گنجور

شمارهٔ ۳۱ - در وصف حال خود گوید

منم آن گشته غایب از تن خویش
بی‌خبر از ستیز و از من خویش
از رهی اوفتاده سوی رهی
که ندانم شدن به معدن خویش
کودکان داشتم چو حور و پری
کرده بر من گشاده روزن خویش
هر یکی مر مرا نشاندندی
گرد بر گرد آن نهنبن خویش
برده هر یک به زعفران کوبی
دسته هاونم به هاون خویش
محتسب‌وار کردمی همه را
ادب از دره متمن خویش
مر مرا بود از همه شعرا
پادشاوار حکم بر تن خویش
داشتم در میانه حکما
سرخ روی و سپیچ گردن خویش
بودم اندر ره مرا دو هوی
هم بت خویش و هم برهمن خویش
هیچکس دبه‌ای نداد به من
که درین دبه ریز روغن خویش
نام زن بر زبان من نگذشت
که لبان نازدم به سوزن خویش
زن به مزدی ز راه برد مرا
عاشن شلف ریز برزن خویش
گفت زن کن چنانکه من کردم
تا بدانی مکان و مسکن خویش
خان و مان سازیی و با مردم
ورچه مرغی کنی نشیمن خویش
زن و فرزند ساز چون مردان
از پی ساز و سوز سوزن خویش
گفت او کرد مر مرا مغرور
کور کردم ره معین خویش
نتوانستم آنچه داشت نگاه
. . . ر خود را به زیر دامن خویش
ریش خود سست کردم و گفتم
آنچه چون موم کرد آهن خویش
خود ریم ریش خویش را اکنون
که شدم بر هوای ریمن خویش
مرد مردان بدم چو زن کردم
گشتم از بهر زن زن زن خویش
هر زمان زین خطا که من کردم
سیلی‌ای درکشم به گردن خویش
چون گریزان شوم رزن گیرم
در قطب الامان و مأمن خویش
تن برهنه گریزم از برزن
تا دهد جبه ملون خویش
سر برهنه که تا نهد بر سر
شرب در بسته چوب خرمن خویش
گرسنه نیز تا بفرماید
گندم و جو کرنج ارزن خویش
میوه ناخورده نیز تا دهدم
نعمت باغ کوه حمین خویش
زشت گدای زن به مزدم من
وز همه زو کشم بلیفن خویش
در ره شعر و در عطا بخشی
من فن خویش دانم او فن خویش
پسر پادشاه شرع است او
دارد از علم و حلم گرزن خویش
چون به بستان شرع بخرامد
گل معنی چند ز گلشن خویش
برتر از پادشاه چین دارد
کمترین مایقول گردن خویش
باد چندان هزار سال بقاش
که ندانم به وهم کردن خویش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم آن گشته غایب از تن خویش
بی‌خبر از ستیز و از من خویش
هوش مصنوعی: من به حالت ناپیدا و غایب از خودم درآمده‌ام و از نزاع‌ها و حتی از وجود خودم بی‌خبرم.
از رهی اوفتاده سوی رهی
که ندانم شدن به معدن خویش
هوش مصنوعی: از راهی که نیفتاده‌ام، به راهی می‌روم که از آن بی‌خبرم و نمی‌دانم که به درون خودم می‌رسم.
کودکان داشتم چو حور و پری
کرده بر من گشاده روزن خویش
هوش مصنوعی: من کودکانی داشتم که همچون حور و پری زیبا بودند و با محبت به من نگاه می‌کردند.
هر یکی مر مرا نشاندندی
گرد بر گرد آن نهنبن خویش
هوش مصنوعی: هر کس مرا به دور خود مانند دور یک نهنگ نشاند.
برده هر یک به زعفران کوبی
دسته هاونم به هاون خویش
هوش مصنوعی: هر کس در کار خود، زحمت و تلاشی که کشیده را به حساب خودش می‌گذارد و به دنبال نتیجه‌ی کار خود است.
محتسب‌وار کردمی همه را
