچنان بیفایده و بیحرکت میمانم.
ابیات خر سر است شتر گربه خوشترک
نام و لقب گرفت لقب قلب و نام ننگ
هوش مصنوعی: در این جمله، به این نکته اشاره میشود که برخی موجودات، به رغم ظاهر یا نامشان، ممکن است ویژگیهای بهتری داشته باشند. برای مثال، خر به عنوان یک موجودی بیارزش به نظر میرسد، در حالی که شتر که ممکن است به نظر خوب بیاید، در واقع میتواند نامی ننگین داشته باشد. این جمله به نوعی به انتقاد از سطحینگری و قضاوت براساس ظواهر اشاره دارد.
خر بنگ خورد گوئی و دیوانه شد بشعر
خر زهره خورده بودی باری بجای بنگ
هوش مصنوعی: شخصی در حال مصرف مواد مخدر به حالت هیجانی و دیوانهوار درآمده است. آنچه او تجربه میکند شبیه حالتی است که از خوردن نوعی خوراکی به نام "خر" به وجود آمده و این حالت باعث شده او سرشار از شگفتی و دگرگونی شود. به نوعی میخواهد بگوید که به جای آن نوع نوشیدنی، باید خوراکی دیگری میخورد که این حالت را ایجاد نکند.
گوید که شعر خایم خاید بلی چنانک
خایند علک ماده خران از خران غنگ
هوش مصنوعی: میگوید که شعر من هم به خواب میرود، بله، همانطور که خرها خوابشان میبرد و صدای غیژغیژ آنها به گوش میرسد.
در باب شاعری که مبادا نه وی نه شعر
بی سنگ خر سریست بکوبم سرش بسنگ
هوش مصنوعی: شاعر با نگرانی از این میگوید که نباید نه خود او و نه اشعارش دچار بیارزشی و بیمعنایی شوند. بنابراین، او تصمیم میگیرد که اگر اینگونه باشد، به نقد و سرزنش آن بپردازد.
خر شاعریست پرسم یا شاعریست خر
کس را چگونه گیرم بی جرم پالهنگ
هوش مصنوعی: شاعر به این فکر است که آیا کسی که به هنر شاعری مشغول است، واقعاً در این کار زحمت میکشد یا اینکه فقط بهانهای برای تنبلی و بیعملی میتراشد. او در تلاش است تا بفهمد چگونه میتواند شخصی را پیدا کند که به کار خود متعهد باشد و از هیچ گناه و اشتباهی در این مسیر دوری کند.
آن خربغا که از شره منکیاگری
کو را بدو مجاهد کردی گرو بمنگ
هوش مصنوعی: این جمله به طور کلی به نوعی توبیخ و انتقاد اشاره دارد که در آن شخصی به دلیل رفتار یا عملکردش مورد سرزنش قرار میگیرد. مثلاً گفته میشود که اگر کسی از طریق نادرستی به چیزی برسد، در نهایت به عذاب و مشکلات گرفتار میشود. در واقع، این عبارت به نوعی تأکید بر مسئولیتپذیری و عواقب کارهای نادرست دارد.
زین خواهد و زیاری و از حلقه لگام
تا گوشه زیاری زنار پالهنگ
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از زیبایی و زینت میپردازد، جایی که اشیای زینتی و تزیینی تا حدی وجود دارند که به آن زیبایی و جلوهای خاص میبخشند. نشاندهندهی اهمیت جزئیات و زیبایی در زندگی و ظاهر افراد است.
که جیش با کلاله بسر درکشد فسار
وز گور دی کند جل و . . . ن پوش هفت رنگ
هوش مصنوعی: جوانی با کلاه بر سر، از تاریکی بیرون میآید و مانند زندهمردگان در حال حرکت است، بیآنکه از رنگها و زیباییهای زندگی غافل باشد.
بس . . . ن گشادگی که به . . . ن پوش او درست
آنگاه . . . ن گشاد که بستد بآزرنگ
هوش مصنوعی: به اندازهای گسترش و آزادی وجود دارد که وقتی او را پوشانید، همان موقع است که این گسترش به درستی نشان داده میشود، وقتی که رنگش را دزدیدند.
در زیر بار زنگ همانا بکودکی
کردند . . . نش را ادب از باده زرنگ
هوش مصنوعی: زیر بار سنگین، به کودکی ترحم کردند و او را به ادب و آداب میآموختند، مانند تربیت از باده شیرین.
