گنجور

شمارهٔ ۲۹ - در هجو داماد ناصر بزاز

برگوی بداماد خود ای ناصر بزاز
تا مست شد از . . . ن نکند عربده آغاز
از وجه غزی و تتری سست رکونی
بر مردم کسبه نشود طاعن و غماز
تا کو بیان جمع نگردند دگر بار
در حمیت . . . ن سرش نگیرند دگر باز
با . . . ن در اینده و شلوار بریده
اینجا بفرستند مرا ورا بتک و تاز
بر مردم کسبه ننهند تهمت دزدی
تا خشک به . . . نش نسپوزند همه باز
بر سرش درآیند دگر ره بسر گرز
شلوارش ببرند دگر ره بسر گاز
اینجا بدرستی خبر آمد که بکسبه
داماد ترا مهمان بردند باعزاز
بسیار لطف کرد همه کس بحق وی
تا گنده شد و باز برآورد سر از ناز
کردند سزای در مرزش بسر بوق
وانگه چو دهل داد بهر روئی آواز
گویند که راز وی از خلق نگهدار
بانگ دهل و بوق توان داشت کجا راز
کردند منادی که بیائید و به . . . ائید
همسایه بهمسایه و انباز به انباز
چندانش به . . . ادند که اندر همه کسبه
یک . . . ر نمانده است از . . . ن بسر غاز
من ناصح اویم بتو غماز نمانم
تو ناصح او باش مباش از من غماز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برگوی بداماد خود ای ناصر بزاز
تا مست شد از . . . ن نکند عربده آغاز
هوش مصنوعی: به داماد خود بگو ای ناصر بزاز که وقتی مست شد، عربده و سر و صدا نکند.
از وجه غزی و تتری سست رکونی
بر مردم کسبه نشود طاعن و غماز
هوش مصنوعی: اگر از نظر ظاهر و نمای خود درست عمل نکنی، باعث نخواهد شد که دیگران در کار و زندگی خود دچار دردسر و تهمت شوند.
تا کو بیان جمع نگردند دگر بار
در حمیت . . . ن سرش نگیرند دگر باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که جمعیت به هم نپیوندند و دوباره در تلاش همگانی قرار نگیرند، دیگر کسی به آن‌ها اهمیت نخواهد داد.
با . . . ن در اینده و شلوار بریده
اینجا بفرستند مرا ورا بتک و تاز
هوش مصنوعی: در آینده مرا به جایی که می‌خواهی بفرست، با شلواری کوتاه و بی‌نظمی.
بر مردم کسبه ننهند تهمت دزدی
تا خشک به . . . نش نسپوزند همه باز
هوش مصنوعی: بر مردم کسبه اتهام دزدی نمی‌زنند تا زیر بار مشکلات خشک نشوند و همه چیزشان از بین نرود.
بر سرش درآیند دگر ره بسر گرز
شلوارش ببرند دگر ره بسر گاز
هوش مصنوعی: اگر بر سرش بیفتد، دیگر راهی برای فرار ندارد و اگر شلوارش را ببرند، چاره‌ای جز پذیرش وضع پیش‌آمده نخواهد داشت.
اینجا بدرستی خبر آمد که بکسبه
داماد ترا مهمان بردند باعزاز
هوش مصنوعی: در اینجا به درستی خبر آمده است که با افتخار داماد تو را به مهمانی دعوت کردند.
بسیار لطف کرد همه کس بحق وی
تا گنده شد و باز برآورد سر از ناز
هوش مصنوعی: همه به وی احترام و محبت کردند تا اینکه او خود را بزرگ و با عزت احساس کرد و از حالت ناز و خودپسندی خارج شد.
کردند سزای در مرزش بسر بوق
وانگه چو دهل داد بهر روئی آواز
هوش مصنوعی: آنها در مرز خود بر او مجازات کردند و سپس همانند صدای دهل، ندا و خبری به او دادند.
گویند که راز وی از خلق نگهدار
بانگ دهل و بوق توان داشت کجا راز
هوش مصنوعی: می‌گویند که او باید راز خود را از مردم پنهان نگه دارد، حتی صدای دهل و بوق هم توانایی حفظ این راز را ندارند.
کردند منادی که بیائید و به . . . ائید
همسایه بهمسایه و انباز به انباز
هوش مصنوعی: خبر داده‌اند که بیایید و همگی برای همیاری و کمک به یکدیگر حضور داشته باشید، همسایه به سراغ همسایه برود و دوستان به یاری دوستان بیایند.
چندانش به . . . ادند که اندر همه کسبه
یک . . . ر نمانده است از . . . ن بسر غاز
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که به قدری به او مهارت و دانش داده‌اند که از همه کسبه و حرفه‌ها، کسی نمانده که از او بی‌نیاز باشد و نتواند به او تکیه کند.
من ناصح اویم بتو غماز نمانم
تو ناصح او باش مباش از من غماز
هوش مصنوعی: من مشاور او هستم و هرگز به تو اطلاعاتی نخواهم داد. تو هم مشاور او باش و از من خبر نبر.