گنجور

شمارهٔ ۱۶ - بدو گفتم

در راه مرادی صنمی در گذر آمد
رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد
شوخی شکری سروقدی قحبککی چست
کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد
در پیش وی استادم و راهش بگرفتم
زانسان که چنان دلبرم اندر گذر آمد
گستاخ سخن گفتم و پرسیدم و انصاف
با من بسخن گفتن گستاخ درآمد
گفتم که بمهمان برم آئی تو مرا گفت
از خانه مرا رای بجای دگر آمد
گفتم که بتقدیر کجا ماند تدبیر
هر رای که اندر قضا و قدر آمد
گر بر سر ما هست قصائی که بباشد
آن مرد قضا جوید کو بی خبر آمد
رورو که سوی حجره خرامیم و بباشیم
کز سیم برت کارک ما همچو زر آمد
نرد است و شرابست و کبابست و ربابست
دانی تو که هر چار نشاط بشر آمد
شیرین سخنم دید و بدین چرب زبانی
زان سنگدلی پاره ککی نرمتر آمد
قصه چکنم بردم تا خانه چنان ماه
آنماه که پیرایه شمس و قمر آمد
زان پیش که در پیش طعام آرم گفتا
کو باده که او در دو جهان تاجور آمد
رطلی دو منی بود بیکدم بکشیدش
آن ماه چنان باده کش و باده خور آمد
پس عرصه بیفکند و فرو چیدش مهره
هر زخم که او میزد بس کارگر آمد
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم
هم حضل بهفده شد و هم داوسر آمد
برداشت رباب از سر شنگی و پس آنگه
بنواخت وزو جمله نواها هدر آمد
در پرده نوروز بدین وزن غزل گفت
وزنی که همه مطلع فتح و ظفر آمد
اشک و رخ من در غم تو سیم و زر آمد
چشم و دل من در هوست خشک و تر آمد
از دیده و دل کرده شرابی و کبابی
هر چند که در نزد تو این ماحضر آمد
بخرام شبی از سر خوشخوئی و بپذیر
این هدیه که در نزد تو بس مختصر آمد
شیرین بکن این تلخ دل سوخته من
زان قند که سرمایه شهد و شکر آمد
بنهاد رباب و سخن شعر درافکند
یک نکته او مایه عقد گهر آمد
از وزن و قوافی وز ایهام سخن گفت
الفاظ نکت بودش و معنی غرر آمد
من واله و حیران شده از گفتن آنماه
زان لفظ که آرایش اهل هنر آمد
از باده و از چرب زبانی چنان ماه
اندر سرما هر دو ز مستی اثر آمد
فارغ ز بد و نیک گشادم ره شلوار
وندر کفلش دست و هی چون کمر آمد
برجستم و چابک بمیان رانش نشستم
مولع شدم از حرص و مرا صد نفر آمد
لیکن چکنم آه که خرگوش فروخفت
ماننده مستی که سرش پر خمر آمد
جنبیدم و افتادم و برخاستم از جای
او خفت و نجنبید و نه کاریم برآمد
چون ابر مرا در حرکت سست پئی دید
از زیر برون جست و مرا بر زبر آمد
آمد شد بسیار همی کرد بر آن سر
یک چشم مرا کور شد او هر دو کر آمد
جنبید مرا بر زبر و خفت در آن زیر
بر جانم از آن غصه هزاران بتر آمد
از شرم بدو گفتم ای ماه گرامی
حمدان مرا میل بسوی پسر آمد
در گرد . . . س و گرد زنان هیچ نگردد
. . . ن جوید و از . . . س همه سالش حذر آمد
خندید و مرا گفت که آری سره . . . ریست
کش راه و روش جمله بکوه و کمر آمد
برگشت و درآورد یکی طاق بقیوق
کز دیدن او نور بسی در بصر آمد
گل بود که با یاسمن آمیخته بودند
یا لاله که بر گرد شکوفه ببر آمد
من باز دگر باره بر آن دنبه بخفتم
چندان حرکت رفت که خون جگر آمد
یک رگ نه بجنبید از آن جمله رگها
در سیر چگویم که عجب بدسیر آمد
چون دید که حمدان مرا نیست حیاتی
یک تیز فرو داد و یکی گند برآمد
تر گشت زهارم ز گهش تا سر زانو
بر جانم ازین واقعه صد شور و شر آمد
گفتم که چه کردی و چه خوانند چنین حال
ای قحبه که از فعل تو جانرا خطر آمد
گفتا برو ای شاعر مأبون که بدیدم
خود لایق تو بی سخنی . . . ر خر آمد
در خوردن ریش تو چنین کار سزا شد
کاین . . . ر نخوانند که نقش صور آمد
بر بسته بناموس دوالی بمیان ران
حقا که دوالی است که نامش ذکر آمد
چادر بسر آورد و فرو بست سراویل
بیرون شد و این قصه بنظم و سمر آمد
اینست جواب سخن میر معزی
مه بین که ز نو در خط آن خوش پسر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در راه مرادی صنمی در گذر آمد
رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد
هوش مصنوعی: در مسیری که می‌روم، دوستی از کنارم عبور کرد که آن‌قدر زیبا بود که همچون ماه در نظر من جلوه‌گر شد.