گوید خرامیره با سهل دیلمم
او کرد بند پاردم من فراخ و تنگ
هوش مصنوعی: او میگوید که با نرمی و زیبایی خاصی، گویی من را در دام انداخته است، در حالی که من در وضعیت ناپایداری بین آزادی و محدودیت قرار دارم.
بر یاد بوق میره با سهل هر شبی
سازد ز چین سفره . . . ن چنبر پلنگ
هوش مصنوعی: هر شب، در یاد بوق، با سادگی سفرهای را میاندازد که پر از چینی است... نه اینکه مانند چنبر پلنگ باشد.
با دیلمان پلاس گری اشتلم کند
گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ
هوش مصنوعی: با دختری زیبا و بازیگوش هم صحبت میشوم که خودش نمیداند چقدر جذاب و جذاب است.
گفتم رسید میره بتو گفت بار بار
گفتم که زر و سیم چسان گفت تنگ تنگ
هوش مصنوعی: گفتم که به محبوب میرسم، او گفت بارها گفتهام که طلا و نقره را چگونه میبینی. او جواب داد که این موضوع برای من تنگ و تنگ است.
تا اسب تنگ بسته بگیر و بمدح میر
بگشایم از خرک جرس هجو چنگ چنگ
هوش مصنوعی: من میخواهم از زین اسب تنگی که بسته شده بگیرم و دربارهی میرزایی که میستایمش، شعری بگویم. در اینجا به صوت جرس از روی اسبم اشاره میکنم و هجو میسازم.
میر عمید معطی اهل هنر عمر
کز یک عطای اوست توانگر هزار رنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شخصی به نام میر عمید، که به عنوان یک بخشنده و دستگیر شناخته میشود، به هنرمندان و اهل هنر کمک میکند. عمر و زندگی او به اندازه یک بخشش او ارزشمند است و او این توانایی را دارد که به هزاران نفر کمک کرده و زندگیهای آنها را دگرگون کند.
هم بیدریغ بخشد و هم بی مضایقه
دینار بدره بدره و دیهای تنگ تنگ
هوش مصنوعی: او بدون هیچ تردیدی و با سخاوت تمام، پول و ثروت را به وفور و به راحتی تقسیم میکند.
فرهنگ دان دبیری در ملک شاه شرق
بیمثل و بی نظیر بتدبیر و هوش و هنگ
هوش مصنوعی: در سرزمین شاه شرق، فردی بافرهنگ و دانا وجود دارد که در زمینه تدبیر و هوش بینظیر و بیهمتاست.
مستغرق نعیم ویند اهل هنگ و هوش
از غم نجات یافته چون یونس از نهنگ
هوش مصنوعی: شخصی در لذت و آرامش غرق شده و حالتی شاداب دارد؛ او از غم و اندوه رها شده است، درست مثل یونس که از شکم نهنگ نجات یافته است.
ای کلک مشکبار تو از سیر و از صریر
بر روی روم سلسله پیوند زلف زنگ
هوش مصنوعی: ای خوش خط و خوش بویی، تو از زیبایی و لطافت همچون صدای خوش و نرم بر روی من، زنجیرهای از گیسوان سیاه را ایجاد کردهای.
آئین کلک شدن از زنگ سوی روم
تا بسترد ز آینه علم و عقل زنگ
هوش مصنوعی: شیوه نوشتن از زنگ به روم رسید و از آینه علم و عقل، زنگی از آن گرفته شد.
بی باده چو زنگ بدی مدتی مدید
آمد بهانه قدح باده چو زنگ
هوش مصنوعی: زمانی که بدون شراب بودم، مانند زنگ به صدا درآمدم و مدتی طولانی این حالت ادامه داشت. اما وقتی که به یاد شراب افتادم، دوباره احساس نشاط و سرزندگی کردم.
از دست چنگ زلفان بستان و نوش کن
چون وعد با رباب ببانگ رباب و چنگ
هوش مصنوعی: از بازی با موهای مجذوبکننده لذت ببر و نوشیدنی را بنوش، زیرا زمانی که آوای رباب و صدای چنگ به گوش میرسد، لحظات خوشی در پیش است.
نبود عجب ز دولت شاه ار بنام تو
گردد رحیق محتوم انگور برد بنگ
هوش مصنوعی: نمیتواند عجیب باشد که به خاطر بزرگی و حکومت شاه، شراب معین انگور به نام تو عرضه شود.
