شمارهٔ ۲۰ - رمضان آمد
رمضان آمد و هر روزه گشائی بر بام
بیکی دست نواله و دگر دست فقاع
آتشی را که کند روزه همه روزه بلند
شامگاهان بیکی لحظه کند پست فقاع
خوشتر است از لب آن روزه گر روزه گشای
لب آن کوزه باد لب آن مست فقاع
ماهی از دریا آید بسوی شست بطوع
گر طللی کرده بوی بر سر آن شست فقاع
روزه دارانرا آن منج که در کوزه چکید
زار زوی خود دریده و دل جست فقاع
ای ولینعمت من خوان ترا احمد سرج
بگلاب و شکر و مشک تبت بست فقاع
روز تا شامگه از بهر سر خوان ترا
بر سر خوان تو هر شامی بشکست فقاع
لشکر آرزوی سینه مهمان ترا
در یخ کوفته متواری بنشست فقاع
سال سرتاسر مست می احسان تو ام
ساز وار آید با مردم سر مست فقاع
من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک
سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع
بفقاع تو من از گرمی روزه بر هم
نرهم گر زدم من نفسی رست فقاع
گر بفرمائی بر کوزه دهم بوسه شکر
چون لب من بلب کوزه بپیوست فقاع
دیده حاسد و بدخواه تو بادا جسته
هم بر آنگونه که از کوزه برون جست فقاع
شمارهٔ ۱۹ - شهاب الدین مؤید: شهاب دین موید که بر سپهر هنرشمارهٔ ۲۱ - خطیب بباع: خطیب بباع ای منعمی که در عالم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رمضان آمد و هر روزه گشائی بر بام
بیکی دست نواله و دگر دست فقاع
هوش مصنوعی: رمضان فرارسیده و در هر روز، یک دست با غذا و خوراکی به آسمان میرود و دست دیگر به سمت فقرا و نیازمندان.
آتشی را که کند روزه همه روزه بلند
شامگاهان بیکی لحظه کند پست فقاع
هوش مصنوعی: آتشی که به طور مداوم و در طول روز شعلهور است، در یک لحظه در شب به پایین میافتد و خاموش میشود.
خوشتر است از لب آن روزه گر روزه گشای
لب آن کوزه باد لب آن مست فقاع
هوش مصنوعی: زیباتر از لب آن کسی که روزهاش را باز کند، لب آن کوزه و مستی است که نوشیدنی به همراه دارد.
ماهی از دریا آید بسوی شست بطوع
گر طللی کرده بوی بر سر آن شست فقاع
هوش مصنوعی: ماهی به آرامی از دریا به سمت دست میآید، اگرچه بوی خوشی از بوی طلا در اطراف آن دست وجود دارد.
روزه دارانرا آن منج که در کوزه چکید
زار زوی خود دریده و دل جست فقاع
هوش مصنوعی: روزهداران وقتی از کوزه آب میچکد، دلی زار و غمگین پیدا میکنند و در جستجوی حال خوش میباشند.
ای ولینعمت من خوان ترا احمد سرج
بگلاب و شکر و مشک تبت بست فقاع
هوش مصنوعی: ای عزیز من! سفرهای برای تو آماده کردهام که بر روی آن گل، شکر و مشک چیده شده است و به نوعی خوشبو و دلپذیر است.
روز تا شامگه از بهر سر خوان ترا
بر سر خوان تو هر شامی بشکست فقاع
هوش مصنوعی: روز تا شب به خاطر تو، هر شب بر سر سفرهات انگشتری شکسته و خاموش نشستهام.
لشکر آرزوی سینه مهمان ترا
در یخ کوفته متواری بنشست فقاع
هوش مصنوعی: لشکر آرزوهای قلبی تو که همچون مهمان در دل نشسته، به مانند قطرات یخ در حال ذوب شدن و گریختن است.
سال سرتاسر مست می احسان تو ام
ساز وار آید با مردم سر مست فقاع
هوش مصنوعی: در طول سال، تحت تأثیر نیکیها و مهربانیهای تو هستم، مانند سازی که با مردم مست از شراب و سرخوشی هماهنگ مینوازد.
من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک
سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع
هوش مصنوعی: من خود از الطاف و محبتها بهرهای نمیبرم، اما ای کاش در سی شب، شبی مرا در حالتی خاص و در شرایطی ویژه بگذرانی که به من آرامش دهد.
بفقاع تو من از گرمی روزه بر هم
نرهم گر زدم من نفسی رست فقاع
هوش مصنوعی: به خاطر تو و گرمای روزهام، هیچگاه از خودم نمیزنم. حتی اگر یک نفس بزنم، این نفس هم به خاطر تو خواهد بود.
گر بفرمائی بر کوزه دهم بوسه شکر
چون لب من بلب کوزه بپیوست فقاع
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، به کوزهای بوسهای شیرین میزنم، چون لب من به لبِ کوزهی شراب نزدیک است.
دیده حاسد و بدخواه تو بادا جسته
هم بر آنگونه که از کوزه برون جست فقاع
هوش مصنوعی: چشمان حاسد و بدخواه تو، همانند آن است که از کوزه، کف روی آب برون جهیده باشد.