گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در هجاء خمخانه گوید

خر سر خمخانه ای بریش ترا تیز
کل را کوز است و ترکمانرا مونیز
ریش تو روزی هزار گوز کند کسب
. . . ن ترا وجه نی بسالی یک تیز
آنچه به . . . ن تو کرده میره با سهل
کرته بدرید تا بدامن و تیریز
کند زمیتین گوشتین بمیان رانت
میره با سهل کارزاری کاریز
برد در کاریز . . . ن مناره ببالا
تا بشب انداز سر چو مهره زر ریز
شاعر دهلیزئی نه شاعر صدوی
بگذر و دهلیزبان فرو برو که بیز
هر که ترا دید صدرخانه گرفته
پای کشان آردت ز صدر بدهلیز
ای سر خر شاعری که خایه بطان را
خرج شوی از برای خوشه پالیز
چون کدوی اریجی سرت بکلانی
مغز درونی بقدر نیمه گشنیز
دعوی دانش کنی و هیچ ندانی
وآنچه بدانی بنزد دانا ناچیز
هجو و مدیح و دوبیتی و غزل تو
با تو کم ارزد بیک جو و بدو پشیز
پنبه بگوش اندر آکند زتو ممدوح
پنبه چگویم که از ره ریزد و از ریز
شعر تو باید بآبریز درانداخت
گر بود از مشک بر نوشته باریز
غول بجای تو هست میرک سینا
دیو بجای تو هست لعبت خر خیز
کاغذ ساز از هزار دسته کاغذ
کاغذ هجو تو می برآرد ترویز
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوج
گنده دهانی کرفس خای نه کنگیز
ریزه خو خوان شعرائی و آئی
چون ز لب طبع خویش بختی کف ریز
مردم منم در مصاف شعر و تو حیزی
حیز به از تو چنانکه مرد به از حیز
از من و هجو تو بوی شونیز آید
دانا داند چه بوی دارد شونیز
یعنی شونیز گو خر سر را هجو
در سرت از هیچ عقل داری و تمیز
در دل تو کین سید رسل استی
راست بدانسان کجا سنائی ترشیز
نه چو تو یک خارجی است در همه راوند
نه چو تو یک ملحدیست در همه ترشیز
تیز درفش است در عبارت ترکی
سوزن هجوم ترا خلیده تر از تیز
تازه بود خوب دست و من بدرستی
تازه هجو و دو دسته بر سر تو نیز
گیز نمد باشد و مصحف او . . . ر
. . . ر به . . . ن تو باد و خفته تو برگیز
پیر شدی زیر بار هجو من ای عز
کردمت آزاد چو خر کره بشبکیز

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خر سر خمخانه ای بریش ترا تیز
کل را کوز است و ترکمانرا مونیز
هوش مصنوعی: در خمخانه، خر از سر خم پایین آمده و به سمت تو می‌آید، سرش تیز و برنده است و کوزه‌گر و ترک‌مان هم در آنجا هستند.
ریش تو روزی هزار گوز کند کسب
. . . ن ترا وجه نی بسالی یک تیز
هوش مصنوعی: توی ریشت روزی هزاران اتفاق می‌افتد، ولی تو به خاطر یک روش نامناسب، هیچ بهره‌ای نمی‌بری.
آنچه به . . . ن تو کرده میره با سهل
کرته بدرید تا بدامن و تیریز
هوش مصنوعی: آنچه به تو چسبیده و آزاردهنده است، با کمی تلاش و اراده می‌توانی آن را از خود دور کنی و به آرامش برسی.
کند زمیتین گوشتین بمیان رانت
میره با سهل کارزاری کاریز
هوش مصنوعی: زمین را ترک می‌کند و در میان می‌آید، مانند رودی که به سادگی در جنگ و نبرد جاری می‌شود.