شوخی شکری سروقدی قحبککی چست
کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد
هوش مصنوعی: یک دختر زیبای قد بلند و باطراوت، با لبخندی شیرین و جذاب، که به اندازه‌ای زیباست که خورشید را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
در پیش وی استادم و راهش بگرفتم
زانسان که چنان دلبرم اندر گذر آمد
هوش مصنوعی: من در برابر او ایستاده‌ام و راه او را به دست گرفته‌ام، از آن شخص که دلبر من به‌گونه‌ای زیبا از آنجا عبور کرد.
گستاخ سخن گفتم و پرسیدم و انصاف
با من بسخن گفتن گستاخ درآمد
هوش مصنوعی: من با بی‌پروایی صحبت کردم و سوالاتی پرسیدم و انصاف به من پاسخ داد، اما صحبت کردن با چنین جسارتی برایم دشوار بود.
گفتم که بمهمان برم آئی تو مرا گفت
از خانه مرا رای بجای دگر آمد
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که با من به مهمانی می‌آید، اما او پاسخ داد که از خانه‌اش به جایی دیگر می‌رود و نمی‌تواند بیاید.
گفتم که بتقدیر کجا ماند تدبیر
هر رای که اندر قضا و قدر آمد
هوش مصنوعی: گفتم که تقدیر کجا جایی برای تدبیر دارد، هر نظری که در زمینه قضا و قدر بیفتد.
گر بر سر ما هست قصائی که بباشد
آن مرد قضا جوید کو بی خبر آمد
هوش مصنوعی: اگر بر ما حادثه‌ای بدی در حال وقوع است، باید بدانیم که آن قضا و تقدیر الهی است که بر زندگی‌مان تأثیر می‌گذارد و گاهی بدون آنکه متوجه باشیم، با ما رخ می‌دهد.
رورو که سوی حجره خرامیم و بباشیم
کز سیم برت کارک ما همچو زر آمد
هوش مصنوعی: به آرامی به سمت اتاقمان می‌رویم و می‌نشینیم، زیرا کار ما با این نقره نه‌تنها خوب است بلکه همچون طلا ارزشمند و زیبا است.
نرد است و شرابست و کبابست و ربابست
دانی تو که هر چار نشاط بشر آمد
هوش مصنوعی: این بیت به وصف چهار عنصر روحی خوشایند و لذت‌بخش از زندگی می‌پردازد. اشاره به بازی و سرگرمی، نوشیدنی‌های خوش‌طعم، غذاهای لذیذ و موسیقی دل‌انگیز دارد. این چهار مورد باعث شادابی و نشاط انسان می‌شوند.
شیرین سخنم دید و بدین چرب زبانی
زان سنگدلی پاره ککی نرمتر آمد
هوش مصنوعی: آن شخص به حرف‌های شیرین و نرم من توجه کرد و متوجه شد که با این لحن شیرین و دلنشین، می‌توان دل سنگی برخی افراد را هم نرم کرد و به راحتی آنها را تحت تأثیر قرار داد.