ناظر بتست دیده افراسیاب وقت
دارای ملک توران از پور و از پشنگ
هوش مصنوعی: زیبا رویی که نظارهگر او هستم، همچون افراسیاب است که در زمان حکمرانیاش بر سرزمین توران، نژاد و نسل پشنگ از او برمیخیزد.
انصاف و عدل شاه بتدبیر ورای تو
برداشت از جهان ستم و جور آذرنگ
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف پادشاه با تدبیرش از دنیای پر از ستم و بی عدالتی به خوبی فاصله میگیرد.
در دشت و کوه و بیشه بهم شیرگی برند
شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و زنگ
هوش مصنوعی: در دشت و کوه و جنگل، جانوران مختلفی همچون شیر، پلنگ، غزال و گوزن به همدیگر میپیوندند و در کنار هم زندگی میکنند.
در استنگ هیئت مردم نهاد حق
مردم گیاه اسم علم یافت استرنگ
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که در نظام اجتماعی، جایگاه و حقوق مردم بهگونهای پایدار و مستحکم به رسمیت شناخته شده است. به عبارت دیگر، خواستهها و نیازهای مردم بهعنوان یک اصل بنیادین در جامعه مطرح میشود و به این ترتیب به حفظ و تقویت هویت و حقوق آنها کمک میکند.
گر لطف و مردمیت به مردم گیا رسد
مردم گیاه مردم گردد همان درنگ
هوش مصنوعی: اگر خوبی و مهربانی تو به مردم برسد، مانند گیاهان رشد میکند و مردم هم در این میان به انسانیت و بشردوستی میرسند.
بدخواه تست مردم و جز مردم از قیاس
از پیل تا بیشه و از صعوه تا کلنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دشمنی تو با مردم، حتی از بزرگترین موجودات تا کوچکترین چیزها قابل مقایسه است. این اشارهای به گستردگی و فراگیری این دشمنی دارد و نشان میدهد که این نوع خصومت در مقیاسهای مختلف وجود دارد.
پیکان غم بسینه بدخواه تو رسد
گر کرکس آشیانه کند از پر خدنگ
هوش مصنوعی: اگر غم به دل دشمن تو بیفتد، مانند کرکس که در آشیانهاش جستجو میکند، این پیکان درد به تو خواهد رسید.
جود تو شد خزانه ارزاق اهل فضل
کردی در خزانه ارزاق بیدرنگ
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشندگی تو، مانند انباری شده که نیازمندیهای اهل فضل را فراهم میکند و در آن به سرعت برکت و نعمت قرار میگیرد.
در بحر مدحت تو چو زورق روان کنم
در نظم شعر من نبود زرق و ریو و رنگ
هوش مصنوعی: در دریای ستایش تو مثل یک قایق به حرکت درمیآیم؛ در شعر من هیچ نوع تزویر و ظاهرسازی وجود ندارد.
ملاح خاطرم نکند مرمرا رها
تا برکشم سفینه مدح ترا ز کنگ
هوش مصنوعی: ملاح، من را رها نکن تا بتوانم کشتی ستایش تو را به حرکت درآورم.
تضمین کنم بقافیت کنگ بیتکی
از شعر خویش کان بخوشی چون بهشت کنگ
هوش مصنوعی: من به شما این اطمینان را میدهم که زیبایی شعر من به اندازهی خوشی و لذت یک بهشت است.
در مدحت تو لؤلؤ شهوار با شبه
همرشته کردم و شکر آمیخت با شرنگ
هوش مصنوعی: من در ستایش تو، مرواریدی زیبا و درخشان را بهکار گرفتهام و آن را با شیرینی ترکیب کردهام که تلخی را نیز در بر دارد.
شکر بکام حاسد جاهت شرنگ باد
تو در نشاط و شادی و او در غم و غرنگ
هوش مصنوعی: شکر که حسادت دیگران بر تو بیاثر است و تو در شادی و خوشحالی به سر میبری، در حالی که آنها در اندوه و غم و ناراحتی باقی ماندهاند.
هست این جواب شعر من و شعر من کدام
ای سرخ بادسار چو سر کفته بادرنگ
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به دوگانگی و عدم وضوح در بیان اشاره دارد. شاعر به این فکر میکند که آیا پاسخ شعر او درست است یا نه و از طرفی به زیبایی بلبل و خنکای نسیم میپردازد. به طور کلی، این عبارت نشاندهنده تردید و تأمل در مورد خلاقیت و ابراز احساسات در شعر است.