گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در هجو ابوالحسن حاکم

استری کردی ای بوالحسن حاکم خر
استری از خر نشگفت و خری از استر
هم خری کردی و هم استری از خود پیدا
زانکه اصلی چون استر و بد فعل چو خر
استری کردی و خوردی نمک و نان کسی
کز خری کردی حق نمکش زیر و زبر
ای بنسبت بتر از استر و استر ز تو به
وی بدانش بفرود خر و خر از تو زبر
بر دهان تو سزد چون استر حلقه
تا دگر ژاژ نخائی پس ازین ای استر
فربهی مایه حق است و ترا فربه کرد
تا شدی فربه و کردی حق او جمله هدر
ای خر فربه و ای استر توسن روزی
بارکش گردی و هم رام شوی هم لاغر
هر کریمی را آزردی از استر فعلی
که کرم داشت بحق تو بخرواری زر
شرف الدین چو خران برد ترا پالان پیش
کینه از وی بدل تو چو خر از پالان گر
لعب کاری که یکی را شرف الدین ید
برد از . . . دن او کافی کالف کیفر
غمز کردی و بتزویر گرفتی عیبش
وز پی منفعت خویش ورا کرد ضرر
بحظیره شدی و جای ورا کردی غصب
سرد کردی عمل و گرم فروزیدی تر
بر خطیر شده ای میر که تا درخور تست
عملی دادی کان هست ترا اندر خور
با چنان . . . ن که تو داری رمه بانی باید
رمه بانی بخلاف رمه بانان دگر
رمه بانان بدهان جست کنند و تو به . . . ن
تو به . . . ن کار گشائی کنی از راه ذکر
بحظیره بنشین زانکه اگر جست کنی
رمه آمده را باز رمانی از در
مردکی حیزی و غماز و شجاعم گوئی
در غمازی چه شجاعت بود آخر بنگر
. . . ن چون خر من داری و دو سه ریش تنگ
نکنند از پی ریش تو ز . . . ن تو حذر
دخل . . . ن تو به از دخل حظیره صدره
تا کنی پیدا ز آن . . . ن بصد عیب هنر
هر که یکروز بانجیر فروشی پیوست
نه بانجیر فروشی رسدش کار بسر
تا باکنون چو تو انجیر فروشی کردی
بجز انجیر فروشی ز تو ناید دیگر
ای مواجر ز کسی شرم نداری آخر
که تو از نعمت او بوده بوی تن پرور
رحم و شرم از دل و از دیده خود کردی دور
ای همه خلق تو را رانده چو سگ دور از در
رحم و شرم از دل و از دیده تو بیرون تاخت
آنکه بر . . . ن تو از تاختن آورد حشر
از حظیره چو ترا حاصل ناید چیزی
بجز از نام بدو منت قصاب و تبر
عمل خربزه را باز بخواه از حاکم
زانکه بسیار خر خربزه راندی بیمر
عمل ماهی در خواه دگرباره که هست
در میان ران همه خلق ترا ماهی گر
این دو سه شغل بخود گیر و بزی خرم و شاد
شادی و خرمی آرد بتو این شغل اندر
ز بخارا بخریدی ز پی شهرت رو
که نیفروختی اینجا گرو هر مادر
ز آرزوی تو بشهر تو فراوان لعنت
گوشها سوی ره و چشم نهاده بر در
لعنت خلق بخرواران کردی تو بپشت
چون بخانه بروی راست کنی بار سفر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

استری کردی ای بوالحسن حاکم خر
استری از خر نشگفت و خری از استر
هوش مصنوعی: ای بوالحسن، تو در حالی که برای قضاوت آن استر را تربیت کردی، به یاد داشته باش که هرگز نمی‌توان به یک خر و یک استر، که هر کدام به نوع خودشان ویژگی‌های خاصی دارند، شگفت‌زده شد.
هم خری کردی و هم استری از خود پیدا
زانکه اصلی چون استر و بد فعل چو خر
هوش مصنوعی: تو هم زشتی و بدی را از خود نشان دادی، زیرا که اصل و اساس تو مانند استر و کردار تو مانند خر است.
استری کردی و خوردی نمک و نان کسی
کز خری کردی حق نمکش زیر و زبر
هوش مصنوعی: تو به واسطهٔ دوستی با کسی، از او بهره‌مند شده‌ای و نعمت‌هایش را چشیده‌ای، اما حالا با بی‌احترامی به او یا نادیده گرفتن حقوقش، خود را در وضعیتی قرار داده‌ای که نعمت‌هایش بر تو آسیب می‌زند.