قصه چکنم بردم تا خانه چنان ماه
آنماه که پیرایه شمس و قمر آمد
هوش مصنوعی: این بیت به روایت یک داستان از راوی اشاره دارد. او داستانی را که همواره با خود دارد، به خانه می‌برد و در این داستان، زیبایی و درخشش چهره‌ای را به تصویر می‌کشد که شبیه به ماه و زیباست، و به نوعی با نور خورشید و ماه مقایسه می‌شود.
زان پیش که در پیش طعام آرم گفتا
کو باده که او در دو جهان تاجور آمد
هوش مصنوعی: قبل از اینکه غذا را پیش بگذارم، گفت: کجا است شراب که او در دو جهان پادشاهی می‌کند؟
رطلی دو منی بود بیکدم بکشیدش
آن ماه چنان باده کش و باده خور آمد
هوش مصنوعی: دختری زیبا و خوش‌چهره، چنان باده‌ای نوشید که انگار می‌خواست تمام آن را در یک نفس سر بکشد. او مانند ماهی است که با شوق به عیش و نوش می‌پردازد.
پس عرصه بیفکند و فرو چیدش مهره
هر زخم که او میزد بس کارگر آمد
هوش مصنوعی: پس میدان را رها کرد و هر زخم جدیدی که به او وارد می‌شد، کارش را به خوبی انجام می‌داد و بر اثر آن، نتیجه خوبی به همراه داشت.
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم
هم حضل بهفده شد و هم داوسر آمد
هوش مصنوعی: ما از سه تاس، هیچ‌وقت پا فراتر نگذاشتیم؛ هم به خوشی رسیدیم و هم به ناامیدی دچار شدیم.
برداشت رباب از سر شنگی و پس آنگه
بنواخت وزو جمله نواها هدر آمد
هوش مصنوعی: رباب را از روی شنگی برداشت و سپس شروع به نواختن کرد و از این نواها همه صداها به وجود آمد.
در پرده نوروز بدین وزن غزل گفت
وزنی که همه مطلع فتح و ظفر آمد
هوش مصنوعی: در آغاز نوروز، شعری با این وزن سرودم. وزنی که همیشه با پیروزی و موفقیت همراه است.
اشک و رخ من در غم تو سیم و زر آمد
چشم و دل من در هوست خشک و تر آمد
هوش مصنوعی: در غم تو اشک من به اندازه سیم و زر باارزش شده است، در حالی که چشم و دل من به خاطر عشق تو به شدت گرفتار حالتی خشک و تر است.
از دیده و دل کرده شرابی و کبابی
هر چند که در نزد تو این ماحضر آمد
هوش مصنوعی: از چشم و دل خود به لذت‌هایی همچون شراب و کباب دست یازیده‌ام، هرچند که این خوشی‌ها در کنار تو، در حقیقت، بی‌معناست.
بخرام شبی از سر خوشخوئی و بپذیر
این هدیه که در نزد تو بس مختصر آمد
هوش مصنوعی: شبی خوش و خرم را بگذران و این هدیه را بپذیر که برای تو بسیار ناچیز و کوچک به نظر می‌رسد.
شیرین بکن این تلخ دل سوخته من
زان قند که سرمایه شهد و شکر آمد
هوش مصنوعی: دل سوخته من را با این شیرینی دلنشین، که همان قند است، شیرین کن.
بنهاد رباب و سخن شعر درافکند
یک نکته او مایه عقد گهر آمد
هوش مصنوعی: او ساز را نهاد و سخن را به شعر درآورد، یک نکته از او به وجود آمد که مایه‌ی زیبایی و ارزش بود.
از وزن و قوافی وز ایهام سخن گفت
الفاظ نکت بودش و معنی غرر آمد
هوش مصنوعی: این شعر درباره مهارت شاعری است که با استفاده از قواعد وزنی و قافیه‌ها و همچنین به کارگیری لغات دقیق و معانی عمیق، زیبایی‌های شعر را به نمایش می‌گذارد. شاعر با تسلط بر این فنون، قدرت بیان خود را در انتقال معانی ارزشمند و ظریف نشان می‌دهد.