برد در کاریز . . . ن مناره ببالا
تا بشب انداز سر چو مهره زر ریز
هوش مصنوعی: در کاریز موفقیت، باید به جایی بالا بروی تا مانند دانه‌های طلا بر زمین بریزی.
شاعر دهلیزئی نه شاعر صدوی
بگذر و دهلیزبان فرو برو که بیز
هوش مصنوعی: شاعر از تو می‌خواهد که به کوچک‌ترین جزئیات و عمق افکارش توجه کنی و از سطح گذر نکنی. او می‌گوید که باید به درون واژه‌ها و احساسات و معانی بیشتری نگاه کنی تا به واقعیت‌های نهفته در آن‌ها پی ببری.
هر که ترا دید صدرخانه گرفته
پای کشان آردت ز صدر بدهلیز
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، از محبت و احترام زیادی که به تو دارد، به شوق می‌آید و تو را با افتخار و بزرگی به داخل می‌آورد.
ای سر خر شاعری که خایه بطان را
خرج شوی از برای خوشه پالیز
هوش مصنوعی: ای شاعری که تمام تلاش و سرمایه‌ات را صرف خوش‌سرایی می‌کنی، باید به یاد داشته باشی که باید به اصول و ارزش‌های واقعی توجه کنی.
چون کدوی اریجی سرت بکلانی
مغز درونی بقدر نیمه گشنیز
هوش مصنوعی: وقتی که مثل کدو سر تو را ببرند، مغز درونت به اندازه نصف دانه‌ی گشنیز خواهد بود.
دعوی دانش کنی و هیچ ندانی
وآنچه بدانی بنزد دانا ناچیز
هوش مصنوعی: اگر ادعای دانش و آگاهی داری، اما در واقع چیزی نمی‌دانی، بدان که آنچه هم که می‌دانی در نزد افراد با دانش بسیار ناچیز است.
هجو و مدیح و دوبیتی و غزل تو
با تو کم ارزد بیک جو و بدو پشیز
هوش مصنوعی: نقد و ستایش و اشعار مختلف تو ارزش کمتری دارند نسبت به یک پول ناچیز و کم.
پنبه بگوش اندر آکند زتو ممدوح
پنبه چگویم که از ره ریزد و از ریز
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که به خاطر تمجید و ستایش از دیگران، خود را درگیر حرف‌های بی‌اهمیت کرده است. این فرد در حال فریب دادن خود است و نمی‌تواند حقیقت را ببیند. به عبارتی، او با توجه به سر و صدای اطرافش، نمی‌تواند تشخیص دهد که بعضی از مسائل واقعاً اهمیت ندارند و فقط باعث حواس‌پرتی می‌شوند.
شعر تو باید بآبریز درانداخت
گر بود از مشک بر نوشته باریز
هوش مصنوعی: شعر تو باید به گونه‌ای باشد که با زیبایی و تأثیرگذاری، دل‌ها را تحت تأثیر قرار دهد، همانند این‌که عطر و بوی خوش مشک بر روی نوشته‌ای بریزد و آن را زنده کند.
غول بجای تو هست میرک سینا
دیو بجای تو هست لعبت خر خیز
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی به مقایسه‌ای اشاره شده است که هر چیزی به جای تو قرار گرفته و جایگزین تو شده است. به بیان دیگر، حضور غول و دیو در جایگاه تو را می‌توان نوعی توصیف از فقدان تو و پر شدن جای تو با موجودات ناخواسته و ترسناک دانست. به نظر می‌رسد که شاعر حسرتی را از نبود محبوبش ابراز می‌کند و می‌گوید که در غیاب او، چیزهای ناخوشایند دیگری جایگزینش شده‌اند.
کاغذ ساز از هزار دسته کاغذ
کاغذ هجو تو می برآرد ترویز
هوش مصنوعی: کاغذساز از هزار نوع کاغذ، کاغذی از شعر تو می‌سازد که به نقد آن می‌پردازد.