ای بنسبت بتر از استر و استر ز تو به
وی بدانش بفرود خر و خر از تو زبر
هوش مصنوعی: ای کسی که حال تو از الاغ هم بدتر است، و الاغ هم از تو باهوش‌تر است؛ چون الاغ از تو پیشی می‌گیرد، و تو از آن هم ناتوانی.
بر دهان تو سزد چون استر حلقه
تا دگر ژاژ نخائی پس ازین ای استر
هوش مصنوعی: بر دهان تو باید حلقه‌ای باشد مانند حلقه‌ای که به گوش استر می‌زنند، تا دیگر نتوانی بی‌مورد حرف بزنی، ای استر.
فربهی مایه حق است و ترا فربه کرد
تا شدی فربه و کردی حق او جمله هدر
هوش مصنوعی: چاقی و توانگری از نعمت‌های خداوند است و او تو را خوش‌اندام و خوش‌روزگار کرده است. اما اگر تو این نعمت‌ها را در راه او خرج نکنی و به بیهوده مصرف کنی، همه چیز را از دست می‌دهی و به بی‌ارزشی می‌رسی.
ای خر فربه و ای استر توسن روزی
بارکش گردی و هم رام شوی هم لاغر
هوش مصنوعی: ای الاغ چاق و ای الاغ زیبا، روزی می‌رسد که تو باربر خواهی شد و هم رام خواهی گشت و هم لاغر خواهی شد.
هر کریمی را آزردی از استر فعلی
که کرم داشت بحق تو بخرواری زر
هوش مصنوعی: هر بزرگواری که به تو نیکی کرده و آزرده‌اش می‌کنی، به خاطر مهربانی و خوبی‌اش حق تو را ادا کن و مثل خرواری زر به او پاداش بده.
شرف الدین چو خران برد ترا پالان پیش
کینه از وی بدل تو چو خر از پالان گر
هوش مصنوعی: شرف‌الدین مانند خران تو را زیر بار کینه خود قرار می‌دهد و دل تو در این میان مانند دل خر است که تحت فشار پالان است.
لعب کاری که یکی را شرف الدین ید
برد از . . . دن او کافی کالف کیفر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به اشاره به وجود شخصیتی اشاره دارد که با کار و تلاش خود توانسته مقام و شرافتی به دست آورد. در واقع، با اشاره به نتیجه‌گیری از اقدامات خود و تأثیر آن بر زندگی‌اش، می‌گوید که این تلاش و حاصل آن به اندازه‌ای کافی است که افراد را به فکر وادار می‌کند.
غمز کردی و بتزویر گرفتی عیبش
وز پی منفعت خویش ورا کرد ضرر
هوش مصنوعی: تو با نیرنگ و فریب به دیگران آسیب زد که فقط به فکر سود خودت بودی.
بحظیره شدی و جای ورا کردی غصب
سرد کردی عمل و گرم فروزیدی تر
هوش مصنوعی: تو در حوضی وارد شدی و جای او را تصرف کردی، در حالی که کارهایش را سرد و بی‌حالت انجام دادی و جرقه‌هایی از گرما و زندگی به وجود آوردی.
بر خطیر شده ای میر که تا درخور تست
عملی دادی کان هست ترا اندر خور
هوش مصنوعی: ای میر، تو به مقام بزرگی رسیده‌ای و باید در خور شأن و مقام خود عمل کنی، زیرا تو شایسته آن هستی که در این جایگاه قرار داری.
با چنان . . . ن که تو داری رمه بانی باید
رمه بانی بخلاف رمه بانان دگر
هوش مصنوعی: تو با مهارتی که در رمه‌داری داری، باید به گونه‌ای متفاوت از سایر رمه‌داران عمل کنی.
رمه بانان بدهان جست کنند و تو به . . . ن
تو به . . . ن کار گشائی کنی از راه ذکر
هوش مصنوعی: گله‌بانان به دنبال نشانه‌هایی از دام‌های خود می‌گردند، اما تو با یاد و ذکر خداوند می‌توانی مشکلاتت را حل کنی.
بحظیره بنشین زانکه اگر جست کنی
رمه آمده را باز رمانی از در
هوش مصنوعی: در جایی آرام و بی‌دغدغه بنشین، زیرا اگر در جستجوی چیزی برآیی، ممکن است دوباره نتوانی آنچه را که یافته‌ای حفظ کنی و از دست بدهی.
مردکی حیزی و غماز و شجاعم گوئی
در غمازی چه شجاعت بود آخر بنگر
هوش مصنوعی: مردی که بدذات و بی‌شرم و بی‌غم است، و به دیگران عیب‌جویی می‌کند، چگونه می‌تواند ادعا کند که در عیب‌جویی شجاعت دارد؟ خوب به او نگاه کن.