من واله و حیران شده از گفتن آنماه
زان لفظ که آرایش اهل هنر آمد
هوش مصنوعی: من از صحبت درباره آن ماه زیبا حیران و گیج شده‌ام، زیرا کلامی که درباره او می‌زنم، مناسب اهل هنر و زیبایی است.
از باده و از چرب زبانی چنان ماه
اندر سرما هر دو ز مستی اثر آمد
هوش مصنوعی: به دلیل نوشیدنی و گفتار شیرین، هر دو مانند ماه در سرمای شب، نشانه‌هایی از مستی را بروز دادند.
فارغ ز بد و نیک گشادم ره شلوار
وندر کفلش دست و هی چون کمر آمد
هوش مصنوعی: از دوگانگی‌های خوب و بد رهایی یافته‌ام و راهی جدید را در پیش گرفته‌ام. دستم را از پشت کمر او می‌سازم و او را در آغوش می‌گیرم.
برجستم و چابک بمیان رانش نشستم
مولع شدم از حرص و مرا صد نفر آمد
هوش مصنوعی: من از جایم برخاستم و با نشاط و انرژی در میان مردم نشستم. اشتیاق و حرص زیادی در من شکل گرفت و به قدری مشتاق شدم که صد نفر دور مرا گرفتند.
لیکن چکنم آه که خرگوش فروخفت
ماننده مستی که سرش پر خمر آمد
هوش مصنوعی: اما چه بگویم که خرگوش خوابش برد، مانند کسی که مست است و سرش پر از شراب شده.
جنبیدم و افتادم و برخاستم از جای
او خفت و نجنبید و نه کاریم برآمد
هوش مصنوعی: حرکت کردم و به زمین افتادم و دوباره از جا بلند شدم، اما او در خواب ماند و تکان نخورد و هیچ کاری از من برنیامد.
چون ابر مرا در حرکت سست پئی دید
از زیر برون جست و مرا بر زبر آمد
هوش مصنوعی: وقتی ابر مرا دید که در حرکت ناتوان هستم، از زیر به سرعت خارج شد و بر من سایه افکند.
آمد شد بسیار همی کرد بر آن سر
یک چشم مرا کور شد او هر دو کر آمد
هوش مصنوعی: مردی به شدت در تلاش بود تا با یک چشم به کسی نزدیک شود، اما در این مسیر ناگهان آن چشم را نیز از دست داد و در عوض دو نفر ناشنوا به او برخورد کردند.
جنبید مرا بر زبر و خفت در آن زیر
بر جانم از آن غصه هزاران بتر آمد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالتی نامطلوب سخن می‌گوید که به او فشار و ناراحتی زیادی وارد کرده است. او احساس می‌کند که دغدغه‌ها و غصه‌هایش به شدت او را آزار داده و بر وجودش سنگینی می‌کند. این درد و غصه به قدری قوی است که بر روی روح و روانش تأثیر گذاشته و او را به حرکت واداشته است.
از شرم بدو گفتم ای ماه گرامی
حمدان مرا میل بسوی پسر آمد
هوش مصنوعی: از شدت خجالت به او گفتم، ای محبوب گرامی، من حالا تمایل زیادی به سمت پسر دارم.
در گرد . . . س و گرد زنان هیچ نگردد
. . . ن جوید و از . . . س همه سالش حذر آمد
هوش مصنوعی: در جنگ و جدال، افراد تردید نمی‌کنند و بزدلانه عمل نمی‌کنند. کسی که به فکر موفقیت و پیروزی است، باید از همه‌ی خطرات و مشکلاتی که در این مسیر وجود دارد دوری کند و از آن‌ها بر حذر باشد.
خندید و مرا گفت که آری سره . . . ریست
کش راه و روش جمله بکوه و کمر آمد
هوش مصنوعی: او خندید و به من گفت که بله، راه و روش همه چیز در تلاش و کوشش است و به مانند کوه و کمر باید سختی‌ها را پشت سر گذاشت.