ادب از دره متمن خویش
هوش مصنوعی: من مانند یک نگهبان وظیفه‌شناس، تمام افراد را از راه خودم با ادب و نزاکت رفتار می‌کنم.
مر مرا بود از همه شعرا
پادشاوار حکم بر تن خویش
هوش مصنوعی: من از تمام شاعران برتری دارم و بر جان خود فرمانروایی می‌کنم.
داشتم در میانه حکما
سرخ روی و سپیچ گردن خویش
هوش مصنوعی: من در میان حکما بودم و به خاطر سخنانم سرم را بالا کرده بودم و از خجالت رنگم سرخ شده بود.
بودم اندر ره مرا دو هوی
هم بت خویش و هم برهمن خویش
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی‌ام، دو تمایل درونم وجود داشت: یکی تمایل به زیبایی‌ها و لذت‌ها و دیگری تمایل به شناخت و درک عمیق‌تر.
هیچکس دبه‌ای نداد به من
که درین دبه ریز روغن خویش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس هیچ کمکی به من نکرد تا بتوانم از آن بهره‌برداری کنم.
نام زن بر زبان من نگذشت
که لبان نازدم به سوزن خویش
هوش مصنوعی: در کلامم نامی از زن نیامد، زیرا لب‌های لطیف و زیبایم به مانند سوزن، به دقت و احتیاط با این موضوع برخورد کردند.
زن به مزدی ز راه برد مرا
عاشن شلف ریز برزن خویش
هوش مصنوعی: زن به بهای اندکی مرا از راه به در برد و در حالی که احساس آشنایی با من داشت، در کوچه خودش مرا فریب داد.
گفت زن کن چنانکه من کردم
تا بدانی مکان و مسکن خویش
هوش مصنوعی: گفت: همسر بگیر و مثل من عمل کن تا بفهمی کجای زندگی‌ات قرار داری و در کجا باید زندگی کنی.
خان و مان سازیی و با مردم
ورچه مرغی کنی نشیمن خویش
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که تو باید زندگی و آرامش خود را به گونه‌ای بسازی که با دیگران خوب رفتار کنی و مانند پرنده‌ای در قفسی نباشی که از زندگی خود ناراضی است. در واقع، مهم است که فضایی برای خودت بسازی که در آن با دیگران رابطه‌ای خوب داشته باشی و به آرامش دست یابی.
زن و فرزند ساز چون مردان
از پی ساز و سوز سوزن خویش
هوش مصنوعی: زنان و فرزندان باید مانند مردان تلاش کنند و با جدیت و سخت‌کوشی به زندگی خود ادامه دهند و سختی‌ها را تحمل کنند.
گفت او کرد مر مرا مغرور
کور کردم ره معین خویش
هوش مصنوعی: او گفت که من را فریب داد و به بی‌راهه برد و نتوانستم راه درست خود را پیدا کنم.
نتوانستم آنچه داشت نگاه
. . . ر خود را به زیر دامن خویش
هوش مصنوعی: نتوانستم آنچه را که در وجودم داشتم، زیر پوشش دامن خود پنهان کنم.
ریش خود سست کردم و گفتم
آنچه چون موم کرد آهن خویش
هوش مصنوعی: من خود را نرم و انعطاف‌پذیر کردم و گفتم همان چیزی که می‌تواند آهن را مثل موم شکل بدهد.
خود ریم ریش خویش را اکنون
که شدم بر هوای ریمن خویش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از فرد اشاره دارد که در حال حاضر به یاد و خاطر کسی یا چیزی است که برایش بسیار مهم و عزیز است. او به نوعی احساس دلتنگی یا نیاز به نزدیکی به آن شخص یا مکان را تجربه می‌کند و این احساسات برایش عمیق و ملموس است.
