گنجور

شمارهٔ ۲۴ - مطایبه

ایکه با روی نکو . . . ن کلان داری یار
رو بهل خوش خوش بر روی زمین ننگ مدار
خرمن . . . ن را بر باد گروگان کسان
باد کن جان پدر تا نکنندت گه بار
دامن از ساق بلورین بگریبان بر چین
نیفه از گنبد سیمین بسوی مانچه برآر
همه آسانی در زیر فرو خفتن تست
زیر خوابیدن تو هست نه کاری دشوار
خانه هر که روی پیشگه خانه تراست
لیکن آن خانه کجا دست تهی بر دیوار
آفرین باد بران زیر فرو خفتن تو
زه بران برزدی و در زدن . . . ن نزار
گلرخا تیزی بازار تو امروز بود
وای فردا که شود رسته بگلزار تو خار
تیز بازار تو امروز بود جان پدر
ستد و داد کن امروز بتیزی بازار
هر که گوید بر من می نروی گوی روم
چکنی گر بروی ور نکنی داد و بیار
سر من داری برخیز و بنزدیک من آی
تا که با یک دو درم . . . ایه کنم بر تو چهار
پیچ پیچی مکن و سیم بکس باز مده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار
اندک اندک بستان در بر یکدیگرند
کاندک اندک زبر دیگر گردد بسیار
ور کسی را نبود سیم شبی صبح ستان
کار پیدا کن و میدار بانگشت شمار
وام داران تو دارند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وام گذار
گر سر صحبت من داری چونان گردی
که ز خر بار نداری چو پدید آید بار
بدو سه روز چنان کردی کاسان رودت
. . . ر دهقان اجل عین دهاقین مسمار
زانکه گر چاشنی از . . . ر وی آغاز کنی
بدو نیمه شوی از در سپوزد یکبار
دیر و دور از تو اگر در تو کند بار نخست
چه بلا بینی از آن دور کش دیر افشار
نایب خواجه اثیر است و پدیدست در او
هم از آن باد که در بوق اثیرست آثار
باد بوقش بکمالی است که گفتن نتوان
هم آنست که از بوق عصیر آرد عار
بنده بوق ویست از بن دندان خر نر
آن خداوند چو بر پای کند دست افزار
گند نازاده از آن . . . ر چو یکبار بخورد
گشت مالیده چو اندر شب مهتاب خیار
دوستداران را زان . . . ر ادب نتوان کرد
از ادب کردن آن . . . ر خدایا زنهار
دشمن او چو فتد در فزع . . . را . . . ر
بانگ بر خیزد از دره او دارا دار
دوستانش بدم اندر شده کانست عمود
بر به . . . ن زن آنکس که در او دشمن وار
تا . . . س و . . . ن زن دشمن او کرده شود
سوده و ساده و هموار بدان ناهموار
ایزد آن بوق ورا چون دل من را دارم
سخت پر خم و بهر کار که باشد ستوار
تا سر و کار جهان راست کند از سر . . . ر
چو سر . . . ر سر و کار شود بارا بار
ایزد او را و سر کار ورا عمر دهاد
پیش از اندازه و از غایت و حد و مقدار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایکه با روی نکو . . . ن کلان داری یار
رو بهل خوش خوش بر روی زمین ننگ مدار
هوش مصنوعی: با کسی که زیبایی و طراوتی دارد، توانا و بزرگ هستی. وقتی که یاری خوش‌رو و دل‌انگیز داری، بر روی زمین به حیا و شرم نپرداز.
خرمن . . . ن را بر باد گروگان کسان
باد کن جان پدر تا نکنندت گه بار
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به نوعی نگران و محتاط است و از تأثیرات منفی دیگران بر زندگی‌اش صحبت می‌کند. او می‌گوید با وجود خطرات و چالش‌هایی که ممکن است از طرف دیگران به او برسد، همچنان تلاش می‌کند که از زندگی‌اش محافظت کند. همچنین به نظر می‌رسد که او نسبت به وابستگی‌اش به دیگران در زندگی و عواقب آن هشدار می‌دهد.