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوج
گنده دهانی کرفس خای نه کنگیز
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی می‌پردازد که بوی خوش ندارد و به شکل نامناسبی توصیف شده است. در این متن، روی بخشی از تحقیر و ناپسند بودن بوی این موجود تأکید شده است، با استفاده از تشبیه‌هایی به گل بنفشه و کرفس. در کل، احساس نارضایتی و انتقاد از بوی ناخوشایند و ناپسند در این بیان نمایان است.
ریزه خو خوان شعرائی و آئی
چون ز لب طبع خویش بختی کف ریز
هوش مصنوعی: تو در شعر و ادبیات مهارت داری و زمانی که از ذات خودت می‌نویسی، اقبال و شانس به تو روی می‌آورد.
مردم منم در مصاف شعر و تو حیزی
حیز به از تو چنانکه مرد به از حیز
هوش مصنوعی: من در میدان شعر، به نوعی برتری دارم و تو نیز در این زمینه نمی‌توانی به من نزدیک شوی، همان‌طور که یک مرد، به لحاظ شرافت و ارزش، از بی‌هویتی بهتر است.
از من و هجو تو بوی شونیز آید
دانا داند چه بوی دارد شونیز
هوش مصنوعی: عطر شونیز از من و طعنه‌های تو به مشام می‌رسد، فقط اهل علم می‌دانند شونیز چه بویی دارد.
یعنی شونیز گو خر سر را هجو
در سرت از هیچ عقل داری و تمیز
هوش مصنوعی: یعنی تو هم با اینکه به خودت می‌رسی، اما در واقع هیچ درکی از حقیقت نداری و فقط به حرف‌های دیگران توجه می‌کنی.
در دل تو کین سید رسل استی
راست بدانسان کجا سنائی ترشیز
هوش مصنوعی: در دل تو دشمنی با سید و بزرگترین پیغمبر وجود دارد، درست به همان اندازه که سنایی در ترشیز (شهر خود) معروف است.
نه چو تو یک خارجی است در همه راوند
نه چو تو یک ملحدیست در همه ترشیز
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو در راوند وجود ندارد و هیچ ملحدی مانند تو در ترشیز نیست.
تیز درفش است در عبارت ترکی
سوزن هجوم ترا خلیده تر از تیز
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرسازی و توصیف یک سلاح تند و برنده اشاره شده که قدرت و اثرگذاری آن را به شکلی توصیف می‌کند. این سلاح به اندازه‌ای خطرناک و مهیب است که می‌تواند به راحتی از هر تیزی پیشی بگیرد و آسیب بیشتری بزند. به طور کلی، مفهوم به قدرت و تاثیر قوی و ناگهانی برمی‌گردد که می‌تواند در یک لحظه پیش آید.
تازه بود خوب دست و من بدرستی
تازه هجو و دو دسته بر سر تو نیز
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و زیبایی‌های تازه‌ای می‌پردازد که در وجود معشوق وجود دارد. شاعر اشاره می‌کند که چقدر تازگی و خوبی در آن شخص دیده می‌شود و این تازگی به دلنشینی و جذابیت او افزوده است. همچنین، شاعر به وجود دو دسته و اختلاف نظر در مورد زیبایی معشوق اشاره می‌کند که نشان از علاقه و توجه دیگران به او دارد. به طور کلی، این بیانگر جذابیت و تأثیر عمیق معشوق بر دیگران است.
گیز نمد باشد و مصحف او . . . ر
. . . ر به . . . ن تو باد و خفته تو برگیز
هوش مصنوعی: درخت نمد و کتاب او، به آن حالت اشاره دارد که تو در خواب مثل یک ورق برگی هستی که بر روی درخت نشسته است.
پیر شدی زیر بار هجو من ای عز
کردمت آزاد چو خر کره بشبکیز
هوش مصنوعی: تو به خاطر هجوهام پیر شدی، ای عزیز! تو را مثل یک کره‌خر، آزاد کرده‌ام که به کار خود ادامه بدهی.