. . . ن چون خر من داری و دو سه ریش تنگ
نکنند از پی ریش تو ز . . . ن تو حذر
هوش مصنوعی: شما در زندگی خود با مشکلات و سختی‌هایی مواجه هستید که نباید به خاطر آن‌ها از خیانت و ناپاکی دیگران دوری کنید. اگر کسی مانند "خر" شما را به زحمت بیندازد، از آن شخص دوری کنید و به فکر خود باشید.
دخل . . . ن تو به از دخل حظیره صدره
تا کنی پیدا ز آن . . . ن بصد عیب هنر
هوش مصنوعی: اگر درآمد تو از ورای زهد و تقوی بیشتر باشد، بهتر است که در پنهان بماند تا به عیب‌های زیادی که در هنر داری، آشکار نشود.
هر که یکروز بانجیر فروشی پیوست
نه بانجیر فروشی رسدش کار بسر
هوش مصنوعی: هر کس که یک روز با کار فروش انجیر همراه شود، دیگر به او کمال و موفقیت واقعی نمی‌رسد.
تا باکنون چو تو انجیر فروشی کردی
بجز انجیر فروشی ز تو ناید دیگر
هوش مصنوعی: تا به حال فقط تو به فروختن انجیر مشغول بوده‌ای و از تو هیچ کار دیگری جز این دیده نمی‌شود.
ای مواجر ز کسی شرم نداری آخر
که تو از نعمت او بوده بوی تن پرور
هوش مصنوعی: ای مهاجر، از کسی خجالت نمی‌کشی؟ در حالی که تو از نعمت او بهره‌مند شده‌ای و بوی تن او را بر خود داری.
رحم و شرم از دل و از دیده خود کردی دور
ای همه خلق تو را رانده چو سگ دور از در
هوش مصنوعی: تو با دل و چشمانت رحم و شرم را دور کردی، ای کسی که همه مردم تو را طرد کرده‌اند، مانند سگی که از در رانده شده است.
رحم و شرم از دل و از دیده تو بیرون تاخت
آنکه بر . . . ن تو از تاختن آورد حشر
هوش مصنوعی: رحم و شرم از دل و چشمانت فرار کرده است، چرا که کسی که به میدان آمده، حشر و نشور را به ارمغان آورده است.
از حظیره چو ترا حاصل ناید چیزی
بجز از نام بدو منت قصاب و تبر
هوش مصنوعی: اگر از دنیای محدود خود چیزی به دست نیاوری، جز نامی بد از او، مانند قصاب و تبر نخواهد بود.
عمل خربزه را باز بخواه از حاکم
زانکه بسیار خر خربزه راندی بیمر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از حاکم درخواستی داشته باشی، به او یادآوری کن که در گذشته کارهای زیادی را انجام داده و ثمرات آن‌ها را دیده‌ای. پس بهتر است که دوباره از او کمک بخواهی، چون همواره می‌توان به اقدامات گذشته او اشاره کرد.
عمل ماهی در خواه دگرباره که هست
در میان ران همه خلق ترا ماهی گر
هوش مصنوعی: این بیت به طور خلاصه به این معناست که هر جا و هر زمانی که تو بخواهی، می‌توانی از استعداد و توانایی‌های خود بهره‌برداری کنی. وجود تو در میان دیگران، به مانند یک ماهی است که در آب خود را پیدا می‌کند و به خوبی عمل می‌کند. در واقع، توانایی‌های تو در هر شرایطی می‌تواند به نمایش گذاشته شود.
این دو سه شغل بخود گیر و بزی خرم و شاد
شادی و خرمی آرد بتو این شغل اندر
هوش مصنوعی: به این کارها بپرداز و زندگی شاد و خوشی را تجربه کن که این شغل به تو شادی و خوشحالی می‌بخشد.
ز بخارا بخریدی ز پی شهرت رو
که نیفروختی اینجا گرو هر مادر
هوش مصنوعی: از بخارا به خاطر شهرتت آمده‌ای، اما اینجا هیچ‌کس مادرش را به خاطر تو نمی‌فروشد.
ز آرزوی تو بشهر تو فراوان لعنت
گوشها سوی ره و چشم نهاده بر در
هوش مصنوعی: از آرزوی تو در شهر تو نفرین‌های زیادی وجود دارد، گوش‌ها به سوی راه و چشمان به در دوخته شده‌اند.
لعنت خلق بخرواران کردی تو بپشت
چون بخانه بروی راست کنی بار سفر
هوش مصنوعی: تو مردم را نفرین کردی و آن‌ها به تو پشت کردند، اما وقتی به خانه‌ات می‌روی، بار سفر را درست می‌کنی.