دامن از ساق بلورین بگریبان بر چین
نیفه از گنبد سیمین بسوی مانچه برآر
هوش مصنوعی: پای خود را از دامن بلورین بکش و از گردن نقره‌ای به سمت برآمدگی‌های بالا ببر.
همه آسانی در زیر فرو خفتن تست
زیر خوابیدن تو هست نه کاری دشوار
هوش مصنوعی: تمام راحتی‌ها و آسایش‌ها در این است که تو در خواب باشی، نه اینکه بخواهی کاری سخت و دشوار انجام دهی.
خانه هر که روی پیشگه خانه تراست
لیکن آن خانه کجا دست تهی بر دیوار
هوش مصنوعی: خانه هر کسی، همان جا که ایستاده‌ای، خانه تو به حساب می‌آید، اما آن خانه‌ای که تو می‌خواهی، کجاست که دستت خالی و بدون چیز است؟
آفرین باد بران زیر فرو خفتن تو
زه بران برزدی و در زدن . . . ن نزار
هوش مصنوعی: ستایش باد بر تو که در زیر فشار خوابیده‌ای، در حالی که با تلاش و کوشش خود به کناره‌ها رفته‌ای و در پی هدفی هستی...
گلرخا تیزی بازار تو امروز بود
وای فردا که شود رسته بگلزار تو خار
هوش مصنوعی: امروز زیبایی و شگفتی تو در میانه بازار بسیار چشم‌نواز است، اما وای بر حال فردا که آن زیبایی ممکن است به مانند خاری در گلزار تو به نظر برسد.
تیز بازار تو امروز بود جان پدر
ستد و داد کن امروز بتیزی بازار
هوش مصنوعی: امروز در بازار تو، جان پدر را به عنوان کالا خرید و فروش کردند، پس همین امروزی که در بازار خودت هستی، با دقت و هوشیاری رفتار کن.
هر که گوید بر من می نروی گوی روم
چکنی گر بروی ور نکنی داد و بیار
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید تو نمی‌توانی به من عشق بورزی، می‌گویم اگر بروی مرا ترک کنی، من بهت داد و فریاد می‌زنم و با غم و اندوه می‌آیم.
سر من داری برخیز و بنزدیک من آی
تا که با یک دو درم . . . ایه کنم بر تو چهار
هوش مصنوعی: بیا و سر خود را بالا بیاور و نزدیک من بیا، تا من با یک یا دو درم (سکه) برای تو نیکی و خوبی کنم.
پیچ پیچی مکن و سیم بکس باز مده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده و کارها را سخت نکن؛ قیمت‌ها را مناسب کن و به راحتی کارها را پیش ببر.
اندک اندک بستان در بر یکدیگرند
کاندک اندک زبر دیگر گردد بسیار
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج، چیزها در کنار هم جمع می‌شوند و وقتی به مقدار زیادی رسیدند، به طور ناگهانی تغییر می‌کنند.
ور کسی را نبود سیم شبی صبح ستان
کار پیدا کن و میدار بانگشت شمار
هوش مصنوعی: اگر کسی چیزی نداشته باشد، در صبح زود کاری پیدا کن و با دقت شمارش کن.
وام داران تو دارند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وام گذار
هوش مصنوعی: در این شهر، همه افراد بدهکار هستند و این وضعیت درست نیست؛ دنیا از امانت‌دار و وام‌دهنده خالی نیست.
گر سر صحبت من داری چونان گردی
که ز خر بار نداری چو پدید آید بار
هوش مصنوعی: اگر از من گفت‌وگو می‌کنی، مثل گردی باش که باری از یک الاغ ندارد، چون وقتی بار روی دوش باشد، دیگر قدرت حرکت و صحبت کردن ندارد.
بدو سه روز چنان کردی کاسان رودت
. . . ر دهقان اجل عین دهاقین مسمار
هوش مصنوعی: تو سه روز به طور عجیبی رفتار کردی که مانند زارعان مستعد و با تجربه شده‌ای و به خوبی از عهده کارهایت برمی‌آیی.
