گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در وصف حال خویش

از قصه دوشینه من تا که خداوند
آگاه شود می‌بسرایم سخنی چند
دوشینه مرا انده آن نامده فرزند
بربست به صد بند و فرو داشت به صد بند
تا صبح به من خیل خیالات فرستاد
ناآمده محمود من آن جان و جگر بند
می‌رفت و می‌آمد دل من تا به گه صبح
چون بانگ سگ از سیر به گرمای سمرقند
می‌برد و می‌آورد جوانی و پیامی
من زو به پیامی و جوابی شده خورسند
آورد پیامی که بقای پدرم باد
چندان که شمارنده نداند عددش چند
دادمش بدان جان و جگربند جوابی
صد جان پدر باد ابا جان تو پیوند
آورد پیامی که همی‌گوید مادر
تاب تو ز دل بیخ وفاداری برکند
دادمش جوابی که بگو باب من ای مام
در سینه همه تخم وفای تو پراکند
آورد پیامی و چنین گفت دگر بار
ترسم که غلام بازه شوی ای پدر ورند
دادمش جوابی که مترس از قبل آنک
شد بسته به من بر در آن کار به سوگند
آورد پیامی که نباید که خوری می
مستک شوی و عربده آغازی و ترفند
دادمش جوابی که ز بی سه‌یکی اینجا
یک مست نباید به دو هشیار و خردمند
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
بی تو شبکی مادر من بستر نفکند
دادمش جوابی که چه منت که مرا نیز
بی مادر تو هیچ نخسبید فراکند
آورد پیامی که شکر تنگی آورد
تا باز گرفتی ز . . . س مادر من لند
دادمش جوابی که به یک شب که بیایم
چندانش به . . . یم که نماند در و دربند
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
در خانه ما هیچ نه دود است و نه جرغند
دادمش جوابی که مکن سرزنشم بیش
کز نعمت الوان خوهم آن خانه درآکند
آورد پیامی که به ما برگ زمستان
نفرست و زان پس به همه عالم برخند
دادمش جوابی که بیارم چو بیابم
ده ساله نوای تو به یک جود خداوند
تاج سر سادات حسین عمر آنکو
پیغمبر حق راست گرامی‌تر فرزند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قصه دوشینه من تا که خداوند
آگاه شود می‌بسرایم سخنی چند
هوش مصنوعی: من از داستانی که دیشب تجربه کردم، شعرهایی می‌سرایم تا خداوند از آن مطلع شود.
دوشینه مرا انده آن نامده فرزند
بربست به صد بند و فرو داشت به صد بند
هوش مصنوعی: هواشناسی در شب گذشته، غم و اندوهی به سراغم آمد که از وجود فرزندم تهی مانده‌ام و این فقدان مرا به شدت تحت فشار و ناراحتی می‌آورد.
تا صبح به من خیل خیالات فرستاد
ناآمده محمود من آن جان و جگر بند
هوش مصنوعی: تا صبح، انبوهی از خیال‌ها به من رو آوردند و جان و دل من را به محمود ناآمده پیوند زدند.
می‌رفت و می‌آمد دل من تا به گه صبح
چون بانگ سگ از سیر به گرمای سمرقند
هوش مصنوعی: دل من در حال رفت و آمد بود تا صبح، مانند صدای سگ که در گرمای سمرقند به گوش می‌رسید.
می‌برد و می‌آورد جوانی و پیامی
من زو به پیامی و جوابی شده خورسند
هوش مصنوعی: جوانی پیامی از کسی می‌آورد و می‌برد، و او به خاطر این پیام خوشحال می‌شود.
آورد پیامی که بقای پدرم باد
چندان که شمارنده نداند عددش چند
هوش مصنوعی: پیامی آورده است که آرزو دارد پدرش همواره زنده بماند، به گونه‌ای که شمارش عمر او به حدی باشد که هیچ‌کس نتواند عددش را مشخص کند.
دادمش بدان جان و جگربند جوابی
صد جان پدر باد ابا جان تو پیوند
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را به او دادم و در پاسخ به او، صد جان پدر نیز برایم بی‌اهمیت است. تو که به من پیوند داری، ارزش تو برایم از هر چیزی بالاتر است.