مرد مردان بدم چو زن کردم
گشتم از بهر زن زن زن خویش
هوش مصنوعی: وقتی که من به خودم زن گرفتم، به خاطر او دیگر مردی نماندم و تمام وجودم به او تعلق پیدا کرد.
هر زمان زین خطا که من کردم
سیلی‌ای درکشم به گردن خویش
هوش مصنوعی: هر بار که اشتباهی مرتکب می‌شوم، خودم را مواخذه می‌کنم و تاوان آن را می‌دهم.
چون گریزان شوم رزن گیرم
در قطب الامان و مأمن خویش
هوش مصنوعی: وقتی که فرار کنم، در مکان امن و پناهگاهی که دارم، پناه می‌برم.
تن برهنه گریزم از برزن
تا دهد جبه ملون خویش
هوش مصنوعی: بدون لباس و حجاب از خیابان فرار می‌کنم تا بتوانم لباس رنگارنگ خود را برتن کنم.
سر برهنه که تا نهد بر سر
شرب در بسته چوب خرمن خویش
هوش مصنوعی: کسی که پوست سرش را در برابر مشکلات و سختی‌ها محافظت نکرده، چگونه می‌تواند بر مشکلاتی که برای خود فراهم کرده است، غلبه کند؟
گرسنه نیز تا بفرماید
گندم و جو کرنج ارزن خویش
هوش مصنوعی: حتی اگر کسی گرسنه باشد، باید به او اجازه دهیم که در انتخاب غذا، مانند گندم و جو، بی‌تردید به خواسته‌های خود توجه کند.
میوه ناخورده نیز تا دهدم
نعمت باغ کوه حمین خویش
هوش مصنوعی: اگرچه میوه‌ای نخورده‌ام، اما هنوز هم از نعمت‌های باغ کوه حمین خود بهره‌مند می‌شوم.
زشت گدای زن به مزدم من
وز همه زو کشم بلیفن خویش
هوش مصنوعی: زنِ زشت گدا، به من نُکَت می‌زند و من از همه‌ی آن‌ها عیب و ننگ خود را با جستجو می‌کشم.
در ره شعر و در عطا بخشی
من فن خویش دانم او فن خویش
هوش مصنوعی: من در راه شعر و generosity مهارت خود را می‌شناسم و او هم مهارت خودش را می‌شناسد.
پسر پادشاه شرع است او
دارد از علم و حلم گرزن خویش
هوش مصنوعی: پسر پادشاه مطابق با قوانین و معارف دین و دانش است و او از ویژگی‌هایی چون دانش و بردباری بهره‌مند است.
چون به بستان شرع بخرامد
گل معنی چند ز گلشن خویش
هوش مصنوعی: وقتی گل در باغی خوشبو و زیبا شکوفه می‌زند، چه معنی‌ها و مفاهیمی از زیبایی و شادابی به ذهن خطور می‌کند.
برتر از پادشاه چین دارد
کمترین مایقول گردن خویش
هوش مصنوعی: کسی که در مقام و قدرت از پادشاه چین هم بالاتر است، از نظر من، همان کسی است که حتی کمترین قیمتی برای گردن خود قائل نیست.
باد چندان هزار سال بقاش
که ندانم به وهم کردن خویش
هوش مصنوعی: باد هزاران سال به زندگی‌اش ادامه می‌دهد تا این که ندانم چه بر سر خیالات خودم خواهد آمد.

حاشیه ها

1401/11/11 09:02
مهدی

علی‌اشرف صادقی (فرهنگنویسی، شماره ۱۲، ۱۳۹۶، ص ۱۴۱) بیت هشتم را اینگونه تحصیح کرده است:

داشتم در میانــــــۀ شــــــعرا // سرخ روی و ستیخ گـردن خـویش

ستیخ را تحول‌یافتۀ ستیغ با بیواک شدن «غ» پایانی و به معنی «افراشته» دانسته است. جالب است که سیخ کبابی را هم از همین واژه دانسته است.