زانکه گر چاشنی از . . . ر وی آغاز کنی
بدو نیمه شوی از در سپوزد یکبار
هوش مصنوعی: اگر چاشنی را از یک طرف شروع کنی، ممکن است در میانه کار از در خارج شوی و تنها یک بار با آن مواجه شوی.
دیر و دور از تو اگر در تو کند بار نخست
چه بلا بینی از آن دور کش دیر افشار
هوش مصنوعی: اگر در زمانی که دور از تو هستم، اولین بار به یاد تو بیفتم، چه مصیبتی خواهد بود از آن دوری که برای مدت طولانی در آن هستم؟
نایب خواجه اثیر است و پدیدست در او
هم از آن باد که در بوق اثیرست آثار
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که نماینده و جانشین خواجه، در حال حاضر وجود دارد و در او نیز نشانه‌هایی از بادی که در بوق وجود دارد، مشاهده می‌شود. این بیان به نوعی به تأثیرات و ارتباطات میان اشیاء و پدیده‌ها اشاره دارد.
باد بوقش بکمالی است که گفتن نتوان
هم آنست که از بوق عصیر آرد عار
هوش مصنوعی: باد بوق به کمالی رسیده که نمی‌توان درباره‌اش سخنی گفت. درست همانند اینکه از بوق عصیری استخراج می‌کند که شرم‌آور است.
بنده بوق ویست از بن دندان خر نر
آن خداوند چو بر پای کند دست افزار
هوش مصنوعی: من به تنگنای سختی دچارم و از عمق جان به این حالت اعتراض می‌کنم، همان‌طور که این خداوند، زمانی که چیزی را می‌خواهد، آن را به‌راحتی به‌دست می‌آورد.
گند نازاده از آن . . . ر چو یکبار بخورد
گشت مالیده چو اندر شب مهتاب خیار
هوش مصنوعی: اگر آدمی بی‌احترامی و بدی کند، حتی اگر یک بار خطا کند، مانند این است که عیبش برای همیشه بر جا می‌ماند، مانند خاری که در شب ماه تابان نمایان می‌شود.
دوستداران را زان . . . ر ادب نتوان کرد
از ادب کردن آن . . . ر خدایا زنهار
هوش مصنوعی: محبت و دوستی عمیق آنقدر ارزشمند است که نمی‌توان با آموزش یا ادب آنرا تغییر داد. خداوندا، از این کار برحذر باش.
دشمن او چو فتد در فزع . . . را . . . ر
بانگ بر خیزد از دره او دارا دار
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن او در وحشت بیفتد، صدای او بلند می‌شود و از دره‌اش فریاد می‌زند که "دارا دار" یعنی کمک بخواهید.
دوستانش بدم اندر شده کانست عمود
بر به . . . ن زن آنکس که در او دشمن وار
هوش مصنوعی: دوستانش در شرایط بدی قرار گرفته‌اند، به شکلی که آن شخص، به سبب دشمنی‌هایی که در او وجود دارد، شایسته احترام نیست.
تا . . . س و . . . ن زن دشمن او کرده شود
سوده و ساده و هموار بدان ناهموار
هوش مصنوعی: اگر دشمنش را به سادگی و راحتی و بدون پیچیدگی از سر راه بردارد، کارش آسان خواهد شد.
ایزد آن بوق ورا چون دل من را دارم
سخت پر خم و بهر کار که باشد ستوار
هوش مصنوعی: خدای من، مانند دل من که پر از درد و ناگوار است، به آن بوق گوش می‌سپارم و برای هر کاری آماده‌ام.
تا سر و کار جهان راست کند از سر . . . ر
چو سر . . . ر سر و کار شود بارا بار
هوش مصنوعی: اگر دنیا به سامان بیفتد، باید از نو شروع کرد و در این تغییرات، بار و مسئولیت‌ها به دوش انسان خواهد بود.
ایزد او را و سر کار ورا عمر دهاد
پیش از اندازه و از غایت و حد و مقدار
هوش مصنوعی: خداوند به او و کارش عمری بیشتر از حد و اندازه عطا کند.