شمارهٔ ۱۴ - ناصر دین
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز
از غایت جود و کرم و بر و مروت
ناخواسته بخشی بهمه خلق همه چیز
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز
چون کار بخواهش رسد، از شرم و خجالت
باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز
آنروز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مرشعرا را ندهد بار بدهلیز
ور باز رسانند بدان مجلس خرم
ایشان سر خر باشند، آن مجلس پالیز
بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان
گر کوزه کنی خشک، شود آب بکاریز
زین سور بآئین تو بردند بخروار
زر و درم آنقوم که نرزند بدو تیزز
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدیاز
سنگ و سرخ و حبه زن و مسخره و حیز
چون کار همه ساخته گشت از کرم تو
باید که شود ساخته کار شعرا نیز
تا از می و از بت سخن انگیز دو ساغر
می خوه ز بتان ختن و تبت و خر خیز
هر روزه بتو جامه شادی و طرب پوش
تا جامه غم را بدرد دامن و تیریز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز
هوش مصنوعی: ای ناصر دین، ای سید فرزندان پیامبر، ای عالم به علم و شرف و فضیلت و تشخیص درست از نادرست.
از غایت جود و کرم و بر و مروت
ناخواسته بخشی بهمه خلق همه چیز
هوش مصنوعی: به خاطر انقدر بخشش و مهربانی و نیکوکاری، به طور ناخواسته به همه مردم هر چیزی را میدهی.
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز
هوش مصنوعی: آنهایی که بخت نمیآورند، به ناچار به اشعاری برمیخورند که از این چند شاعر بیفکر سروده شدهاند، همچون وسایل بیمصرفی مثل گشنیز.
چون کار بخواهش رسد، از شرم و خجالت
باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز
هوش مصنوعی: وقتی کار به خواستهها برسد، از شرم و خجالت مانند مایعی که به روی آتش میریزند، ذوب میشوند.
آنروز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مرشعرا را ندهد بار بدهلیز
هوش مصنوعی: آن روزی که تو به نوعی خواسته یا ناخواسته به کسی چیزی ندادی، بیپاسخی از سگ کوچکی را در آستانه در ورودی تجربه کردی.
ور باز رسانند بدان مجلس خرم
ایشان سر خر باشند، آن مجلس پالیز
هوش مصنوعی: اگر آنها را به مجلس شاد و خوشی بازگردانند، آنجا رونق و سرزندگی خاصی خواهد داشت.
بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان
گر کوزه کنی خشک، شود آب بکاریز
هوش مصنوعی: این گروه دارای شانس و اقبال خاصی هستند؛ حتی اگر از گل آنها کوزهای درست کنی و خشک شود، باز هم آب جاری و زندهای خواهد داشت.
زین سور بآئین تو بردند بخروار
زر و درم آنقوم که نرزند بدو تیزز
هوش مصنوعی: از این جشن و سرور، آن مردم طلا و نقرهای را برداشتند که شایسته آن نیستند و وقت را به سرعت از دست میدهند.
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدیاز
سنگ و سرخ و حبه زن و مسخره و حیز
هوش مصنوعی: بهتر است از موسیقیدانان نااهل و شبنشینیهای زشت دوری کنیم، چون این چیزها به اندازه سنگ و عذاب و مزاحمت غیرقابل تحمل هستند.
چون کار همه ساخته گشت از کرم تو
باید که شود ساخته کار شعرا نیز
هوش مصنوعی: وقتی که تمام کارها با لطف و مهربانی تو سامان یافت، انتظار میرود که کار شعرای نیز به سامان برسد.
تا از می و از بت سخن انگیز دو ساغر
می خوه ز بتان ختن و تبت و خر خیز
هوش مصنوعی: بیا تا از شراب و زیباییها صحبت کنیم، و دو لیوان شراب را طلب کنیم از معشوقان ختن و تب.
هر روزه بتو جامه شادی و طرب پوش
تا جامه غم را بدرد دامن و تیریز
هوش مصنوعی: هر روز باید لباس شادی و خوشحالی بر تن کنی تا بتوانی لباس غم را از خود دور کنی و از بین ببری.