آورد پیامی که همی‌گوید مادر
تاب تو ز دل بیخ وفاداری برکند
هوش مصنوعی: پیامی آورد که می‌گوید مادر، صبر و وفاداری‌ام را از دل برکن.
دادمش جوابی که بگو باب من ای مام
در سینه همه تخم وفای تو پراکند
هوش مصنوعی: جوابی به او دادم که بگوید، ای مادر، در دل من همه نشانه‌های وفای تو پراکنده است.
آورد پیامی و چنین گفت دگر بار
ترسم که غلام بازه شوی ای پدر ورند
هوش مصنوعی: پیک پیام آورد و گفت: بار دیگر می‌ترسم که تو ای پدر، به غلامی برگردی.
دادمش جوابی که مترس از قبل آنک
شد بسته به من بر در آن کار به سوگند
هوش مصنوعی: من به او پاسخی دادم که نترس، زیرا قبل از آن، دست خودم به کار آن بسته شده بود و به سوگندم پایبندم.
آورد پیامی که نباید که خوری می
مستک شوی و عربده آغازی و ترفند
پیام داد که نباید باده بنوشی، سپس مست شوی و عربده و ترفند آغاز کنی.
دادمش جوابی که ز بی سه‌یکی اینجا
یک مست نباید به دو هشیار و خردمند
به او پاسخ دادم که اینجا بدونِ [شرابِ] سه‌یکی، یک مست نباید در برابر دو هشیار و خردمند باشد.
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
بی تو شبکی مادر من بستر نفکند
هوش مصنوعی: پیامی آورد که وقتی تو رفتی، بی تو شب را مادر من بر زمین نینداخت.
دادمش جوابی که چه منت که مرا نیز
بی مادر تو هیچ نخسبید فراکند
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم که چه نیازی به منت‌گذاری تو دارم وقتی که من بدون مادر تو هم هیچ ناراحت نیستم و راحت زندگی می‌کنم.
آورد پیامی که شکر تنگی آورد
تا باز گرفتی ز . . . س مادر من لند
هوش مصنوعی: پیامی آورد که به خاطر فشردگی و تنگی، دوباره از مادر من خواسته شد.
دادمش جوابی که به یک شب که بیایم
چندانش به . . . یم که نماند در و دربند
هوش مصنوعی: من به او پاسخی دادم که وقتی یک شب به دیدنش بیایم، آنقدر در دلش تأثیر بگذارد که هیچ مانعی برای ورود و خروج وجود نداشته باشد.
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
در خانه ما هیچ نه دود است و نه جرغند
هوش مصنوعی: پیامی آورد که وقتی تو از ما دور شدی، در خانه‌مان هیچ چیزی باقی نمانده، نه دود و نه آتش.
دادمش جوابی که مکن سرزنشم بیش
کز نعمت الوان خوهم آن خانه درآکند
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیگر از من انتقاد نکن، زیرا از نعمت‌های مختلفی که دارم خوشحالم و می‌خواهم آن خانه را پر از خوبی‌ها کنم.
آورد پیامی که به ما برگ زمستان
نفرست و زان پس به همه عالم برخند
هوش مصنوعی: پیامی آورد که به ما نگفته‌اند در این زمستان برگی ارسال نکن و بعد از آن به همه دنیا بخند.
دادمش جوابی که بیارم چو بیابم
ده ساله نوای تو به یک جود خداوند
هوش مصنوعی: جوابی به او دادم که اگر ده سال هم طول بکشد، صدای تو را با لطف خداوند می‌آورم.
تاج سر سادات حسین عمر آنکو
پیغمبر حق راست گرامی‌تر فرزند
هوش مصنوعی: این بیت به تاکید بر مقام و اهمیت خاندان سادات، به ویژه حسین، اشاره دارد و نشان می‌دهد که او در نظر پیامبر و جامعه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. حسین به عنوان فرزند پیامبر، عذری برای مقام بالای خود دارد و ارزشمندتر از دیگران شمرده می‌شود.