گنجور

شمارهٔ ۲۳ - سپید دلم را سیاه کردی

سپید کارا کردی دلم به عشق سیاه
به گازری در مانا نکو نبردی راه
تو گازری سره دانی بامه شستن لیک
چو دل به دست تو افتد سیه کنی و تباه
سپید کار و سیه کار دست و زلف تواند
تو بی‌گناهی ازین هر دو ای ستیزهٔ ماه
سپید کاری هر جامه را به دست سپید
سیاهکاری دل را به زلفکان سیاه
به روز ابر رخت چو از خورشید
سپید و خشک شود دیر شستهٔ تو به گاه
در آب چشمه چو شد پای به جامه زدن
در آب چشم زند دست عاشق تو شتاه
بیازمای مرا تا چگونه‌ام در آب
به سنگ در زن واندر ترد تاه به تاه
به دار چوب تو سر برنهام کلنگ بزن
ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه
مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره‌گاه دو چشمم جمال تو گه گاه
مدار بازرهی را اگر کنم گه گه
ز روی مهر بدان روی همچو ماه نگاه
گمان مبر که به روی تو ای بهشتی‌روی
نگه به چشم خیانت کنم معاذالله

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپید کارا کردی دلم به عشق سیاه
به گازری در مانا نکو نبردی راه
هوش مصنوعی: دل من را با عشق سیاه به آرامش رساندی، اما در مسیر نیکو، کار درستی انجام ندادی.
تو گازری سره دانی بامه شستن لیک
چو دل به دست تو افتد سیه کنی و تباه
هوش مصنوعی: تو در کار خود ماهر و دانا هستی و می‌توانی با انجام کارهای خوب، خود را به دیگران نشان دهی، اما هنگامی که عشق و علاقه‌ات به کسی بربخورد، به راحتی می‌توانی به او آسیب برسانی و او را ناامید کنی.
سپید کار و سیه کار دست و زلف تواند
تو بی‌گناهی ازین هر دو ای ستیزهٔ ماه
هوش مصنوعی: کارهایی که در دست و موهایی که سیاه هستند (نماد کارهای خوب و بد) تو می‌توانی از این هر دو بی‌گناه باشی، ای دشمن زیبایی ماه.
سپید کاری هر جامه را به دست سپید
سیاهکاری دل را به زلفکان سیاه
هوش مصنوعی: کارهای بی‌عیب و نقص هر لباس را می‌توان به دستانی سپید نسبت داد، اما دل را هم باید به تاریکی زلف‌های سیاه واگذار کرد.
به روز ابر رخت چو از خورشید
سپید و خشک شود دیر شستهٔ تو به گاه
هوش مصنوعی: وقتی روزی ابری باشد و چهره‌ات از نور خورشید سفید و بی‌روح شود، به یاد بیاور که تو همچنان برای من در دل‌نشینی و گرما، حتی اگر زمانی طولانی از تو دور باشم.
در آب چشمه چو شد پای به جامه زدن
در آب چشم زند دست عاشق تو شتاه
هوش مصنوعی: وقتی که پایم به چشمه می‌رسد، در آب چشم جذاب تو را می‌بیند و دست عاشقانه‌ام به آن سمت دراز می‌شود.
بیازمای مرا تا چگونه‌ام در آب
به سنگ در زن واندر ترد تاه به تاه
هوش مصنوعی: مرا آزمایش کن تا ببینی در چه وضعیتی هستم، مانند سنگی که در آب می‌افتد و به تردید می‌افتد.
به دار چوب تو سر برنهام کلنگ بزن
ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه
هوش مصنوعی: دست از عشق تو برداشتم و از عمق دل می‌گویم که اگر بخواهم، از حال و روز خود ناله می‌کنم.
مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره‌گاه دو چشمم جمال تو گه گاه
هوش مصنوعی: عشق تو برای من به اندازه‌ای ارزشمند است که تنها نگاه کردن به زیبایی تو در چشمانم کافیست.
مدار بازرهی را اگر کنم گه گه
ز روی مهر بدان روی همچو ماه نگاه
هوش مصنوعی: اگر گاهی برگردم و به خاطر محبت، به چهره‌ات مانند ماه نگاه کنم، روند زندگیم را تغییر می‌دهد.
گمان مبر که به روی تو ای بهشتی‌روی
نگه به چشم خیانت کنم معاذالله
هوش مصنوعی: به این فکر نکن که من به چشمانت که مانند یک بهشت زیباست خیانت می‌کنم، هرگز چنین چیزی در ذهنم نیست.

حاشیه ها

1402/07/28 18:09
داود پورسلطان

خیلی سخته