برگشت و درآورد یکی طاق بقیوق
کز دیدن او نور بسی در بصر آمد
هوش مصنوعی: او برگشت و سر یکی طاق بقیوق را به نمایش گذاشت و با دیدن او نور زیادی به چشمانش تابید.
گل بود که با یاسمن آمیخته بودند
یا لاله که بر گرد شکوفه ببر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف زیبایی‌ها و تنوع گل‌ها می‌پردازد، به گونه‌ای که هم‌نشینی گل‌ها با یکدیگر و ایجاد ترکیب‌های دلنشین را بیان می‌کند. از جمله به زیبایی گل یاسمن و گل لاله اشاره دارد که در کنار شکوفه‌ها جلوه می‌کنند و به زیبایی و جلوه‌های طبیعی اشاره دارد.
من باز دگر باره بر آن دنبه بخفتم
چندان حرکت رفت که خون جگر آمد
هوش مصنوعی: من دوباره بر روی آن دنبه نشستم و آنقدر حرکت کردم که خون جگر از من بیرون آمد.
یک رگ نه بجنبید از آن جمله رگها
در سیر چگویم که عجب بدسیر آمد
هوش مصنوعی: هیچ یک از رگ‌ها حرکت نکردند، و من در این وضعیت می‌گویم که چقدر این جریان عجیب و نادرست است.
چون دید که حمدان مرا نیست حیاتی
یک تیز فرو داد و یکی گند برآمد
هوش مصنوعی: وقتی دید که حمدان هیچ نشانه‌ای از حیات و زندگی ندارد، یک تیز (شیء تیز) به سمت او پرتاب کرد و یکی دیگر هم برآمد.
تر گشت زهارم ز گهش تا سر زانو
بر جانم ازین واقعه صد شور و شر آمد
هوش مصنوعی: زیبایی بهار در وجودم رسوخ کرده و از آن زمان تا کنون، احساسات و هیجانات فراوانی بر جانم چیره شده است.
گفتم که چه کردی و چه خوانند چنین حال
ای قحبه که از فعل تو جانرا خطر آمد
هوش مصنوعی: به او گفتم چه کردی و چرا حال تو اینگونه است، ای شخص بی‌عفت که از کارهایت جانم به خطر افتاده است.
گفتا برو ای شاعر مأبون که بدیدم
خود لایق تو بی سخنی . . . ر خر آمد
هوش مصنوعی: شاعر نامناسب، برو و از من دور شو، چون من خودم به خوبی دیدم که تو شایسته این موقعیت نیستی و مثل الاغ بی‌فایده‌اید.
در خوردن ریش تو چنین کار سزا شد
کاین . . . ر نخوانند که نقش صور آمد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که با توجه به وضعیت یا ماجرایی که پیش آمده، دیگر نباید برخی از چیزها را به‌راحتی نادیده گرفت. به‌نوعی، به تاثیرات یا نشانه‌های قوی اشاره دارد که نمی‌توان آنها را کمرنگ کرد یا نادیده گرفت.
بر بسته بناموس دوالی بمیان ران
حقا که دوالی است که نامش ذکر آمد
هوش مصنوعی: شخصی با نام دوالی به ماجرایی می‌پردازد که به نوعی به اصول و قوانین مرتبط با او اشاره دارد. در این میان، او به اهمیت و توجه به موضوعی که در گذشته ذکر شده، اشاره می‌کند.
چادر بسر آورد و فرو بست سراویل
بیرون شد و این قصه بنظم و سمر آمد
هوش مصنوعی: او چادر بر سر کرد و دامنش را جمع کرد و از خانه بیرون رفت و این داستان به نظم و آهنگ در آمد.
اینست جواب سخن میر معزی
مه بین که ز نو در خط آن خوش پسر آمد
هوش مصنوعی: این پاسخ به سخن میر معزی است که به زیبایی و تازگی آثار آن پسر اشاره دارد. فرزند خوش‌صدایی که به تازگی در خط زیبای شعر ظاهر شده است.