شمارهٔ ۲۷ - در هجو خواجگی ادیب
کیست آن ستوده برده برون از فسار سر
وان آدمی که کرد بر او افتخار خر
این یک همی منم دگر آن خواجگی ادیب
آن تازباز مرد گل افزوش خار خر
من طبع شعر دارم و او تازی ادیب
پر کرده از هوا و هوس باد سار سر
من شعرهای بیمزه گویم گران بوزن
او تازی غریب بیان کالخدار ذر
آواز شعر کرکر من هر که بشنود
گوشش شود ز بانگ من زشت کارگر
در آینه ببایدمان هر دو بنگرید
چونانکه درنگاشته خود نگارگر
من شعر بد سرایم و کس خواستار نی
ور هست نیست کس ز منش خواستارتر
او اندر آب تیره رید و من در آینه
بی پیرهن رید نکند پود و تار تر
بی نفع و بی ضرر دو کلوکیم خر فشار
زو کرده نفع نافع و برده زضار ضر
جائی که بگذریم ز دیدار ما شود
صد کار خیر از من وزان خر فشار شر
ای خواجگی ادیب گرانمایه اصیل
بود آنگهی که بود بحال صغار غر
اکنون شد از کبار و همی بر گرد بطبع
از مازنه خوید وز گند کبار بر
من چون لحام کورم و او چون کلنگ لنگ
آورده من بدین و بدو کنده باربر
او هست تازباز و خوهد نر و ماده نی
چون گاو و خر شده زپی تاز باربر
آن تازباز را که نباشد بکیسه سیم
با آن دگر که نیست به بند ازار زر
هر جا که بگذرد بسوی تاز بنگرد
آید ز تاز تیز بدان تازباز بر
چاریم هردو آن بیکی هجو مضمر است
تا هجو از که کرد خوهد زین دوچار چر
شمارهٔ ۲۶ - مطایبه: قصه ملک سلیمان دی بخواندم در سیرشمارهٔ ۲۸ - در هجو دلداری: ای ز جان عزیز بنده اعز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیست آن ستوده برده برون از فسار سر
وان آدمی که کرد بر او افتخار خر
هوش مصنوعی: کیست آن فرد ستوده که بتواند از میان برود و از جمع خارج شود، و آن کسی که بر او افتخار شده، همانند یک خر است.
این یک همی منم دگر آن خواجگی ادیب
آن تازباز مرد گل افزوش خار خر
هوش مصنوعی: من همانطور که هستم، دیگر کسی که همیشه در حال آراسته و یادگیری است، کسی که در میان گلها میدرخشد و از خارها آسیب نمیبیند.
من طبع شعر دارم و او تازی ادیب
پر کرده از هوا و هوس باد سار سر
هوش مصنوعی: من به شعر و ادبیات علاقهمندم، اما او فقط به دنبال لذتها و خوشگذرانیهای زودگذر است.
من شعرهای بیمزه گویم گران بوزن
او تازی غریب بیان کالخدار ذر
هوش مصنوعی: من شعرهای بیمزهای میگویم که وزن و قافیه آنها سنگین و پیچیده است، مانند کسی که به زبان غریب و ناآشنا سخن میگوید.
آواز شعر کرکر من هر که بشنود
گوشش شود ز بانگ من زشت کارگر
هوش مصنوعی: اگر کسی صدای شعر من را بشنود، ممکن است به خاطر صدای زشت من، وحشتزده و ناراحت شود.
در آینه ببایدمان هر دو بنگرید
چونانکه درنگاشته خود نگارگر
هوش مصنوعی: ما باید در آینه یکدیگر را ببینیم، مانند آنچه که یک نقاش به تصویر خود نگاه میکند.
من شعر بد سرایم و کس خواستار نی
ور هست نیست کس ز منش خواستارتر
هوش مصنوعی: من شعر ضعیفی میسازم و کسی هم آن را نمیخواهد. اگرچه کسی نیست که از من بیشتر خواهان باشد، اما هیچکس به شعر من توجهی ندارد.
او اندر آب تیره رید و من در آینه
بی پیرهن رید نکند پود و تار تر
هوش مصنوعی: او در آب کدر و گلآلود اقدام به کاری میکند و من در آینه بدون لباس، کاری انجام میدهم که تار و پود را مختل نکند.
بی نفع و بی ضرر دو کلوکیم خر فشار
زو کرده نفع نافع و برده زضار ضر
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که ما در وضعیت بیفایده و بیضرر زندگی میکنیم، مانند دو کلاغ که در کنار هم نشستهاند. در واقع، فشار زندگی باعث شده که ما از نفعهای مثبت دور شویم و از ضررهای منفی نیز مصون بمانیم. زندگی گاهی ما را به وضعیتی میکشاند که نه خوشی میبینیم و نه ناراحتی.
جائی که بگذریم ز دیدار ما شود
صد کار خیر از من وزان خر فشار شر
هوش مصنوعی: جایی که ما از دیدار همدیگر بگذریم، کارهای خوبی از من انجام میشود و فشار بدی از آن شخص کم میشود.
ای خواجگی ادیب گرانمایه اصیل
بود آنگهی که بود بحال صغار غر
هوش مصنوعی: ای بزرگمرد ادیب و باارزش، تو زمانی حقیقتاً باارزش بودی که با روحیهای از نیکی و لطف به جوانان رفتار کردی.
اکنون شد از کبار و همی بر گرد بطبع
از مازنه خوید وز گند کبار بر
هوش مصنوعی: اکنون از بزرگان و اهل علم بیاموز و از آنها بهرهمند شو، تا اینکه در آلودگیهای زندگی غرق نشوی.
من چون لحام کورم و او چون کلنگ لنگ
آورده من بدین و بدو کنده باربر
هوش مصنوعی: من مانند لحام کور هستم، و او مانند کلنگی است که لنگ است. من به او بار میدهم و او برای من زمین میکند.
او هست تازباز و خوهد نر و ماده نی
چون گاو و خر شده زپی تاز باربر
هوش مصنوعی: او همچنان جوان و شاداب است و به مانند نر و مادهای که با هم تناسب دارند، در زندگی پر از نشاط و جنبوجوش است. مانند گاو و خر که هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند، او نیز از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است.
آن تازباز را که نباشد بکیسه سیم
با آن دگر که نیست به بند ازار زر
هوش مصنوعی: آن کسی که در زندگیاش پول و ثروت ندارد، نمیتواند خود را به همان اندازه با کسی که در بند زنجیر طلا است، مقایسه کند.
هر جا که بگذرد بسوی تاز بنگرد
آید ز تاز تیز بدان تازباز بر
هوش مصنوعی: هر جا که او از راهی بگذرد، به تازگی و شادابی توجه کند و به سوی تازهجویی و سرعت برگردد.
چاریم هردو آن بیکی هجو مضمر است
تا هجو از که کرد خوهد زین دوچار چر
هوش مصنوعی: در این شعر گفته میشود که هر دو طرف در یک انتقاد و عیبجویی نهفتهاند و سوال میشود که از چه کسی باید این انتقاد و عیبجویی را شروع کرد، زیرا هر دو طرف ممکن است دچار مشکلاتی باشند.